خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهار گفتم: +فاطمه جان مهم اینه دلم جوونه و دوست
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_پنج
وقتی اسامی رو خوندم خیلی ناراحت شدم. به میثم گفتم:
+خب ادامه بده..
گفت:
_راستش آقاعاکف، ما در بررسی ها وَ رصدهایی که داشتیم اسنادی رو به دست آوردیم که این خانوم همون کسی هست که مدت ها پیش دوتا زن رو شانتاژ میکنه تا برن در میدان شهدای تهران بابت فیلم رستاخیز که به دلیل پخش چهره حضرت ابالفضل علیه السلام اجازه اکران نگرفت، در وسط شهر تهران با شعار حیدر حیدر قمه زنی کنند.
آهی کشیدم گفتم:
+وقتی مملکت این همه مشکل اقتصادی و سیاسی داره، متاسفانه بعضی ها مشکل روی مشکلات اضافه میکنند. وقتی نخبگان و جوان های یک جامعه ای مسائل فرعی و اصلی رو از هم تشخیص ندن، آخرعاقبتمون میشه همینی که میبینیم.. دوتا زن جوگیر رفتن قمه زدن، یه مشت پسر خر حزب اللهی هم بلند شدن رفتن دورشون به به چهچه کردن اونارو شیر کردند..هرچی میکشیم از همین جماعت هست...
دیدم بچه های 4412 میخندن. گفتم:
+خب میثم جان ادامش.
_آقاعاکف، بخش اصلی صحبت های من که معطوف به شخص نسترن توسلی هست اینه که این خانوم به شدت در پوشش دینی و مذهبی داره از جامعه ما وَ زنان کشور ما دین زدایی میکنه.. وَ به شدت هم رابطه ی خوبی با بعضی زنان سرشناس جامعه داره.
+یه چیزی ذهنم و درگیر کرده. این با چه کسانی ارتباط داره؟ تونستید چیزی کشف کنید؟ من البته بررسی ارتباطات این خانوم و سپردم به خانوم افشار. میثم جان از شما ممنونم. اگر حرفی مونده بگو که اگر هم نه بریم ببینیم خانوم افشار چی داره برامون.
میثم گفت:
_نه حاجی. گزارشات و اسناد کاملش رو مستند آوردم و الآن اینجاست. میدم خدمتتون.
میثم حدود چهل تا کاغذ A4 که لای یک پوشه بود داد بهم. ازش تشکر کردم. به خانوم افشار گفتم:
+خب خانوم افشار شما بفرمایید.
_بسمه تعالی. همونطور که همکارمحترممون جناب میثم گفتند، خانوم نسترن توسلی روابط بسیار نزدیکی با شخصیت های مذهبی و علمی و سیاسی برقرار کرده. نسترن توسلی قبل از دکتر افشین عزتی، با دکتر « ع.ک » که نماینده مجلس هستند به شدت رابطه داشته.
+این رابطه رو تشریح کنید.
_طبق رصدهای دقیق و کارشناسی و فنی_اطلاعاتی که طی این دو هفته و همچنین قبل از اون داشتیم، تصاویر و مستنداتی رو کشف کردیم که حاکی از این هست نسترن فقط طعمه های خودش رو درگیر یک رابطه عمیق و احساسی_عاطفی وَ عاشقانه میکرده، وَ همزمان از سوژه های خودش حرف میکشیده! به طوری که شخص مقابلش متوجه نمیشه داره ازش جاسوسی میشه. وقتی نسترن به خواسته های خودش میرسید اونارو رها میکرد.
+برای هر سوژه ای چقدر زمان میزاشته؟
_طبق بررسی های که به عمل اومده ایشون روی هر طعمه ای بین 5 ماه تا 8 ماه وقت میگذاشته.
+همزمان روی چندتا سوژه کار میکرده؟
_روی سه تا !
+به نظرتون چندسال هست داره کار میکنه وَ اینطور دقیق و حساب شده رفته جلو که ما نتونستیم بهش برسیم!؟
_سال ورود نسترن به ایران بر میگرده به 92.
+از چه ماهی؟
_مرداد ماه.
+یعنی چندماه بعد از روی کار اومدن بعضیا!!!
_دقیقا.
+میثم یه سری اسناد و اسامی داده! اما شما چی؟ طبق بررسی های شما، مشخص شده که سوژه های نسترن چه کسانی بودند؟
_بله.. لیستش و دارم، الآن میدم خدمتتون.
پرونده رو داد بهم ، نگاهی به اسامی کردم که حالم ازشون به هم خورد. البته درمورد بعضیاشون شنیده بودم که طی این دوسال خیلی بی سر و صدا کله پا شدند، اما برای حفظ حرمت نظام علنی نشد جز دومورد که یکیشون در سطح وزارت بوده و اون زن از اعضای شبکه نسترن توسلی بود.. بگذریم.
به خانوم افشار گفتم:
+چیزی هم از نسترن میخواستن؟
_درخواست های جنسی و در خواست حمایت های مالی داشتند.
+خب.
_نسترن از اون جاسوس هایی هست که به هیچ عنوان به سوژه هاش اجازه نمیده باهاش ارتباط جنسی برقرار کنند وَ همیشه خودش رو اکتیو نگه میداره. اما خب برای سوژه های خودش زن هایی که وابسته به بعضی جریانات هستند رو تور میکنه و به سوژه های خودش وصلشون میکنه! تا از اون طرف به خواسته های خودش که دریافت خبر و اطلاعات ملی در بخش های مختلف هست برسه.
+نکته ای دیگه مونده؟
_خیر.
+ممنونم.
اون روز جلسه ی پر و پیمونی برگزار شده بود و همکاران دیگه هم گزارشات مفصلی دادند که من دیگه ادامش رو براتون نمینویسم. چون وقت گیر هست و از طرفی هم اجازه ندارم همه چیزو براتون تعریف کنم.
ساعت 12 بود که جلسه تموم شد. یعنی چیزی حدود 3 ساعت که فقط گزارش شنیدم و مستنداتش و دادند بهم تا ببرم اداره.
از خونه امن با عاصف عبدالزهراء رفتیم سمت ستاد. وقتی وارد محوطه اداره شدیم، عاصف منو جلوی ساختمون پیاده کرد. رفتم از صندلی عقب فورا پرونده هایی که دستم بود و گزارشاتی که بچه ها بهم داده بودندرو گرفتم بعدش وارد ساختمون اصلی شدم تا برم دفترم
وقتی رسیدم اثر انگشت زدم در باز شد، خواستم برم داخل دفتر که بهزاد و دیدم.
.