eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
33.8هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
214 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_هشتاد بعد از اینکه صدای بوق دستگاه ممتد شد، فهمیدم عقیق ب
عاصف گفت: _یه سوال! کار کی میتونه باشه؟ +تو نظرت چیه؟ _من فعلا نظری ندارم. میخوام فکر کنم تا اگر به مورد خاصی برخورد کردم بهت گزارش بدم. + اینارو ول کن. گزارشی که نوشتم فرستادی برای حاج هادی؟ _بله فرستادم. +چیزی نگفت؟ _فعلا که نه. ولی معلوم هست که به هم ریخته. +چطور فهمیدی؟ _از وقتی اومدیم بخش ضدجاسوسی، من یا تو هروقت گزارش میدادیم، بعدش با ما تماس تلفنی برقرار میکرده. اما اینبار نه اون، نه حاج کاظم، هیچ کدوم از این دو بزرگوار حتی قبول نکردن با ما تلفنی حرف بزنن. هردوتا با واسطه پیام فرستادند که گند امروز و زودتر جمع کنید. +بگذریم... یه هماهنگی کنید با معاون سازمان اتمی، بهش بگید بیاد 4412. _بیاد اینجا یا بیاد اداره؟ +عاصف، من چی گفتم؟ _گفتی بیاد اینجا. +پس چرا باهام لاس میزنی. وقتی دارم میگم بیاد اینجا یعنی بیاد اینجا. _باشه عاکف جان. شما عصبی نشو. +خب میبینی من در چه وضعیتی هستم، از 10 جا روی من فشار هست، تو حداقل منو درک کن ازم سوال بی مورد نپرس! وقتی میگم بیاد اینجا یعنی باید بیاد اینجا. چون من تشخیص میدم. عاصف رفت. اما خودم ناراحت شدم از رفتارم. عصبانیتم بابت از دست دادن عقیق بود، چون به شدت روی از دست دادن نیروهای امنیتی حساس بودم.. حاضر بودم هر بلایی که هست سر خودم بیاد، اما به سر دیگر نیروها نه. هیچ کسی حال منو درک نمیکرد. چون مسئول این پرونده مستقیما خودم بودم، برای همین تموم فشارها روی من بود. ساعت 18 همان روز. خانه امن 4412. قضیه بو دار بود. برای من همه چیز مشکوک بود. احساس میکردم لای این قصه ی امنیتی پرونده افشین عزتی، یه سر کلاف وصل میشه به یک جریان سیاسی یا یک شخص امنیتی. اما تردید داشتم. این فرضیه رو به صورت کدهای اختصاری که فقط خودم حالیم میشد چیه، داخل دفترچه ی شخصیم یادداشت کردم گذاشتم داخل جیبم. تلفن به صدا در اومد. وقتی گوشی رو برداشتم بهزاد پشت خط بود. +جانم. بگو بهزاد. _حاج عاکف، معاونت سازمان اتمی تشریف آوردن. قرار ملاقات داشتید باهم. + مهمان و مشایعت کنید به دفتر من. به عاصف هم بگید بیاد اتاقم. به یکی بگید قهوه یا چای بیاره برای مهمان. آماده شدم رفتم سنسور و زدم درب اتاق رو باز کردم دیدم داره از پله ها میاد بالا. وقتی رسید سلام علیکی کردیم و وارد اتاق شد. نشست روی مبل، منم نشستم روبروش. بچه ها چای و قهوه آوردن. چنددقیقه بعد عاصف هم سنسور زد و وارد شد اومد کنارم نشست. سر صحبت رو با معاون سازمان باز کردم. گفتم: +جناب معاون امروز خطر از بیخ گوشتون رد شد. گفت: _بله دیدم. اونجا فهمیدم چقدر حساسیت کارتون بالاست. +دختره رو بیهوش کردن. عزتی رو آمپول زدن. یکی از نیروهام و از دست دادم. چای و گذاشت پایین، آب دهنش و قورت داد، گفت: _امروز؟ +بله. همین چندساعت قبل. چنددقیقه بعد از اینکه تشریف بردید. _جناب سلیمانی الان باید چیکار کنیم. +برای همین گفتم بیاید اینجا تا بهتون یه برنامه ای رو دیکته کنم و برید انجام بدید. چون از اینجا به بعد تمام معادلات فرق میکنه. _درخدمتم. بلند شدم رفتم سمت تخته ی وایت بُردِ اتاق. ماژیک رو برداشتم، نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم» «الف: افشین عزتی از امروز دیگر به هیچ عنوان حق دسترسی به اسناد و مسائل محرمانه سازمان اتمی را ندارد.» «ب: مثل یک کارمند عادی می آید و میرود و هر اطلاعاتی که به او داده میشود همه باید غلط و سوخته باشد. به شکلی که خودش نفهمد.» «ج: افشین عزتی حق ارتباط با دیگر متخصصان را ندارد و باید به بهانه شکستگی پا و مشکلات نخاعی که این روزها با آن دست و پنجه نرم میکند، از مسئولیت فعلی کنار گذاشته شود و به یک نیروی عادی در جایی خلوت ولی زیر نظر دوربین های امنیتی ما و سازمان خودش قرار گیرد.» پایان. برگشتم دیدم داره همینطور نگاه میکنه و میخونه. رفتم نشستم.. بهش گفتم «بخونید.» خوند. بلند شد یک بار دیگه هم رفت از نزدیک خوند. گفت: _آقای عاکف، من واقعا نمیدونم چطور کاهش اختیارات و مسئولیت بزنیم براش. ایشون دانشمند هست. سخته بخوایم ایشون رو تبدیل به یک کارمند اداری کنیم. +بیاید بشینید بهتون میگم. اومد نشست. گفتم: «ببین دوست عزیز، ما قبلا درمورد این مسائل باهم صحبت کردیم. ایشون داره در سازمان اتمی کاری رو انجام میده که شهید احمدی روشن انجام میداد. اون خادم بود و این خائن. معلوم نیست تا حالا چند تا از بچه های اتمی کشور و همین آدم لو داده. امروزه دیگه جاسوسی اینطور نیست هر روز عوامل سرویس های بیگانه یا افسران اطلاعاتی با شخص مورد نظر ارتباط بگیرن. فقط یک مرتبه ارتباط میگیرن و بهش میگن تا میتونی خرابکاری کن یا آدم های ناشی رو بزار سرکار و طرح های مهم و به تعویق بنداز. همین... معلوم نیست ایشون چقدر پروژه ها رو عقب انداخت، یا اینکه آمار متخصصین سازمان اتمی رو داده به اونور.»