خیمهگاه ولایت
#خاطرات_امیر_عبداللهیان #پارت_ششم حکومت سعودی فکر می کرد اگر این روند ادامه پیدا کند، به زودی امواج
#خاطرات_امیر_عبداللهیان #پارت_هفتم
⬅️ مقابله با امواج بیداری اسلامی
بعد از ماه ها بحث و تبادل نظر، جمع بندی مثلث آمریکا و اسراییل و عربستان و متحدینشان این شد که با مهندسی معکوس جلوی این سیل سهمگین را بگیرند.
مهندسی معکوس در نظرشان عبارت بود از فروریختن محور مقاومت. اما چگونه میتوانستند محور مقاومت را درمنطقه دچار بحران کنند؟ تصمیم این بود که کار و توطئه را با دخالت در یکی از کشورهای محور مقاومت شروع کنند.
در مرحله اول علاقه زیادی داشتند ایران را نا امن کنند. آن زمان این ادعا که ایران به سمت سلاح های هسته ای میرود به شدت مطرح بود. آن ها بررسی های جدیدی را آغاز کردند که مراکز اتمی و هسته ای ایران را مورد هدف قرار دهند.
تصمیمشان این بود که به تعبیر آمریکایی ها اول راس هرم مقاومت را بزنند. Decapitation policy. یعنی سیاست بریدن و قطع کردن سر. تعبیر زشت تری هم به کار میبردند و میگفتند باید «سر مار را بزنیم».
بعد از جمع بندی به این نتیجه رسیدند که این کار ریسک بزرگی دارد، زیرا ایران به لحاظ دفاعی و شرایط در وضعیت متزلزلی نیست که بشود به آن حمله کرد و بدون هزینه از مهلکه خارج شد. آمریکا میدانست که تحمل تبعات این اقدام را ندارد.
اگر چنین کاری ممکن بود و آمریکا قادر به حمله علیه ایران و تحمل تبعات آن بود، این کار را میکرد و همراه شرکایش میتوانستند به کسانی که نگاهشان در منطقه به ایران است، این پیام را بدهند که ما با ایران اسلامی در بالاترین سطح برخورد کردیم. اما این کار شدنی نبود. ناچار به سراغ راه های دیگر رفتند.
یکی از گزینه ها این بود که بازوهای اجرایی و مورد حمایت ایران در محور مقاومت را قطع کنند. از نگاه آن ها بخشی از این بازوهای اجرایی حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین است.
به همین دلیل در اوج تحولات، از سال 1389 به بعد، اسراییلی ها بر اساس یک تحلیل غلط تصمیم گرفتند کار غزه را یکسره کنند. آن ها حداقل در دو مرحله به غزه حمله کردند.
تحلیل آن ها این بود که ایران درگیر مذاکرات هسته ای است و آن قدر گرفتاری و مشکل دارد که نمیتواند به غزه توجه کندو فکر میکردند حزب الله هم گرفتار خلاء سیاسی موجود در حکومت لبنان است و مشکلات زیادی دارد.
از سوی دیگر بخش زیادی از نیروهای حزب الله که باید با اسراییل مبارزه کنند، وارد سوریه شده بودند و با داعش میجنگیدند. پس تحلیل میکردند که حزب الله هم در وضعیت قدرتمندی نیست که بتواند همزمان در 2 جبهه بجنگد و از غزه دفاع کند. کشورهای دیگری که میتوانستند حامی حماس، قدس و فلسطین باشند، از جمله دولت انقلابی مصر، هم با چالش مواجه بودند.
آقای مرسی گرفتاری های داخلی زیادی داشت. به این ترتیب به این نتیجه رسیدند که بهترین فرصت است که با خاتمه دادن به موضوع غزه و ملحق کردن آن به مناطق اشغالی فلسطین، پیامی قوی به ایران و متحدینش بدهند.
آنها این کار را انجام دادند؛ اما جالب اینکه نیروهای اسراییلی، در حمله به غزه بیشتر از چند روز نتوانستند جنگ را ادامه دهند. این جنگ را در اوج تحولات منطقه در 24 آبان 1391 شروع شد.
اسراییل واقعا مستاصل شده بود و نمیتوانست بفهمد که چطور میشود در اوج به هم ریختگی منطقه و ضعفی که به باور آنها متوجه ایران و لبنان و محور مقاومت بود، مجبور است با درخواست آتش بس فوری، در روز هشتم جنگ را متوقف کند و اتش بس برقرار شود و هیچ دستاوردی هم نداشته باشد.