خیمهگاه ولایت
✅ نگاهی به سابقه جاسوسی رژیم صهیونیستی در آمریکا #عاکف_سلیمانی در این سه گزارش، به سوابق جاسوسی د
✅ نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا
بخش دوم
ترور رییس CIA توسط موساد
#عاکف_سلیمانی
1⃣ مطبوعات اسرائیل نیز همزمان با اعطای تابعیت از سوی مقامات رژیم صهیونیستی به پولارد، جرم وی را سنگین و ناپسند دانسته، اما جاسوسی آمریکا و اسرائیل در قبال یکدیگر را امری عادی تلقی کردند و اظهار داشتند که قواعد بازی حکم می کرد که مسئله به آرامی و با اخراج جاسوس حل می گردید.
2⃣ در نهایت این موضوع با محاکمه و محکومیت #پولارد به مجازات حبس ابد، به طور ظاهری پایان یافت. اما با گذشت بیش از دو دهه از این واقعه، رژیم صهیونیستی و لابی های قدرتمند و اثر گذار یهودیان با بزرگنمایی این مسئله سعی در بی گناه جلوه دادن #پولارد داشتند. از جمله این اقدامات می توان به مواردی همچون:
🔷 ایجاد سایت اختصاصی در حمایت از پولارد
🔷 برگزاری تظاهرات پنج هزار نفری در کنار دیوار ندبه در اعتراض به عدم آزادی پولارد
🔷 ایجاد سازمان ها و کمیته های مختلف همچون "سازمان عدالت برای #جاناتان_پولارد" وَ "کمیته تلاش برای بازگشت پولارد به خانه"، اشاره نمود.
3⃣ در تمامی این موارد با صدور قطعنامه هایی بر لزوم آزادی بدون قید و شرط پولارد و برنامه ریزی و سازماندهی بیشتر برای معرفی وی به عنوان یک قهرمان ملی در میان جوانان یهودی آمریکا و اسرائیل، تأکید شده است.
4⃣ مورد دیگری که در سال 1919 رخ داد، #افشای_قتل_رئیس_سازمان_سیا_CiA_توسط_موساد بود که بعد از سه سال ابهام در چگونگی قتل "#ویلیام_کولبی"رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا "سیا"، فاش گردید که وی توسط موساد به قتل رسیده است. #جسد_کولبی در ماه می 1969 و بعد از چندین روز بی خبری از سرنوشت وی، در داخل قایقی کشف شد.
5⃣ در همین رابطه #روزنامه_لبنانی_الکفاح_العربی به نقل از #نشریه_اسپوت_لایت_واشنگتن نوشت:
6⃣ گروهی از روزنامه نگاران آلمانی به پرونده های محرمانه ای دست یافته اند که نشان می دهد مرگ کولبی، کار #تروریست_های_حرفه_ای_موساد می باشد. چون از سال 1973 یعنی زمانی که #کولبی_رئیس_سازمان_سیا شد وی به عملیات پاکسازی در داخل این سازمان پرداخت که برکناری تعدادی از عوامل موساد را به دنبال داشت. موساد پیش از ترور کولبی به این نتیجه رسیده بود که کولبی درصدد انتشار کتابی حاوی اطلاعات مهم و محرمانه درباره #عملیات_موساد_در_آمریکا بوده است.
خیمهگاه ولایت
✅ نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا بخش دوم ترور رییس CIA توسط موساد #عاکف_سلیمانی 1⃣ مط
✅ نگاهی به سابقه جاسوسی اسرائیل در آمریکا
بخش سوم «بخش پایانی»
استراق سمع موساد از ادارات مهم دولتی آمریکا
#عاکف_سلیمانی
1⃣ در سال 2000 میلادی، #نشریه_آمریکایی_اینساید از جاسوسی و استراق سمع اسرائیل از ادارات مهم دولتی آمریکا در ابعادی وسیع خبر داد. این نشریه به نقل از پلیس آمریکا نوشت که یک کارمند شرکت مخابرات آمریکا، مکالمات تلفنی «کاخ سفید» «وزارت امور خارجه» و سایر ادارات مهم دولتی آمریکا را #شنود می کرده است.
2⃣ بر اساس گزارش این نشریه، #پلیس_فدرال_آمریکا_FBI پی برد که #موساد از فقدان امکانات کافی محافظتی وزارت خارجه آمریکا به منظور استراق سمع مکالمات آن نهایت سوءاستفاده را به عمل آورده است.
3⃣ منابع پلیس آمریکا خاطرنشان کردند که عوامل #موساد در آمریکا، با بهره گیری از پیشرفته ترین امکانات، تمامی مکالمات تلفنی و مکاتبات الکترونیکی کاخ سفید، شورای امنیت ملی، وزارت امور خارجه و وزارت دفاع آمریکا را در سریع ترین زمان ممکن در اختیار #سران_اسرائیل می گذاشتند.
4⃣ در بیست و یکم ماه می سال 2000 نیز #مجله_تایمز_لندن با استناد به منابع دولتی آمریکا، گزارش داد که دولت اسرائیل، پست های الکترونیکی و سایر ارتباطات مخابراتی بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا را شنود نموده است. این افشاگری زمانی صورت گرفت که ایهودباراک برای انجام گفتگوهایی با کلینتون درباره روند صلح خاورمیانه به واشنگتن سفر کرده بود. حتی در جریان رسوای اخلاقی کلینتون، در گزارش #کنت_استار قاضی ویژه تحقیق به نقل از کلینتون آمده بود که چگونه وی به #مونیکا_لوینسکی شرح داده که مکالمات تلفنی او توسط یک کشور دیگر شنود می شوند و چنین به نظر می رسید که به اسرائیل اشاره داشته است.
5⃣ چند ماه پس از #حملات_11_سپتامبر، #شبکه_خبری_فاکس_نیوز طی گزارشی اعلام کرد که اف.بی.آی، حدود 100 اسرائیلی را که به سیستم استراق سمع تلفنی منابع دولتی آمریکا نفوذ کرده بودند به طور مخفیانه ای دستگیر نمود. این افراد ارتباط مستقیمی با سرویس های امنیتی، نظامی و جنایی آمریکا داشته اند. این شبکه خبری فاش ساخت که اسرائیل توسط دو شرکت اسرائیلی "آمدوکس" و "کومورزاینفو سیز" که در زمینه تولید نرم افزارهای مخصوص مخابرات و استراق سمع فعالیت می کنند، بسیاری از مکالمات تلفنی و بسیاری از پستهای الکترونیکی را در آمریکا رهگیری و کنترل می کند.
6⃣ اما یک هفته پس از پخش خبر مزبور توسط شبکه فاکس نیوز، این خبر حتی از سایت اینترنتی همین شبکه حذف شد و سایر رسانه های گروهی آمریکا نیز هیچ گونه مطلبی را در ارتباط با این مسئله مطرح ننمودند.
7⃣ #کارل_کمرون_خبرنگار_فاکس_نیوز نیز در گزارش خود اعلام کرد که هر شخصی که در محافل سیاسی آمریکا و یا سروی سهای اطلاعاتی این کشور قرار دارد اگر بخواهد به طور گسترده ای به این مسئله بپردازد، ممکن است جان خود را از دست بدهد.
#سازمان_های_جاسوسی
#موساد #نفوذ_موساد_در_کاخ_سفید #اسرائیل
✅ انتهای پیام/...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت، لحظه به لحظه از مطالب و تحلیل ها و خبرهای مهم سیاسی و امنیتی ایران و سراسر جهان آگاه شوید.
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelaya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگو ماشاءالله...
🚮 چرا رژیم صهیونیستی 21 سال آینده را نخواهد دید؟
اینجا لبنان، درست بیخ گوش سرزمین های اشغالی.
این دریای خروشان یکصدا با سید مقاومت نوای ملکوتی "لبیک یاحسین" سر می دهند...
جمعیتی که برای اسرائیل خطرناک تر از ایران اسلامی است...
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
امشب ساعت 22 قسمت 128 و 129 و 130 مستند داستانی امنیتی عاکف سری سوم از کانال خیمه گاه ولایت در ایتا و تلگرام و سروش منتشر میشود.
لطفا این بنر را برای دیگران ارسال کنید. حتی کسانی که نسبت به کشور ایران موضع دارند.
✅ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_بیست_و_هفت حاج کاظم گفت: _باید زمان و جوری پیش ببرم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_بیست_و_هشت
وقتی حاج کاظم گفت مطمئنم این کار تو بدجور سر و صدا میکنه که اونوریا «دشمنان» رو به لرزه میندازه و آبروشون میره...من همینجوری دهنم باز مونده بود که چی داره میگه حاجی !
حاج کاظم ادامه داد گفت:
_اما عاکف جان، مجددا دارم بهت این و گوشزد میکنم که مسئول مستقیمت حاج هادی، همچنان پاش و کرده داخل یه کفش و با طرح تو مخالفه.
گفتم:
+حاج کاظم یه سوال دارم.. من با حاج هادی خیلی صحبت کردم، اما دلیل قانع کننده ای برای رد طرح من نداره. به نظر شما چرا مخالفه؟
حاج کاظم گفت:
_ببین عاکف جان پسرم.. تو برای من عین پدرت علی عزیز هستی... خب؟
+خب !
_میخوام رُک یه چیزی رو بهت بگم !
+خب بگید.. اگر واقعا چیزی هست که باید بدونم پس لطفا بهم بگید تا از این سردرگمی در بیام؟
حاج کاظم کمی فکر کرد، دستی به محاسنش و موهاش کشید گفت:
_چند روز قبل حاج هادی اومد همینجا داخل دفترم دقیقا همینجایی که الآن تو نشستی نشست روی صندلی باهام کلی حرف زد... بهم گفت ببین کاظم آقا، من با طرح عاکف هیچ مخالفتی ندارم.. اما از اینکه عاکف بخواد انجامش بده مخالفم.
تعجب کردم.. گفتم:
+یعنی حسادت داره؟
_استغفرالله.. این چه حرفیه.. حاج هادی اصلا اهل این مسائل نیست. آدم مومن و موجهی هست.. تو نگاه به چهارتا دیگه از همکارا نکن که وقتی با این سن کمت تونستی یکی از معاونت های ضدجاسوسی رو عهده دار بشی به تو حسادت کردن وَ دنبال این بودن ریشه تورو همون روزای اول بِخُشکونن. خبرهای این حسادت ها به گوش ما میرسید وَ تیر و ترکش های این حسادتهای بجا هنوز داره بهمون اصابت میکنه... اما عاکف جان، حاج هادی اینطور نیست، یعنی آدم حسود و بد ذاتی نیست.. درسته تو یکی از معاونت های بخش ضدجاسوسی زیر نظر هادی هستی اما این آدم به صراحت به خودم گفته که عاکف سن و تجربه کافی رو برای هدایت این طرح نداره.. راستش هادی میترسه گند بزنی.
خیلی بهم برخورد. گفتم:
+خاک بر سر من کردن که شدم معاون کسی که هنوز بهم اطمینان نداره.
حاج کاظم چپ_چپ نگام کرد گفت:
_یه چیزی بهت میگم عاکف، اما بین خودمون بمونه و جایی درز نکنه.. چون از این موضوع هادی باخبر نیست. فعلا قرار هست فقط تو بدونی.
نفسم و درون سینم حبس کردم تا خبر به اون مهمی که حاجی تاکید داشته سکرت هست وَ حتی حاج هادی هم باخبر نیست رو بهم بگه و بدونم چیه! گفتم:
+چیزی شده حاجی؟ اتفاقی افتاده؟ چیه اون موضوع که میگی هادی نمیدونه!!
_من موافقت حجت الاسلام «....رییس تشکیلات» رو گرفتم.
چشمام از خوشحالی برق زد.. حاجی ادامه داد گفت:
_عاکف... امیدوارم گند نزنی. چون کاری که روی این پرونده داری میکنی، وَ برنامه ای که طراحی کردی، به قول خودت (....) فر میخوره.
نگاهی به حاجی کردم و خندیدم. حاج کاظم اومد سمتم منم بلند شدم، حاجی با نامه ای که بود دستش زد به سینم، گفت:
_خیال کردی فقط خودت لاتی؟
خندیدم گفتم:
+نه حاجی. این چه حرفیه. شما تاج سری. شماهم لاتی. ماهم خدمتتون درس پس میدیم.
حاجی رفت اثر انگشت زد تا درب اتاقش باز بشه بریم بیرون، رفتم سمتش گفتم:
+فقط حاج کاظم یه چیز مهمی رو میخوام بگم !!
درب اتاقش و مجددا بست و موندیم داخل... گفت:
_بگو پسرم!
+اگر طرحم موافقت صد در صدی رو بگیره، یه وقت حاج هادی با من مشکل پیدا نکنه؟
_ هادی با من.. بین مُشت های منه.. امروز ممکنه هم دیگر و ببینیم..اگر دیدمش درمورد موافقت رییس با طرح تو رو صحبت میکنم.. دیگه قطعا کوتاه میاد.
+ممنونم.
_بریم؟ همه حرفات تمومه؟ غیر از گزارش منظورمه.
+بله بریم. همه چی تمومه. گزارش هم که تقریبا تموم شده بود.
_پس بریم که طرف «رییس» منتظرمه داخل دفترش.
حاجی مجددا اثر انگشت زد و در باز شد، رفتیم بیرون و از هم خداحافظی کردیم.. من برگشتم به دفترم، حاجی هم رفت دفتر رییس تشکیلات.
وارد دفترم شدم نشستم پشت میزم و با خیال راحت یه آب پرتقال زدم بر بدن و کمی خستگی در کردم. جلسه با حاجی به نیم ساعت هم نکشید وَ زودتر از اونی که فکر میکردم تموم شد. یک ساعتی تا جلسه بعدی وقت داشتم. زنگ زدم به خونه امن با سیدعاصف عبدالزهرا ارتباط گرفتم تا ببینم 4412 چه خبره ! عاصفم گزارش کار تکمیلی رو بهم داد و بابت یه سری اتفاقات صحبت کوتاهی بینمون رد و بدل شد.
بعد از تماس با عاصف زنگ زدم به موبایل خانومم اما جواب نداد. زنگ زدم خونه اما بازم جواب نداد. خیلی زنگ زدم اما همچنان...
مجبور شدم زنگ بزنم به خواهر خانومم. چندتا بوق خورد جواب داد:
_به به سلام علیکم داماد گرامی. چه عجب ما شماره موبایلت و روی گوشی آیفونمون دیدیم.
+دو دقیقه ساکت باش تا من یه سلامی عرض کنم خدمتت، بعدا گله کن.
_خب بعدش.
+دلم به حالت سوخت.. کسی بهت زنگ نمیزنه؟ فکر کنم از اونایی هستی که فقط ایرانسل بهت پیامک تبلیغاتی میده.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_بیست_و_هشت وقتی حاج کاظم گفت مطمئنم این کار تو بدجو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_بیست_و_نه
مهدیس گفت:
_آره دیگه، از بس فک و فامیلای با محبتی دارم.
به شوخی گفتم:
+مهدیس! تو نمیخوای دست از این مسخره بازیات برداری؟ نمیخوای شوهر کنی بری پی زندگیت؟ تا کی میخوای به بهانه درس خوندن همینطور مفت بخوری و بخوابی؟
خندید گفت:
_خب بعدش... «تیکه کلامش بود»
گفتم:
+بعدش و تو بگو.
_چه عجب. راه گم کردید. از اینورا ؟
+از اونورا !!
_حضرت آقای دامادِ کم پیدا !! چه عجب یادی از خواهر خانومت کردی؟ چیشده یادت اومده یه آبجی کوچولو داری؟
+خواستم بهت افتخار بدم.
_بسیار عالی..
+میگم مهدیس، فاطمه خونه شماست؟
_وااا. نه بابا... آخه این وقت صبح خونه ما چیکار میکنه. خودش شوهر داره. زندگی داره. بعدشم شوهرش تویی، از من میپرسی؟
+آخه زنگ زدم جواب نداده بود، برای همین خیلی نگران شدم. گفتم شاید اومده خونه شما به تو و پدر مادرت سر بزنه، برای همین شاید شمارو دیده، دیگه من و فراموش کرده.
_نه اینجا نیست.. پدرمم صبح رفته بیرون.. مادرمم رفته بازار خرید.
+باشه. کاری نداری؟
_نه. خداحافظ.
خداحافظی کردم بلافاصله شماره خونه مادرم و گرفتم. پنج_شش تا بوق خورد مادرم جواب داد. نمیخواستم نگرانش کنم.. بعد از سلام و احوالپرسی، خواستم آمار اینکه پیشش کی هست رو بگیرم که گفت:
« فاطمه زهرا خوبه مادر جان؟ کجایید؟ چرا اینجا نمیاید؟ »
دو زاریم افتاد که فاطمه اونجا هم نیست. کمی با مادرم صحبت کردم بعدش قطع کردم.. مجددا یکبار به فاطمه زنگ زدم، ولی بازم جواب نداد. تماس گرفتم با مهدیس... جواب داد:
+الو مهدیس، ببخشید دوباره زنگ زدم.
_نه خواهش میکنم. چیزی شده آقا محسن؟
+جات خوبه؟ میتونی تابلو نکنی و باهام صحبت کنی؟
_نه خوب نیست. زن داداشم اینجاست.. فقط میتونم شنونده باشم.
+باشه. پس خوب گوش کن چی میگم. پدر و مادرت از ماجرای الان باخبر نشن.. راستش فاطمه از دیشب تا وقتی که صبح خواستم بیام سر کار کمی ناخوش احوال بوده.
_چرا؟ چی شده مگه؟
+هول نکن! ازم سوال هم نپرس.. فقط کاری که بهت میگم انجام بده. نیم ساعتی میشه که هرچی زنگ میزنم به موبایل فاطمه زهرا، حتی با خونه هم تماس میگیرم، اصلا جواب نمیده. دلم شور افتاده. کلید خونه رو میدم به یکی از همکارا بیاره برات. ماشین پدرت و بگیر فورا برو سمت خونه ما، ببین فاطمه چیزیش نشده باشه یا اینکه یک وقت فشارش بالا_پایین نره.
_باشه. پس فوری بفرست بیاره تا منم برم. الان که اینطوری گفتی خودمم نگران شدم! راستی نکنه بارداره !!
+میشه دست برداری؟
_ببخشید..
تلفن و قطع کردم، کلید خونه رو از کیفم گرفتم و زنگ زدم به برادرم تا بیاد داخل یه پارک نزدیک ادارمون ازم بگیره و ببره بده به خواهرخانومم. من همینطور پشت هم زنگ میزدم اما همچنان تماس های من بی پاسخ می موند.
نیم ساعت بعد، خواهر خانومم مهدیس پیامک زد گفت:
« سلام. من کلید و از داداشت گرفتم . دارم میرم سمت خونتون. »
از منزل پدرخانومم تا منزل ما با ماشین بیست دقیقه ای زمان میبرد. زیاد وقت نداشتم و باید ساعت 10 میرفتم جلسه. زنگ زدم به مهدیس. جواب نداد.. حدودا 10 دقیقه بعد خودش زنگ زد بهم. از دلهره ی زیاد، رفلاکس معده گرفتم و تموم معدم به هم ریخته بود. تماس مهدیس و فوری جواب دادم:
+الو مهدیس کجایی؟ خواهرت و دیدی؟ خونه هست؟
باحالت تقریبا عصبانی گفت:
_سلام.. آقا محسن این آبجیِ گرانقدر من داخل اتاقش خوابیده بود.. بیا گوشی رو میدم به خودش تا باهاش صحبت کنی. همین الان بیدار شده دورش بگردم.
یعنی میخواستم با سر برم داخل دیوار. خونسردیم و حفظ کردم. فاطمه زهرا گوشی رو گرفت..گفت:
_سلام محسن. چیشده؟
+سلام. ساعت خواب!! معلومه کجایی؟ چرا جواب تلفنام و نمیدی؟
_خب معلومه کجا هستم. خونه دیگه.
+اولین باره میبینم ساعت 9 خواب باشی. همیشه از من سحر خیز تر بودی.
_آخه الان این چه حرفیه داری میزنی تو !! خب من سرم درد میکنه.
+دیشب بهت گفتم بیا بریم دکتر، اما به حرفم گوش نمیدی. همین امروز وقت میگیرم میریم با هم پیش یه دکتر خوب تا معالجت کنه. به مهدیس بگو نره خونه و بمونه خونه ما ازت مراقبت کنه.
_بمونه چیکار کنه. بزار طفلک بره به درس و دانشگاه و زندگیش برسه...خیالت جمع باشه، منم نیاز به مراقبت ندارم. خودم از پس کارام بر میام.
حوصله بحث نداشتم... گفتم:
+خوددانی. ازمن گفتن بود. لااقل بگیر الان بلند شو یه آبی به دست و روت بزن، یه چیزی هم بگیر بخور تغییر ذائقه بده تا حالت بهتر بشه. نگیر همینطور نخواب. زیاد خوابیدن خوب نیست، چون تنبل ترت میکنه!
_چشم. کی میای خونه؟
+فعلا درگیر کارام هستم.
_کجایی؟
+طبق معمول اداره هستم ! راستی، برنامه ی مسافرت رفتنت با دوستات چی شده؟
_قراربود اگر پنجشنبه شیراز پرواز داره بریم که ظاهرا این هفته نداره.. دلیلشم نمیدونم چیه؟
+باشه..ان شاءالله خیره.. من برم جلسه.. فعلا خداحافظ..
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_بیست_و_نه مهدیس گفت: _آره دیگه، از بس فک و فامیلای
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_سی
اون روز من کلا در جلسه بودم.. غروب همون روز کارام که تموم شد خسته و کوفته رفتم دنبال خانومم و بردمش درمانگاه. دکتر یه سری آزمایش و سی تی اسکن و ام ار آی از سر و مغز خانومم نوشت و قرار شد سرفرصت بریم کلینیک.
کارای مربوط به معالجه که تموم شد، خانومم و سر راه رسوندم خونه مادرم. فاطمه که خواست پیاده بشه، دیدم موبایل فاطمه زنگ خورد.. صفحه گوشیش و نشونم داد، دیدم شماره مادرمه. گفتم: « جواب بده ببین چی میگه مادرم » گذاشت روی اسپیکر، شروع کرد صحبت کردن:
*سلام مادرجون. خوبید. من جلوی درب خونتونم.
*سلام دخترم.. خوبی مادرجان.. خوش اومدی.. من پشت پنجره هستم دارم میبینمت.. به محسن بگو بیاد بالا. دلم براش تنگ شده. برادر خواهراشم اینجا هستند.
اشاره زدم به فاطمه تا به مادرم بگه که میریم بالا ! فرصت نبود باید سریع میرفتم مادرم و میدیدم و بر میگشتم. ماشین و پارک کردم با خانومم رفتیم بالا.. مادرم تا منو دید گفت:
_سلام پسر بی وفای من ! خوبی!
+سلام زندگی من.. خوبی دورت بگردم؟
رفتم دستش و بوسیدم، کنارش نشستم.. با بردارا و خواهرام کمی گفتیم و خندیدیم. مادرم گفت:
_می دونی چندوقته ندیدمت؟
+تصدق چشات...من خاک پاتم.. ببخشید.. بخدا فرصت ندارم.. مادرجان خودتم میدونی که من یه تایم خالی گیر بیارم، غیرممکن هست بهت سر نزنم..
برادر خواهرامم گفتند:
«خونه ما هم که سالی چندبار بیشتر نمیای!»
گفتم:
« من شرمنده همه ی شماها هستم. حق دارید. این خانومم که الآن اینجا حی و حاضر هست، خودتون ازش بپرسید من دیشب بعد از چند روز رفتم خونه! بخدا درگیر کارام هستم. شرکت ما کلا همینه.»
غیر از مادرم و همسرم، هیچ کسی نمیدونست من در سیستم اطلاعاتی ایران کار میکنم. همه خیال میکردن در وزارت نفت کار میکنم.. طی این سالها یکی دوبار هم گفتم کارمند شهراداری هستم، یه بار هم گفتم رفیقم من و برده اداره برق مشغول به کار کرده و... خلاصه معمایی بود برای خودش...بگذریم.
بعد از حدود 20 دقیقه از همه خداحافظی کردم اومدم پایین سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه امن.. چون به هیچ عنوان فرصت نداشتم بیشتر از این بمونم. وقتی رسیدم یکی از بچه ها درب و باز کرد رفتم داخل پارکینگ. فورا اسلحه و وسیله هام و از صندوق عقب ماشین گرفتم، مستقیم رفتم طبقه اول سراغ بچه های تیم مستقر در 4412. یه سری گزارشات کاری بهم دادن و منم راهنماییشون کردم و... !!
گزارشات و که شنیدم رفتم به طبقه سوم داخل اتاق کارم. سنسور و زدم وارد شدم! دیدم عاصف طبق معمول با کفش روی مبل خوابیده، خواستم پارچ آب که روی میز بود بگیرم خالی کنم روی صورت عاصف، اما منصرف شدم. دیدم خودشو جمع کرده!! طفلی انگار سردش بود، رفتم یه پتو گرفتم کشیدم سرش تا گرمش بشه. بعد رفتم کمی شوفاژ و زیاد کردم تا اتاق گرمتر بشه ! واقعا خستگی و زحمات بچه ها رو با پوست و گوشتم لمس میکردم.
همین که پشت میزم نشستم تا کارم و شروع کنم صدای عاصف خان اومد...گفت:
_چه عجب! بعد از یکی دو روز تشریف آوردی اینجا ! آفتاب از کدوم طرف در اومده که سری به کلبه فقیرانه ما زدی برادر.
+عه بیداری !!؟؟
_پ ن پ! در یک غار به همراه اصحاب کهف خوابیده ام! مثل اینکه از خودت یاد گرفتم موقع خوابمم هوشیار باشم !!
+چخبر؟
_هیچچی. خبر خاصی نیست! یعنی هست، اما تو هنوز نگفتی که چیشد یادی از 4412 کردی.
+به تو هم باید جواب پس بدم؟ بعدشم اینجا کلبه وحشت هست.. کلبه فقرا نیست.. چون کلبه فقرا این همه امکانات نداره ! نمیخوای بگی خبر چی داری؟
_ خبر که زیاده، اما از کجا بگم؟ معلومه کجایی عاکف جان؟
+مثل اینکه دیروز رفتماااا. جوری میگی کجایی که انگار دوسالی میشه که نیستم و فراقم کورتون کرده. بعدشم، تو اینجا همچین بهت بد نمیگذره هااا. گرفتی روی مبل گرم و نرم با کفش خوابیدی!
_دیگه چه کنیم ! چو ایران نباشد تن من مباد !! خسته ام، خسته! برای ایران هست تموم این کارها! متوجه ای که!
خندم گرفت.. یه شکلات روی میز بود پرت کردم سمتش گفتم:
+مسخره! بار آخرت باشه با کفش میری روی مبل میخوابی !! تا الان چندبار بهت تذکر دادم.. دفعه بعد از همین بالا میندازمت پایین تا اعدام انقلابی بشی!
شکلات و باز کرد انداخت دهنش، گفت:
_چشم آقا عاکف. ما دیگه روی زمین میخوابیم.. خوبه؟
+هرجا میخوابی بخواب داداش.. اینارو ولش کن الآن.. لطفا همین الان خیلی فوری آماده شو تا با بچه ها جلسه بزاریم ببینیم کجای کاریم !
عاصف بلند شد رفت یه صندلی رو از گوشه اتاق کشید آورد سمت میز من. نشست کنارم، جدی شد و گفت:
_آقا عاکف یه خبر بد دارم..
بدون این که نگاش کنم گفتم:
+بگو.
_داریوش و صابر اونور احساس خطر میکنن.
✅ هرگونه کپی و استفاده فقط با ذکر منبع و لینک #کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_ایتا و نام صاحب اثر #عاکف_سلیمانی مجاز است
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️
🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹
🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹
🌹یاصاحب الزمان...🌹
🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸
#کانال_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
💠ماجرای تابوت مرد عاصي و غبار کربلا❗️
🌸مرحوم تاج الدّين حسن سلطان محمد(رضوان اللّه تعالي عليه) در کتاب خود مينويسد:
🔰در بغداد مرد فاسقي بود که هنگام احتضار وصيّت کرده بود که مرا ببريد نجف اشرف دفن کنيد شايد خداوند مرا بيامرزد و بخاطر حضرت امير المومنين عليه السلام ببخشد.
🍃چون وفات کرد قوم و خويشان او حسب الوصيّة او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتي گذاردند و بسوي نجف حمل کردند. شب حضرت امير عليه السلام به خواب بعضي از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش يک فاسق را از بغداد مي آورند که در زمين نجف دفن کنند، برويد و مانع اين کار شويد! و نگذاريد او را در جوار من دفن کنند.
🍃فردا که شد خدّام حرم مطهّر يکديگر را خبر کردند، رفتند و در بيرون دروازه نجف ايستادند، که نگذارند که نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشيدند کسي را نياوردند.
🍃شب بعد باز در خواب ديدند حضرت امير عليه السلام را که فرمود: آن مرد فاسق را که شب گذشته گفتم نگذاريد وارد شوند فردا ميآيند، برويد و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بياوريد و در بهترين جاها دفن کنيد. گفتند: آقا شب قبل فرموديد نگذاريد و حالا ميفرمائيد بهترين جا دفن شود!؟ حضرت فرمود: آنهايي که نعش را مي آوردند، شب گذشته راه را گم کردند، و عبورشان به زمين کربلا افتاد، باد وزيد خاک و غبار زمين کربلا را در تابوت او ريخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم حسين عليه السلام خداوند از جميع تقصيرات او گذشت او را آمرزيد و رحمت خود را شامل حالش گردانيده است.
✅ @kheymegahevelayat
🔸 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم...
● دو قطبی سازی های کاذب در جامعه یک روش فرعونی برای تسلط بر جامعه است.
سوره القصص (28) : آيه 4
● إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4)
● همانا فرعون در سرزمين (مصر) سركشى كرده و مردم آنجا را فرقه فرقه نموده است، گروهى از آنان را به زبونى و ناتوانى كشانده، پسرانشان را سر مى برد و زنانشان را (براى كنيزى) زنده نگه مى دارد.
براستى كه او از تبهكاران است.
🔸پيامها:
1- دو قطبی سازی کاذب، بارزترين اهرم سلطه مستكبرين بر مردم است. «جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً» (تا وقتى مردم اتّحاد و همبستگى داشته باشند، طاغوتها قدرتى ندارند و نمى توانند كارى از پيش ببرند.)
2- دو قطبی سازی، مقدّمه ى ذلّت پذيرى است. ابتدا مردم گروه گروه و متفرّق مى شوند سپس به استضعاف كشيده مى شوند. «شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ»
3- کسانی که جامعه را به سمت دو قطبی های کاذب می کشانند مفسدند. «كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» آرى هر جامعه كه حاكمش متكبّر، مردمش متفرّق، نيروهاى فعّالش مورد تهديد و منافعش در كام طبقه مرفّه باشد، جامعه اى فرعونى و طاغوتى است.
4- این دوقطبیسازی، از ابتدا یا دست افراد نادان بوده یا دست دشمنان دانا.
● صهیونیستها تمام دنیا را به این شیوه دارند اداره میکنند، یعنی جامعه را پاره پاره و قطببندی کرده و مردم را سر کار میگذارند...
✅ @kheymegahevelayat
🔸حمله موشکی رژیم صهیونیستی به مقر فاطمیون در البوکمال...
● منابع محلی سوری بامداد دوشنبه اعلام کردند که چند حمله هوایی به مناطقی در شهر «البوکمال» واقع در شرق استان «دیرالزور» و نزدیک مرز عراق صورت گرفته است.
● رسانههای صهیونیستی و مخالف جریان مقاومت مدعی شدند که در پی این حملات سه انفجار مهیب در جنوب البوکمال رخ داد و در جریان آن، تعدادی از نیروهای مقاومت هدف قرار داده شدند.
● یک منبع آگاه اما در توضیح جزئیات این حمله، اعلام کرد که بامداد روز یکشنبه رژیم صهیونیستی «یک اردوگاه در دست ساخت، متعلق به فاطمیون را هدف قرار داد». این اردوگاه برای اسکان رزمندگان بوده و در منطقهای به دور از منازل غیر نظامیان در البوکمال، در دست ساخت بود.
● بر خلاف شایعات صهیونیستها، این حملات هیچ تلفات جانی نداشته است و تمام نیروهای مقاومت در سلامت کامل هستند.
✅ @kheymegahevelayat
💬"جهش بی سابقه قیمت نفت در شروع هفته؛
۱۲دلار افزایش تا الان"
*میبینید آقای ظریف!
این هم یک نوع از دیپلماسی برای حفظ منافع است؛ دیپلماسی به سبک "برادران یمنی"
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اینها همان کسانی هستند که میگویند ایران روی موشکش نوشته مرگ بر اسرائیل و عده ای هم در داخل حمایتشان میکنند!
این چندمین نمونه از ترغیب کودکان در اسرائیل برای کشتن مسلمانان است، چند سال پیش هم نوشته های روی گلوله های توپ و تانک بچه های صهیونست مدتی سر و صدا به پا کرد.
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
💠اشخاصی که سر راه انقلاب ایستاده اند و می خواهند این نهضت پیروز نشود!خیال خامی ست
حالا ملت ها دیگر کم کم بیدار می شوند ملت ما بیدار شده است منتها الان اشخاصی که وابسته به همان ها هستند در سر راه ایستاده اند،می خواهند نگذارند که ما به نهضت خودمان ادامه بدهیم این خیال خامی است که آنها میکنند.نهضت ما پیروز است و نهضت ما جلو خواهد رفت.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور ، جلد ۱۱ ، صفحه ۲۴۰
👈بیانات امام خمینی(ره) در جمع نمایندگان سازمان های آزادی بخش جهان
🗓مورخ: ۱۳۵۸/۱۰/۲۰
✅ @kheymegahevelayat
⭕️ چند سال کارهای ضدفرهنگی و بخصوص زدن عناصر فرهنگی انقلاب اسلامی را در دستور کار داشتند. " حذف نام شهدا " از خیابانها سوای ادامه ی این خیانت فرهنگی ، به منظور "حساسیت سنجی" جامعه برای برنامه های بعدی است.
#نشان_ابدی
✅ @kheymegahevelayat
💠 ملت ایران باید با قاطعیت با این خطر بزرگ « #آمریکا » مبارزه نماید.
من بار دیگر خطر آمریکا را به جهان بخصوص منطقه و ایران گوشزد می نمایم. امروز تمامی آنانی که علیه جمهوری اسلامی ایران متحد شده اند، با واسطه یا بدون واسطه در رابطه با آمریکا می باشند. ملت ایران باید با قاطعیت با این خطر بزرگ مبارزه نماید.
#سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
#امام_خمینی
📚صحیفه نور جلد ۱۴ صفحه ۶۲
👈پیام امام خمینی(ره) به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
🗓مورخ: ۱۳۵۹/۱۱/۲۲
✅ @kheymegahevelayat
آقای شهردار فرمودن:
حذف عبارت #شهید از تابلوها بخاطر اختصار و برای سرعتهای بالا بوده تا وقت راننده تلف نشه!!!
جناب شهردار ما گوشامون مخملیه؟
کوچه های فرعی و ایستگاه بی آر تی هم شامل سرعتهای بالا میشن؟!
دست بردارین از استحمار مردم با قرائن مضحک....
روزی که همه جا جاررر زدیم بعضی از افراد خانواده مانند خواهر آقای #حناچی شهردار تهران در گروهک تروریستی منافقین هستند و ایشون صلاحیت تصدی چنین پستی رو نداره، کسی گوشش بدهکار نبود و بعضیا گفتند چه ربطی داره. حالا تحویل بگیرید.
به کلمه شهید روی تابلوی خیابون ها و کوچه ها هم رحم نمیکنند.
✅ @kheymegahevelayat
امشب مستند داستانی امنیتی عاکف منتشر نمیشود.
لطفا از آمدن به پی وی خودداری کنید 😊
🔸روزمان را با#قرآن آغاز کنیم...
● دفاع همچنان باقی است...
● جنگ تحمیلی؛ نمونه نصرت خداوند به ملت ایران
سوره الروم (30): آيه 47
● وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47)
● و البتّه ما پيش از تو پيامبرانى را به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان دلايل روشن براى مردم آوردند، (برخى ايمان آوردند و بعضى كفر ورزيدند) پس، از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم و (مؤمنان را يارى كرديم كه) يارى مؤمنان حقّى است بر عهدهى ما.
🔸امام خامنه ای ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
● امروز شما ملاحظه میكنید دشمنان ما خیال میكنند كه به خاطر فشار تحریم و محاصرهی اقتصادی، ملّت دستهایش را در مقابل آنها بالا برده و تسلیم شده؛ نه آقا، اشتباه میكنید. این ملّت، ملّتی كه دستهایش را به علامت تسلیم بالا ببرد نیست.
● در شرایطی سختتر از این [هم]، این ملّت تسلیم نشده است. یك نمونهی واضحِ روشن غیرقابل انكار هشت سال جنگ تحمیلی است؛ شوخی است؟ هشت سال! همهی قدرتهای بزرگ جهانی به یك مجرمی كمك كنند كه علیه كشور و ملّت كار بكند و این ملّت بر همهی آنها فائق بیاید؛ این كار كوچكی است؟ این چیز كمی است؟
● آنجا هم «وَ كانَ حقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین»بود، آنجا هم همین عزم راسخ، تصمیم قاطع، آوردن موجودیِ خداداده به میدان عمل و صحنهی عمل، گرهها را یكی یكی باز كرد. ما روز اوّل جنگمان با یك سال بعد، با دو سال بعد، با سه سال بعد مگر یكی بود؟
● پی در پی گشایشها بهوجود آمد، همهی دنیا دیدند كه آمریكا، شورویِ آن روز، اروپا، ناتو، انگلیس، دیگران از رژیم بعثی حمایت كردند، از صدّامِ مجرم حمایت كردند، بلكه او بتواند تجاوزی ماندگار به كشور عزیز ما داشته باشد؛ و او ناكام بعد از هشت سال، بدون اینكه بتواند یك وجب به خواستهی خودش نزدیك بشود، با آن همه خسارت و با آن همه كشته و با آن همه بیآبرویی بینالمللی مجبور به عقبنشینی شد.
● امروز هم همین است؛ امروز هم مقابلهی با دشمنیهای دشمن و رفع همهی این گرفتاریها، با ایستادگی ملّت، با تكیه بر تواناییهای درونی كشور، با اعتماد به خدایی كه دلها را اینجور آماده كرده است و به این جهت هدایت كرده است، ممكن است.
✅ @kheymegahevelayat
■ بعد از واقعه عاشورا حدودا سه مرتبه سه گروه به ندای هل من ناصر امام حسین علیه السلام(بخوان اَيْنَ عمار) لبیک گفتند:
● گروه اول توابین بودند.
همانهایی که روز عاشورا و قبل از آن سکوت کردند، همگی قیام کردند تقریبا همه کشته شدند؛ 5000 نفر
«ولی دیر شده بود»
● گروه دوم، مردم مدینه بودند
بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند؛ حدود 10000 نفر.
یزید گفت لشکری که به مدینه حمله کند سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برایش حلال است.
● آورده اند اهل بیت امام سجاد(ع) را در این زمان از مدینه خارج کردند، در یک صحرا، تا در مدینه شاهد جنگ نباشند. و لشکریان جنایتکار یزید از هیچ جنایت و خیانتی کوتاهی نکردند و 10000 نفر هم شهید شدند.
«اما دیر شده بود»
● گروه سوم، مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود 15000 نفر شکست خورد و حدود 7000 نفر هم از اسرا گردن زده شدند. مجموعا حدود 20000 نفر کشته شد
«اما دیر شده بود»
● مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین علیه السلام همراهیش نکردند و مردمی که هنگام ورود امام حسین علیه السلام به کوفه کمکش نکردند ،
همه بعد ها به کمک امام رفتند
«ولی دیر شده بود»
● امام سجاد هم استقبال خاصی از این حرکتها نمی کردند
«چون دیر شده بود»
● حدود 35000 نفر کشته شدند
«اما دیر شده بود»
● خیلی فرق هست بین آن 72 نفری که به موقع به یاری امامشان رفتند
با این 35000 نفری که بعد از شهید شدن امام حسین(ع) قیام کردند.
●ما باید مراقب باشیم
از امام خودمان عقب نیفتیم...
● الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ،
هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat