eitaa logo
رسانه فرهنگی مذهبی خیمه حیدر نایین.محمدیه Haider's tent
466 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
14.3هزار ویدیو
83 فایل
🔴💠💢خیمه ابوتراب💢💠🔴 شروع فعالیت سال۹۷ رسانه هیئات رسانه مجازی مساجد اطلاع رسانی هیئات #نایین_محمدیه ارتباط با ادمین👇 @Ya_Roghayyeh96 Haider's tent ✳️مرکز پخش و نشر : 🎧فایل های صوتی 📰گزارش تصویری لینک کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها صحبتشان با نگاه بود از بس فضای خانه پر از درد و آه بود این جا کسی عیادت زهرا نمی رود تنها کسی که سر زده شب، نور ماه بود شهر پیمبر است مدینه، ولی در آن یاریِ اهل بیت پیمبر گناه بود از سنت رسول به غیر از اذان نماند شالوده های دین مدینه تباه بود اصلاً عجیب نیست که هیزم بیاورند وقتی که قلب مردم یثرب سیاه بود می گفت با نگاه: بمان فاطمه، نرو... تنها جواب فاطمه هم یک دو آه بود از لب جدا نمی شود عجل وفاتی اش در انتظار مانده و چشمش به راه بود : 💔 گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی همسر تازه جوانم نکند خسته شدی نکند باعث تنهایی بشوی روزتون معطر بنام بیاد شهدای بهشت رضوان محمدیه نایین
رسانه فرهنگی مذهبی خیمه حیدر نایین.محمدیه Haider's tent
هُوَالْهُو‌عَلـیّ‌جَلَّ‌جَلالُه #هدف‌ازخلقت‌ما‌نشرفضائل‌علیست ارزش‌انگشتری‌که‌‌مولا‌در‌رکوع‌نماز
صبحت بخیر، همسر من، هم قطار من یک روز دیگر است که هستی کنار من شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری پیراهن جدید مبارک، بهار من نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر آتش بد است با من و با روزگار من مثل قدیم باز صِدام کن دستی بکش به روی دل بیقرار من برات لقمه گرفتم، قبول کن روزه بس است آب شدی روزه دار من افتاده ام‌ به پات، بمان، جان من بمان رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من اسما، برای خانه دوتابوت لازم است مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟ تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمر رفته روی سینه ی سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من : 💔 باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن روزتون معطر بنام بهشت رضوان محمدیه نایین
رسانه فرهنگی مذهبی خیمه حیدر نایین.محمدیه Haider's tent
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکرخدا حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است خانه را جارو زدی، از بسترت برخاستی از نگاهت می توان فهمید روزهای آخر است ای ستون خانه ی من، حرفی از رفتن مزن بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت جای بال زخمی و خاکی تو روی در است چند ماهی می شود، حیدر شده خانه نشین چند ماهی می شود زهرا میان بستر است دستهایی را که می بوسید پیغمبر، شکست راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست دست در دست حسن می رفت زهرا، ناگهان روی خاک افتاد قرآن، سوره ی کوثر شکست دستهای بسته ی مولا گواهی می دهد بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست : 💔 ما را دچار عشق خودت کردی و سپس با یک نفس به عشق دچارتر روزتون معطر بنام
نوشته اند اگر بی صدا دعایت را رسانده اند به گوش دعا صدایت را فرشته ماحصل هرنفس کشیدن توست لطافتست که پرمیزند هوایت را اگر چه خانه حقیر و اگرچه فرش حصیر کرم گدا شده در هر قدم گدایت را بزرگی از تو دمی دست برنمیدارد ندارد عرش خدا شأن خاک پایت را قنوت تو غزلی با ردیف همسایه ست به بیت بیت سحر میبری دعایت را کم آیه دارترین سوره ی خدا، بانو نبی درست ادا کرد هر هجایت را علی برای علی گفتن تو میمیرد نفس نفس زدنت کشت مرتضایت را اگرچه راز مدینه ست اشک پنهانت حسن نمیبرد از یاد های هایت را قسم به اشک، که بابوسه های مادری ات گرفته ای ز گلو سهم کـربلایت را : 💔 تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان سلام عليكم و رحمة الله، روزتون بخير، روزتون معطر بنام
با چشمهای نیمه بازت گاه گاهی چشمان خیس و خسته‌ام را کن نگاهی وقتی تنورِ خانه روشن شد برایت گفتم خدا را شُکر کم‌کم رو براهی دستاس را چرخاندی اما رنگِ خون شد دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی از بس به پای گریه هایت آب رفتی چون پوستی بر استخوانی، مثلِ کاهی پهلو به پهلو می‌شوی و میچکد خون از زخمهایِ پیکرت خواهی نخواهی از دردِ شانه، شانه میاُفتد زِ دستت خون می‌نشیند کنجِ لبهایت زِ آهی در خواب بودی چادرت را باز کردم شاید ببینم چهره‌ات را در پگاهی دیدم که پائین تر زِ چشمان تو پیداست زخمِ عمیقِ پنج انگشتِ سیاهی این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی از سر گذشتم، از جدایی، بی پناهی گفتی غروبی شعله می‌پیچد به بالـم گفتی که می سوزم میانِ خیمه‌گاهی در حلقه‌ی نامحرمان و نیزه داران هرجا که می‌گردم ندارم تکیه گاهی : 💔 زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان سلام عليكم و رحمة الله،روزتون بخير، روزتون معطر بنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگفتنی ست درد دل مـرتضـاي تو در خانه‌ام ببين كه چه خالی ست جای تو همسایه‌ها به مجلس ختمت نیامدند من بودم و همین دو سه تا بچه‌های تو خیلی به مجتبای تو بر خورد فاطمه فامیل کم گذاشت برای عـزای تو بی‌اختيار گريه می‌كنم از گريه‌های نيمه‌شب بچه‌های تو جای تمام شهر خودم گریه می‌کنم از بس که خالی است در این خانه جای تو زهرا مرا ببخش، که نگذاشت غربتم یک ختم با شُکـوه بگیرم برای تو از دست گریه‌های تو، راحت شد این محل شِکـوه نمی‌کنند به مـن از صـدای تو : خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن اما غمـت ربوده ز کف اختیار مـن رفتی ز دیده ی منو، از دل نمی‌روی حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، شهادت سلام الله علیها را به محضر و شما عزیزان تسلیت می‌گوییم😭🏴 🏴 🏴
اهل مدینه شاهدِ بی یارها شدند مشهور در زمانه به بی عارها شدند رفتی توو کسی به علی تسلیت نگفت اینگونه همنشین عزادارها شدند می خواستند قبر تو را زیرورو کنند اسباب زحمت من و تو بارها شدند گفتند تو مریضه شده جان سپرده ای مُنکِر به زخم ِ سینه و مسمارها شدند رفتی تو و به روی سرم خانه شد خراب اینها به فکر شادی و این کارها شدند یادم نمی رود که چگونه تو را زدند اسما و فضه مَحرم اسرارها شدند بارفتن تو زینب و کلثوم و قافله آماده ی ورود به بازارها شدند اینجا تو پیش چندنفر خورده ای زمین آنها اسیر وارد تالارها شدند آن گیسوان ِ ناز که مثل ضریح بود اسباب دستِ لشگریان بارها شدند : 💔 یادش بخیر بسترت آن گـوشه ی اتاق حالا میان خانه چه خالیست روزتون معطر بنام