عجیب است عزیزِ من ؛
که دیگران با یک کلمه، تاکید میکنم فقط با
یک کلمه از چشمِ من افتادند، اما تو بعد از
تمامِ آن کلمآتِ تلخ، همچنان نورَعینِ منی !
آدمیزاد است دیگر، تا وقتی که بآشی قدرت را نمیدانند
و خودی و ناخودی به تو سنگ میزنند و از تو گله میکنند،
اما وایبحالِ روزی که بودنت نبودن شود.
چنان از تو اسطوره میسازند و برایت اشک میریزند
و بر سرِ خود میزنند که به آن تیکه اهنگ از
خوانندهیِ نامحبوب میرسیم که میگفت :
مردمِ زندهکشِ مُردهپرست.
گلهایی که برآیم با عشق خریده بودی خشک شد،
مثلِ تمامِ چیزهایی که میانمان بودو دیگر نیست.
برایِ رفتنت غمگین نیستم، هر وقت یادِ تو میافتم
لبخند میزنم و به خآطراتِ مشترکمان فکر میکنم.
برایِ آن همه خآطراتِ قشنگـي که با تو ساخته شد غمگینم.
حیفِ آن خآطراتی که هر وقت یادِ آنها میافتم
چشمهایم بارانی میشود و پشیمآنی یقهام را میگیرد.
و حیفِ این همه گلهایی که میتوانستند به جایِ
رویِ دیوار اتاقـم، در گلدآنی وسطِ اتاقـمان باشند،
و به جایِ غم که دائم مرا در آغوش گرفته است ،
تو را در آغوش میگرفتم و تا ابد، در آغوشـت میماندم.
چه اشرفالمخلوقاتیست که با شنیدن یک موزیک قدیمی، خاطرات همچون هیولآیِ بزرگِ کشنده به سرآغش میآیند و قلب این موجودِ دوپا را زیر پاهایشان له میکنند و او را از هر چه دوام آوردنَست، پشیمآن میکنند ؟
بعد از رقصُ خوشحالیُ لبخندهایِ کشدار و شادیهایِ از تهِ دل، با آدمها که خداحافظی کرد، غم را از آن دورها میدید که در تاریکی با آغوشِ باز منتظرِ او بود.
رفتنها مرا غمگین میکند.
هر رفتنی که باشد، واژهیِ رفتن زشت، تلخ و دوستنداشتنیست..
حالا چه رفتنهایِ کوتاه چه رفتنهایِ طولانی، چه با لبخند بدرقهاش کنی چه با اشک، چه رفیقـي که به خانهیِ بخت میرود چه عزیزترینی که برایِ موفقیتـش از کشور برود.
در کل، این رفتنها مرا غمگین میکند، جهانِ ما پر از رفتنهاست، من متعلق به این جهان نیستم، مرا به جهانی ببرید که آمدنها، آغوشها، دیدارها، عشق، وفاداری و ماندن در آن باشد و خبری از رفتنها نباشد.
من از جهانِ پر از رفتنهایِ شما بیزارم..
6875910243.mp3
1.07M
با خستگی و یـأس چشماتُ باز میکنی و یک پیام
از یک اکانتِ آبی میبینی و بعد، یک ویس با کپشنِ:
برایِ لبخندت اولِ صبح.
پلی میکنی، آهنگِ موردعلاقتِ، ولی با صدایِ
صاحبِ اون اکانتِ آبی، بعد از شنیدنـش صدایِ خندههام تا خونهیِ اکانتآبی رسید..