خواٰست نامههایت را پاره کند امـا دلش نیامد، به قابِ
گوشیاش چسباند تا به جایِ تو، همه جـا همراهـش باشنـد..
یکی از مهمترین نیازهایِ ضروری آدمیزاد، برونریزیِ بدون احساس مزاحمتـه، اینکه اتفاقاتِ صبح که چشمات رو باز میکنی تا شب که سر روی بالشت میذاری رو تعریف کنی.
مثلاٰ امروز گریه کردم، ناخنم شکست، چای روی دامنم ریخت، ولی در عوض کیک خوشمزه پختم، هِی راستی کلی عکسهای جدید گرفتم و آهنگهای خوب پیدا کردم بیا برات بفرستم عزیزم.
آدمیزاد علاوه بر اینکه نیازمندِ وجود یکی که بشه باهاش راجب "همهچیز" حرف زد، نیازمندِ یکیـه که ذوق حرفزدن داشته باشه،مثلاٰ در جواب بگه :
واقعا گریه کردی؟ بیا چای بریز از حالِ دلت برام بگو، چقدر این لباست بهت میاد، چقدر چشمات خوشگلتر شده، این آهنگ وایب تورو میده، کتاب موردعلاقت چیه؟، با دیدن آسمون یادت افتادم، بیا منم برات آهنگ بفرستم عزیزم.
خودکشی، فقط این نیست که با تیغ به جانِ خودت
بیوفتی یا با پریدن از ارتفاع، مرگ را در آغوش بگیری!
خودکشی، گاهی شنیدنِ یک موزیک میشود، رفتن به یک مکان،
دیدن یک تصویر، و یا دیدار با آنکه دیگر عزیزجانـش نیستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصهی این ایامِ من در بیستثانیه.
خیآلِخوش.
خلاصهی این ایامِ من در بیستثانیه.
دیدید بعضی چهرهها، انگار شبیه یک ابریاند که در حال بارشه؟ بارشِ اندوه، انگار پشتِ هر عضو صورتِ اون فرد، یک غمِ متفاوتی پنهونه، مثلا هر یک تَرک، یعنی یک دلکندن، یک رفتن، یک جدایی، یک افشردنِ جان، هر یکمویِ سفید، یعنی شبهای کثیری بیآغوشی، نبودِ همدم، پناه، و کلماتی کشنده که در سینه دفن شدند، گودِ زیر چشما که همون " تمام شب از فراقِ تو مینالم ای پری رخسارِ " سعدی، بغض و چند قطرهاشکی که همیشه زیر پلکها پنهون شدند هم همان یادآوری خاطرات، پشیمانی و دلتنگی عزیزم، دلتنگیِ ممتد و پیوسته، دلتنگیِ بیانتها.
بعضالناس هُم رزق، فَحافظوا علیهُم جیداً!
برخی از آدمها رزقاند، پس آنها را خوب نگهدارید.
" با دیدنِ آسمون یادت افتادم، با ابرها یادت میوفتم، با این رنگ یادت میوفتم، سلام حرمَم یادت افتادم، این کلمه منو یاد تو میندازه، این آهنگ عجیب منو یادِ تو میندازه " و تمامِ این یادت افتادمها، همون دوسِت دارمه عزیزم.