از غروب آسمانِ آبیِ شنبهای که لباسِ جمعه رو
پوشیده بود، الیٰ منتصفاللـيـل و سکوتِ آدمها..
أمّا القلوبُ المنکسرة العباسُ کفیلها ؛
و اما قلبهای شکسته، عباس"ع ضامن و سرپرست آنهاست ..
خیآلِخوش .
' حقّا که رئوفـی و نورِ دو چشم و حقّا که " ما از هر چه که در دلهای شما میگذرد باخبریم " اید.
موقعِ بیقراری زیاد، دلتنگیِ زیاد، خستگیِ زیاد، گوشهنشینِغم بودنِ زیاد، بینِ اشکهای زیاد، دقیقاً همون موقعی که زیادهای زیاد اونقدر زیاد شده که تمومِ وجودت از سرت در حالِ بیرون ریختنـه، انیسالنفوس دست میذاره روی سرت، سر تکون میده و آروم میگه چیکار کردی با خودت موجود دوپای طفلکی؟ و بعد، با آغوشهایِ شفابخـش همیشگیـش تورو برمیگردونه به زندگی و تمومِ زیادهای زیاد رو کمترین و یا لاموجود میکنه.
دایره ارتباطیِ گسترده اینجوریـه که بعد از یک آغوش طولانیِ خداحافظی، کلید میندازی تو دَر هنوز روی زِمین ننشسته که دوستِ بعدی زنگ میزنه برای دیدار، باز آغوش خداحافظی نصف راهِ خونه باز سومی زنگ میزنه، و باز چهارمی و پنجمی و شیشمی، بعد از کلی آغوش سر میذاری رو بالشت که میبینی نفر 13454578967 ناراحت شده که نتونستی ساعتِ 5:34 صبح ببینیش.
[ وی گریه میکند ]
آقای امامرضا"ع.
بخاطر تموم " السلامعلیکیااباعبدالله" ـي که سهوا در حرمِ شما گفتیم، لطفا برات کربلایِ ما موجوداتِ دوپایِ دلتنگِبیقرار رو امضا کنید.
این روزها زیاد به چیزهایی که قرار بود اونهارو فراموش کنم فکر میکنم، مثلِ دستهات، گریهکردن تویِ آغوشت، چشات، حضورت، آهنگخوندنِ کنارت، وسط خیابون بوسیدنت، قابِ تیری که تورو کم داشت، لبخندت و ذوقِ تو چشمـام وقتی میدیدمت.
" این روزها زیاد بهت فکر میکنم "
"فیلم بیبدن "
ترکیبی از امید و ناامیدیِ، صبر و بیقراریه، چشم انتظاری و رها کردنه، غم و سکوته، حسرت، حسرت، حسرت و تنها چیزی که نداره خوشحالیـه، اگه اهنگ بیبدن چاووشی هم شنیده باشی تا انتهایِ فیلم با هر بمیرم برایت مادری که النازشاکردوست میگه یکبار " ببین احوالمو مادر که مثل موهات پریشونه" تو ذهنت پلی میشه و اشکت روی گونههات روونه میشه.