عزیزِ من ؛ یچیزی درِ گوشی بهت بگم ؟
وقتی میبینی طرفِ مقابلت مهربونه و خجالتیِ ،
تو حق نداری سوءاستفاده کنی، و لطفا حجمِ توقعاتُ بیار پایین ، هیچکس به کسی بدهکار نیست و اگه کسی بهت خوبی کرد از خوبیِ خودشه ، جوری رفتار نکنید انگار طلبکارید .
محبوبم، نمیشود بیایی مشاعره ؟
بعد از اینکه تمامِ شعرهایِ عاشقانهیِ
سعدیُ شهریارُ حافظُ مولانا را برایم خواندی ؛
مشاعره را با این شعرِ زیبا به پایان برسانی :
ای که شعر دیگران را ساده از بر میکنی ؛
شعرهای من برای توست ، باور میکنی ؟ .
تهش چی میشه ؟
خودکشی، شوخی کردم، تهش کولمو
میبندم و فرار میکنم مشهد یا نجف .
عزیزِ من ؛
همچنان دلِ من برایِ تو تنگ میشود اما عادت
کردهام در کنارِ دلتنگی به کارهایم برسم ،
مثلا من و دلتنگی کنارِ هم قربآنی پلی میکنیمُ آشپزی میکنیم،
آخر شبهآ به من سر میزند در آغوشِ هم اشک میریزیم،
کنار من میخوآبد و با هم کتاب میخوانیم، گاهی هم رویِ
شانههایم هقهق میکند، بودنت را تصور میکنم و
برایت چای میریزم و از نبودنت برایت میگویم ،
و ناگهان یادم میآید کنارِ من نیستی و آنکه کنارِ من است
خیآلِ بودنِ توست، حجمِ عظیمی از بغض به سمتِ من هجوم
میآورد و گوشهیِ اتاق پیراهنت را در آغوش میکشم و اشک میریزم .
بله عزیزِ من روزهایم همینگونه میگذرد، از تو چخبر ؟
خیآلِخوش .
سلام عزیزِ من ؛ آن شبِ بارانی رایادت هست ؟ همانشبیکهجدی جدی تورا بارانبهباران گریه کرد
InShot_۲۰۲۴۰۳۱۸_۲۱۱۳۴۵۷۶۴_۱۸۰۳۲۰۲۴.mp3
2M
چه میشود که عشق ، نفرت میشود ؟
و چرا آن نگاههایِ زیرکیُ عشقهایِ یواشکی
ناگهان به تلخترین شکلِ ممکن از بین میروند ،
و به جایِ آنها نفرت و سردی جایگزین میشوند ؟
مگر قرارمآن تا آخر عمر نبود ؟
چه شد که ناگهان به نصف عمر نرسیده ،
از هم جدا شدهایم ؟
اگر مرا نمیخواستی پس آن دوستت
دارم هایی که تکرار میکردی چه بود ؟
میشود بازگردی ؟
نه برایِ وصالُ فرصتِهایِمجدد نه ،
میخواهم برگردی و مرا از این حجم
سوالهایِ بیپاسخ خلاص کنی ؛
به رآستی ، هنگامِ رفتنَم چرا به جایِ در
آغوش کشیدنَم ، رفتنَم را تماشا میکردی ؟
میشود بازگردی ؟
عزیزِ من ؛
خیآل میکردم با مرورِ خاطراتِ امسال که
شروعِ آن با بودنِ تو بود و پایانِ او بیتو ،
چشمهایم بارانی شود و موهایم سفید .
منتظرِ چه هستی ؟ واقعا همین شد .
من؟ بهم ریختهیِ گمشدهیِ امیدوارِ خستهیِ درحالِ
تلاشِ شکستخوردهیِ دلتنگِ بلاتکلیفِ سردرگمِ ساکتَم ،
من، متشکل از همین کلماتَم .
بهم گفت :
- آدمی که غمگینه بلندتر میخنده ،
برایِ همینه که این روزا بلند میخندی ؟
بهم گفت :
- دوستداشتنت عجیب است ،
در اوجِ خواستن رها میکنیُ در اوجِ
تنفر برایِ لبخندِ طرفِ مقابل تلاش میکنی .
خیآلِخوش .
_ آسمونخانوم غمگینه.
فهمیدم چرا دلِ آسمانِ جنوب امروز غمگین است ؛
حالا هم چنان میبارد که انگار سالهاست نباریده ؛
بخاطرِ غمِ غزهست، انگار با تکتکِ رعدُ برقهایش فریاد میزند :
یا مسلمون، اغتصبوا نساءکم فی شهرِ
رمضان ثم قتلوهن، فماذا انتم فاعلون ؟ .
از روزایِ شلوغ و پر مشغله خوشم نمیآد ،
تو روزایِ شلوغ خودمُ یادم میره، گیج میشم، نمیتونم فکر کنم،
فقط به تند تند رد شدنِ آدما خیره میشم و منتظرِ تموم شدنشم .
بچهها میدونستید حافظ ادایِ سعدیو در میورد ؟
چون اونم شعر میگفت، تازشم تهِ جملاتش نقطه
میذاشت و بدترش کتاب نوشت و چاپ کرد .
دیدید چقدر غیر منطقیه ؟ دلایلِ بقیه برایِ
ثابت کردنِ حرفاشون هم همینقدراحمقانهست و فقط
میشه گفت " بله حق با شماست " و رد شد ، همین .
دلبسته به دلخوشیهایِ سادهم ،
تویِ ناراحتیآم به دنبالِ چیزی میگردم تا لبخند بیاره به لبم،
چیزآیِ سختی که نمیشه پیدا کرد نه هآ، چیزآیی مثلِ نور، آسمون،
چیزایِ سبز، قالیِقرمزِ قدیمی، چایی، دستها ، چشمها ، لبخندها ؛
بله عزیزم، اینارو که پیدا کردم 'چلیک' عکس میگیرم .
این روزهآ تنها کاری که عمیقا قلبِ منو خوشحال میکنه همینه،
حالا در کنارِ همهیِ اینا آهنگِ "خیلیغریبیواسهمن" هم گوش میدم.
Lalaei chera (320).mp3
5.9M
اینو یادتونه؟ اگه همون اول که پلی کردی
فهمیدی چه آهنگیه تو دوستِ خوب منی .
چه فایده که همه تو را دوست داشته باشند ،
جز آنکه در خلوتِ خود برایِ نبودنش اشک میریزی ؟