مےبینمت کہ بر تپہهاۍ سوخته، ثانیہهاۍ مصیبت را تاب مےآوری و از خیمہهاۍ عطشان، شعلہ مےتکانۍ.
مےبینمت، سرفراز و نستوه. آغوشت، خون آلود حنجرۍ بریده است و دلت، تکہ تکہ حادثه گودال...
تُ همانۍ کہ بےهراس از ارتفاع شمشیرها، حقانیت ؏شق را به تفسیر نشستۍ و خواب راحت را از چشمان بےعدالت کفر، ربودۍ.
تُ زینبــی، او کہ روح اسطورهایاش، عصیان بادها را به سخره مےگیرد...♥
#معصومه_داودآبادی