💕 اﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ..
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ،
ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ،
ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ...
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﻨﺪ،
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ ...
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﺮﻕ ﮐﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ..
اﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ..
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﯽ .
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
صبح روز پنجشنبه شما بخیر
السلام علیک یا ابا محمد حسن ابن علی ایها العسکری علیه السلام
لا اله الا الله الملک الحق المبین
⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬
✅اقامه نماز،برکت در عمر!
قدیم در کوچه و پس کوچه ها پیرمردها را می دیدیم دولا دولا راه می رفتند. جوانی به یکی از این پیرمردها می رسد و چون پشت پیر مرد مثل کمان خم شده بوده، جوان به شوخی به او می گوید: « پیرمرد، این کمانت را چند میفروشی؟»
تازه جوانی زِ سَرِ ریشخند
گفت به پیری که کمانت به چند؟
پیرمرد خنده اش می گیرد و می گوید :«ای جوان، روزگار تو را هم پیر می کند و این کمان را رایگان و مفت در اختیارت می گذارد.»
پیر بخندید و بگفت، ای جوان
چرخ، تو را می دهدت رایگان
البته الان دیگر کسی پیر نمی شود.. برکت از عمرها رفته است.
چون مردم به نماز اهمیت نمی دهند، عمر هایشان برکت ندارد.
در روایت آمده است که: کسی که به نماز اهمیت ندهد، به پانزده بلا گرفتار می شود: یکی از آن بلا ها این است که برکت از عمرش می رود.
📗کتاب در محضر حضرت آیت الله مجتهدی (ره) ، ج۲ ، ص۱۹۰
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
آخرين #صلوات
آقا زاده گرامی مرحوم آيت الله شرعی رحمة الله عليه فرمودند.
پدرم اوائل طلبگی از داراب جهت کسب معارف اسلامی به لار رهسپار شدند در آن روزگار که پيمودن راهها تنها به وسيله
چهار پايان انجام می شد و طبعأ مسافرت به سختی و کُندی صورت می گرفت پدرم در لار در دلَش شوری پيدا می شود که ديگر تحمل غربت و دوری از مادر متقی و مهربان برايش مُيّسر نبود ناچار به کنار شهر به سراغ قافله هايی که عازم
داراب بودند می شتابد متوجه می شود همه چهار پاداران مالهايشان را به مسافران اجاره داده اند و دو چهار پا ديگر دارند.
ولی ايشان تنها يک نفر است و چهار پا دار هم حاضر نيست به يک مسافر قناعت کند.
مرحوم آيةالله شرعی ناچارا کرايه هر دو را می پردازد و مقداری جنس که در لار نسبت به داراب فراوانتر بوده خريداری کرده.
رویِ يکی از آن چهارپاها بار نموده و حيوان ديگر را مرکب خود قرار داده و به سمت داراب حرکت می کنند پس از رسيدن به شهر داراب و ورود به منزل مشاهده می کند که مادرشان مشغول جارو کردن است مادر چون پسر را مشاهده می کند می گويد:
غلامحسين آمدی؟
الآن آخرين #صلواتم تمام شد.
معلوم است که اين مادر پرهيزکار، بوسيله صلوات بر محمد و آل محمد(ص) حاجتش را از خدا طلب کرده و آن آمدن فرزند از سفر بوده است و احتمال دارد مادر نيت کرده بود . برای هر يک از معصومين (علیهالسلام) صد #صلوات بفرستد و به لطف حق تعالی به محض پايان ختم #صلوات خدای مهربان او را به حاجتش رساند و آن شوری که در دل فرزند وارد شده او را رهسپار شهرش کند...
📚 داستانهای جالب صفحه۲۲۷