eitaa logo
🇮🇷لبیک یا امام خامنه ای همان لبیک یا امام حسین ع است 🇮🇷
602 دنبال‌کننده
34.9هزار عکس
56.2هزار ویدیو
181 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊 🌴پدر شهید نقل می‌کند:در یکی از عملیاتهای مهم برای مقابله با تروریست‌ها اگر ستّار حضور نداشت،بدون تردید یکی از حسّاس‌ترین شهرهای سوریه سقوط می‌کرد و تبعات آن بسیار سنگین می‌بود. 🌾یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او می‌گوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید،به شما می‌دهیم که پیش ما باشید و به بچه‌های ما آموزش دهید»! 💐ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد می‌گوید«اگر تمام جهان را به من بدهید،یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمی‌دهم؛در ضمن من سرباز آقای خامنه‌ای هستم و جز در این لباس نمی توانم خدمت کنم؛چرا که همه‌ی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.» 🌷سردار شهید قاسم سلیمانی هم که این را می‌شنود،ستّار را می‌بوسد و با شوخی می‌پرسد«چرا نرفتی؟»ستّار می‌گوید:«چطور بروم؟من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.»سردار نیز ستّار را تشویق می‌کند. 🌹 🕊 🌹
🥀🕊 🌾یکی از همرزمان شهید نقل می کند:که روح الله همه فن حریف گروهان ما بود.از مسئولیت تدارکات گرفته تا پیش نمازی نمازهای📿جماعت را برعهده داشت. هنگام اذان همه او را برای پیش نمازی صدا می زدند و این افتخاری است که پشت ایشان به نماز می ایستادیم. 💐روح الله۱۶آذرماه سال۹۴به همراه سه همرزم دیگر خودشهیدان محرمعلی مرادخانی،عبدالله فیروزآبادی ومصطفی شیخ الاسلامی درحلب سوریه به شهادت رسید. 🌷یکی دیگر از همرزمان شهید در خصوص نحوه شهادت شهید روح الله صحرایی می گوید:در صحنه درگیری بودیم که روح الله خواست تیربار را بردارد،در حین خیز برداشتن تک تیرانداز دشمن به او شلیک کرد و روح الله روی زمین افتاد.از فاصله دور نیم ساعت با او صحبت کردیم و صدایش کردیم و حتی دستش را بلند کرد و می فهمیدیم که هنوز زنده است اما مجال اینکه به جلو برویم، نبود.بعد از ۴۰ دقیقه که آتش دشمن کمی آرام گرفت بالای سرش رفتیم و دیدیم که به شهادت رسیده است. 🌹 الله_صحرایی 🕊
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می کند:حميدرضا خودش به حفظ قرآن📿می پرداخت و چندين جزء را هم حفظ كرده بود. بعد هم قرائت را دنبال كرد ودر اين رشته پيشرفت زيادی كرد.حمیدرضا سر به زير و حرف گوش كن بود،كه هميشه دست پدر و كف پاي من مادر را می بوسيد و نهايت احترام را برایخانواده‌اش قائل بود.يكبار وقتی من برای حمیدرضا دعا کردم كه«پول از سرتا پايت بريزد،حمید رضا از من ميخواهد برايش عاقبت به خيری طلب كنم.» 🌷 پدر شهيد از نحوه شهادت شهید حمیدرضا اسداللهی برسر سجاده نماز می گويد:۲۹آذرماه۱۳۹۴مصادف با روز شهادت امام حسن عسكری(ع)عمليات فتح خان طومان در جريان بود. حميدرضا هميشه نمازش📿را اول وقت ميخواند.آن روز هم تا اذان ظهر راميگويند چون آب كافی نداشتند،تيمم می كند و میخواهد نمازش را شروع كند كه انفجاری رخ ميدهد و يک تركش به شاهرگ گردنش اصابت ميكند.يكی از دوستانش ميگفت:خودم را به او رساندم.چند لحظه‌ای زنده بود و ذكر يازهرا(س) ميگفت.بعد چشمش را بست و به شهادت رسيد.😭 🥀 🕊
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:چند سالی زندگی ما با آرامش سپری می شد تا اينكه شهدای غواص را آوردند.شهید عباسعلی علیزاده در باغ مشغول كار بود كه كاروان شهدا از كنار باغ ما گذشت.او هم براي تشييع وبدرقه شهدا رفت.عباسم با چشمان پر از اشک برگشت و گفت اگر بدانيد اين جگرگوشه‌هايمان چگونه و با چه غربتی به شهادت رسيدند،تحملش برايتان سخت خواهد بود. 🌷از همان شب تصميم خودش را گرفت. دو روز بعد برای كنفرانسی به تهران دعوت شده بود كه همانجا همه حرف‌ هايش را به فرماندهان زده بود.عباس به دوستانش گفته بود:اين رسم رفاقت نيست كه خودتان تنها به ميدان نبرد برويد و ما اينجا بماينم.منظورش به سردارشهید سليمانی هم بود.وقتی آمد خانه خبر شهادت دوستانش در جبهه مقاومت اسلامی حال وروزش را دگرگون كرده بود.اسم دوستانش را يكی يكی می برد و می گفت:همه شهيد شدند و من چقدر عقبم.من كجای اين دنيا هستم. خيلی خودش را سرزنش می كرد. 🌹 عباسعلی_علیزاده 🕊 🌹🕊
🥀🕊 🌾دوست شهید نقل می کند:درگیری لحظه به لحظه شدیدتر می‌شد.دشمن منطقه را زیر آتش گرفته بود.یکی از بچه‌ها تیر خورده بود و افتاده بود بین ما و دشمن.زنده بود ولی سخت می‌شد او را از آن معرکه عقب بکشیم.امیر آرام و قرار نداشت.می‌خواست هرطور شده او را بیاورد عقب.گوشش به حرف‌های ما بدهکار نبود.می‌گفت:محمد دو تا بچه داره.باید بیارمش عقب. 💐با رجز یاحیدر،یاحیدر رفت توی دل آتش و هم رزم‌مان را با خودش آورد عقب، اما تیر قناسه یکی از گوش‌هایش را زخمی کرد.خون شره می‌کرد روی گردنش.امیر بی‌توجه به خونریزی،چفیه‌ اش را محکم روی گوشش بست و دوباره برگشت به صحنه درگیری.در هر فرصتی هم که دست می‌داد،می‌آمد پیش محمد. کمی دلداری‌اش می‌داد و دوباره برمی گشت. آخر هم یک نارنجک انداختند پشت سرش.نارنجک که منفجر شد، ترکش‌هایش نشست به جان امیر و او را به آرزویش رساند.😭 🥀 🕊 🌹
🥀🕊 🌷‏همسر شهید نقل می کتد:شهید حاج عبدالحسین یرسفیان علاقه‌ای خاص به شهدا داشت و همواره زمزمه می كرد كه «شهدا شرمنده‌ايم.»هرزمانی هم كه به زيارت شهدا ميرفتيم از آنها طلب شهادت مي‌كرد. 💐آنقدر پاك و معصوم بود كه به نظرم لباس شهادت سايز او و برازنده‌اش بود. خوب به ياد دارم مرداد ماه ۱۳۹۴ كه دو غواص شهيد را به شهرمان آوردند.شهید عبدالحسین یوسفیان از هيچ خدمتی در مراسم اين شهدا دريغ نكرد.تمام لحظات از زمان ورود اين شهدا به شهر تا روز چهلم شهدا،به عشق رسيدن به قافله شهدا فعاليت داشت و به نظرم شهید عبدالحسين یوسفیان شهادتش را از همين غواصان شهيد گرفت. 📖 : 🌷خدایا ؛ در این عُمر نامم عبدالحسیــن ، دانشگاہ امام حسین ، لشڪر 14 امام حسین ، گردان 104 امام حسین ، خـداوندا ، خودت من را در راہ امام حسین قراردادی پس قربانی امام حسین ڪن !🕊 🥀 🕊 🌹