🌹توی سنگر هر کس مسئول کاری بود
یکبار خمپارهای آمدو خورد کنار سنگر
به خودمان که آمدیم دیدیم رسول،
پای راستش را با چفیه بسته است
نمیتوانست درست راه برود.
از آن به بعد کارهای رسول را هم
بقیه بچهها انجام دادند ...
کم کم بچهها به رسول شک کردند
یکشب چفیه را از پای راستش باز کردند
و بستند به پای چپش :)
صبح بلند شد؛ راه افتاد؛ پای چپش لنگید!
سنگر از خندهی بچهها رفت روی هوا
تا میخورد زدنش و مجبورش کردن
تا یکهفته کارای سنگر رو انجام بده
خیلی شوخ بود ...
همیشه به بچه ها روحیه می داد
اصلا بدون رسول خوش نمیگذشت :)
#شوخ_طبعی
#لبخندهای_خاکی
#شهید_رسول_خالقی
#طنز_جبهه
#لبخندهای_خاکی
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛
داد میزد: آهــای... سفره ، حوله ، لحاف
زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه،
کمربند، جانماز، سایهبون، کفن، باندِزخم
تور ماهیگیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂
شادی روحشون که دار و ندارشون
همون یک چفیه بود صلوات
🚩#
هدایت شده از 📡 خبر فوری شـهید عـزیـز زاده📡🚩🚩
#لبخندهای_خاکی
نمیدانم تقصیر حاج آقا بود
که نماز را خیلی سریع شروع میکرد
و بچهها مجبور بودند
با سر و صورتی خیس
درحالی که بغل دستی هایشان را
خیس میکردند، خود را به نماز برسانند
یا اشکال از بچه ها بود که
وضو را میگذاشتند دم آخر و
تند تند یا الله می گفتند و
به آقا اقتدا میکردند ....
و مکبّر مجبور بود پشت سر هم
یا الله بگوید و اِنَّ الله معَ الصّابرین…
بنده خدا حاج آقا ؛
هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند
تا کسی از جماعت محروم نماند.
مکبّر هم کوتاهی نکرده،
چشمهایش را دوخته بود به ته صف
تا اگر کسی اضافه شد به جای او
یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد...
وقتی برای لحظاتی کسی نیومد
ظاهراً بنا به عادت شغلیاش بلند گفت:
یاالله نبود …؟؟؟
حاج آقا بریم ....!
نمیدانم چند نفر توی نماز
زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را
دیدم که شانه هایش حسابی
افتاده بودند به تکان خوردن… :)
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
🆔 @shahid_azizzadeh
😄 #لبخندهای_خاکی
⚪️ پسرك صدای بز را از خود بز هم بهتر درمیآورد!!! هر وقت دلتنگ بزهایش میشد، شروع می کرد به معمع كردن!!
🌗 یك شب، هفت نفر عراقی كه آمده بودند شناسایی، با شنیدن صدا، طمع كرده بودند كباب بخورند!! هر هفت نفر را اسیر کرده بود و آورده بود عقب. توی راه هم كلی برایشان صدای بز درآورده بود! میگفت چوپانی همین چیزهایش خوب است!!
دوران جنگ تحمیلی