فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 انتشار نخستینبار
📹 ببینید | 🌷آیتالله العظمی گلپایگانی رضوان الله علیه تضعیف نظام را حرام میدانست
🌹روایت حضرت آیتالله خامنهای حفظه الله از پیامی که آیتالله العظمی گلپایگانی برای ایشان فرستاده بودند.
🗓 انتشار به مناسبت سالگرد رحلت این مرجع عظیمالشان
🥀 خطاب به مسئولان
🌹امام خمینی رضوان الله علیه:
⚪️ببینید که تحت مراقبت هستید. نامه اعمال ما میرود پیش امام زمان- سلام الله علیه- هفتهای دو دفعه، به حسب روایت... نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان ما و سایر دوستان امام زمان- سلام الله علیه- یک وقت چیزی صادر بشود. که موجب افسردگی امام زمان- سلام الله علیه- باشد.
📆 ۱۲ تیر ۱۳۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هر موقع دلگیر بودید و غم دنیا به دلتون سنگینی کرد،
🌹این صوت ملکوتی امام خمینی رضوان الله علیه رو گوش کنید...
⚪️عجیب آرامش بخش است...
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸بزرگترین خطر !🔸
در شطرنج، شاه سفید یا سیاه را نمیکشند. ماتش میکنند که نتواند حرکت کند. وقتی حرکت نکرد، باخته است. اجانب دنبال این نیستند که رهبر ما را ترور کنند، دنبال این هستند که ماتش کنند، انفعال در او ایجاد کنند. درصدد این هستند که حرفش اثر نکند. فرمانش اثر نکند. یعنی راههای حرکت او را ببندند. تحرکش را ببندند. از هر راهی برود کیش بشود، از هر نقطهای بخواهد حرکت کند راهها را بر او ببندند. آنها دنبال این هستند که مطلبی از ایشان صادر بشود اما واقع نشود. مثلا بگوید «اقتصاد مقاومتی»، اما هیچ تغییری نکند. بگوید «همدلی و همزبانی»، اما همانطور که بودند باشد. اگر این طور شد، این بزرگترین ضرر است. بزرگترین خطر در جمهوری اسلامی این است که رهبر در یک موردی حرف بزند و یکچیز دیگر از آب دربیاید. این «کیش» شدن است. اگر تکرار شد، «مات» شدن است و ما نباید بگذاریم کار به اینجا بکشد. ( #کتابتمثیلاتسیاسیاجتماعی- صفحه ۴۳)
⁉️ الزام زن به به پوشش و آرایش خاص توسط شوهر
🥀س 241: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید❓و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
✅ج: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد، بلکه حکم خدا است و خانم ها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
🔺برعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر این که موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در این جا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم می باشد.
‼️گفتن الله اکبر بعد از رکوع و سجده
🥀س ۶۳۸۶: برخى بهطور عرفى ياد گرفتهاند كه در حال برخاستن از ركوع يا سجده ذكر «الله اكبر» بگويند و چه بسا توجهى هم به اين ندارند كه از باب استحباب مىگويند يا به قصد ذكر مطلق و يا تفاوت مستحب بودن ذكر و قصد ذكر مطلق را نمىدانند، در اين موارد كه در حال حركت بدن ذكر «الله اكبر» را مىگويند، نمازشان چه حكمى دارد؟
✅ج: مانع ندارد.
‼️حکم گرفتن کارمزد وام
🥀س ۶۳۸۷: گرفتن کارمزد توسط صندوقهاى قرضالحسنه چه حکمى دارد؟
✅ج: کارمزد به عنوان مخارج صندوق، گرفته مىشود لذا مسئولين محترم صندوق بايد طورى محاسبه کنند که کارمزد به مقدار هزينههاى جارى صندوق مانند آب و برق و حقوق کارمندان و امثال آن باشد حال اگر اين محاسبه صورت گرفت و احياناً مبلغى اضافه آمد، مصرف آن بستگى به نظر مسئولين صندوق دارد.
🌹روایت از امام صادق علیه السلام:
⚪️به نقل از راوی: سمعتُ أبا عبدِ اللّه عليه السلام يقولُ و هُو رافِعٌ يَدَهُ إلَى السَّماءِ: ربِّ لا تَكِلْني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا لا أقَلَّ مِن ذلكَ و لا أكثَرَ. قالَ: فما كانَ بأسرَعَ مِن أن تَحَدَّرَ الدُّموعُ مِن جَوانِبِ لِحيَتِهِ، ثُمّ أقبَلَ علَيَّ فقالَ: يا بنَ أبي يَعفورٍ، إنّ يُونُسَ بنَ مَتّى وَكَلَهُ اللّهُ عَزَّوجلَّ إلى نَفسِهِ أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ فأحدَثَ ذلكَ الذَّنبَ. قلتُ: فبَلَغَ بهِ كُفرا، أصلَحَكَ اللّهُ؟ قالَ: لا، ولكنَّ المَوتَ على تلكَ الحالِ هَلاكٌ
🌹به نقل از راوی: شنيدم امام صادق عليه السلام در حالى كه دستش را به آسمان برداشته بود مى فرمود: پروردگار من! هرگز مرا چشم به هم زدنى به خودم وا مگذار، نه كمتر از آن و نه بيشتر.
🌹ابن ابى يعفور مى گويد: بى درنگ اشك از گوشه هاى محاسنش جارى شد. سپس رو به من كرد و فرمود: اى پسر ابى يعفور! يونس بن متّى را خداوند عزّوجلّ كمتر از يك چشم بر هم زدن به خودش وا گذاشت و در نتيجه، آن ترك اولى را مرتكب شد. عرض كردم: خداوند خيرتان دهد! آيا آن ترك اولى او را به حد كفر رساند؟ فرمود: نه، امّا مردن در آن حال هلاكت است.
📗الكافی ج2 ص581
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 20 🔽
🌷🌷قسمت بیستم
⚪️«از آموزش تا آموزش»
🌹انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ باعث شد که هم نسلهای من وارد آموزشگاهی شویم که پدران ما نیاز به ورود به آن را با تمام وجود درک کرده بودند.تحمل شان را از دست داده بودند و نمیخواستند بیش از این تحقیر شوند. بزرگ شدن را حق فرزندان خود میدانستند. جامعه ایران وارد جادهای میشد که ناشناخته بود و باید شاهد آزمون و خطای بسیاری باشد؛ باید تجربه میکرد. روش و منشی که پیش از این سابقهای از آن نداشت، در دل آن فرصتهای بیشماری بود که میتوانست تبدیل به تهدید شود و یا تهدیدهایی که تبدیل به فرصت شد.
⚪️ به جای گفتن خاطره از آن روزها، از حس و حالم در زمان وقوع انقلاب میخواهم بگویم. هم سن و سالهای من ، حال و هوای کودک هفتسالهای را داشتند که اگر از صف مدرسه خارج میشدیم، برای همه عمر باید منفعل میماندیم. اگر در صف بمانیم، یعنی «آری گفتن» به تمام سختیها که میبایست در این آموزشگاه تحمل کنیم. ما برای بزرگ تر شدن باید تصمیم میگرفتیم؛ صف انقلاب با تمام رنجهایش، یا صف انفعال. در انتخاب مان آزاد بودیم.
🌹جامعهی ایران یک پارچه به صف انقلاب پیوسته بود.در روزهای انقلاب، مردم کوچه و خیابان آشوب درون شان را با آتشزدن لاستیک به نمایش میگذاشتند. درتهیه لاستیک و رساندن به دست بزرگ ترها نقش داشتم.
⚪️ ماههای اول انقلاب برای من خیلی شبیه ساعتها و لحظههایی بود که وارد دبستان شدم؛ با این تفاوت که وارد یک آموزشگاه بزرگ به پهنای ایران و جهان شده بودیم. همه مردم به دنبال دانستن بودند. صفهای طولانی جلوی روزنامه فروشیها کشیده میشد. کتاب فروشیها رونق پیدا کرده بود. مردم، رادیو به دست، پیگیر خبرها بودند؛ سؤال بود و سؤال که «چه شد و چه نشد»، «چه گفت و چه نگفت» و «کی گفت و کی نگفت». مردم محل ، فامیلها، دستهها و گروهها، در خانهای جمع میشدند پای تلویزیون و بحث و گفتگوهای بین سیاست مداران را میشنیدند و در ادامه، شنیده ها را تحلیل می کردند و بحث بین شان بالا میگرفت.
🌹تمام وجودم شده بود گوش و هوش؛ مشتاق شنیدن و یادگرفتن بودم. کتاب میخواندم. علاقه زیادی به کتابهای تاریخی و رمان داشتم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شور و شوق مردم کمکم آرام شد و به زندگی عادی خودشان برگشتند. من هم به کارگاه نجاری پدرم میرفتم. زمان به سرعت میگذشت تا این که روزی از بگومگویی که بین بابام و برادر بزرگ ترم محمد بود، با جنگ و رفتن به جبهه آشنا شدم. از حرف های آقام که مخالف رفتن برادرم به جبهه بود، فهمیدم دلایل محمد را برای رفتن به جبهه تأیید میکند، اما او نزدیک به پانزده سال برای ما، هم مادر بود و هم پدر، او از تمام وجودش مایه میگذاشت تا درد بی مادری را کمتر احساس کنیم.
⚪️ هیچ کس توان مقاومت در برابر خواستههای محمد را نداشت؛ حتی آقام. او توانایی عجیبی در به کرسی نشاندن حرف خودش داشت. این را در دعواهای دوران نوجوانی که با هم سن و سالهای خودمان داشتیم، بارها دیده بودم. یک بار با پسر تقی ژاندارم که بزرگ تر از من بود، دعوایم شد و ناحق کتک مفصلی خوردم. بچههای محل خبر را به داداش محمدم رساندند. او تلافی کتکی که خورده بودم را سر آن پسر در آورد.
تقی ژاندارم مرد درشت هیکلی بود. دست پسرش را که کتک مفصلی از محمد خورده بود، گرفت و آمد در خانه ما، قبل از انقلاب، ژاندارم، آن هم با لباس نظامی، خیلی مهم بود. مردم ازشان خیلی حساب میبردند.
🌹داداش محمد با منطق و محکم برای تقی ژاندارم توضیح داد که چه پیش آمده و از پسرش هم جلوی باباش اعتراف گرفت. تقی ژاندارم بعد از این که علت دعوا را بررسی کرد، از محمد خواست که با هم دوست باشند و هرچه بوده را فراموش کنند.از نظر من منش و بزرگی تقی ژاندارم مثال زدنی بود. امیدوارم چنین منشی پایدار باشد. خیلی قشنگ بود کارش، در حالی که قدرت داشت، مقابل حرف حساب تسلیم شد.
⚪️ محمد بالاخره توانست پدرم را راضی کند. او جزء اولین نیروهای مردمی بود که به گروه جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران پیوست.
🌹زمستان سال ۱۳۶۰ را همراه با تمام مردم ایران با بغض پشتسر گذاشتم. آن زمان فشار روانی زیادی روی مردم بود. با فاصله کمی از پیروزی انقلاب، کشور دچار جنگی ناخواسته شده بود.خرمشهر و چند شهر دیگر اشغال شد و به دست دشمن متجاوز افتاد. مردم ایران حال مرد غیرتمندی را داشتند که ناموسش در خانه خودش به دست دشمن اجنبی اسیر شده باشد.
⚪️اصرار من برای رفتن به جبهه بیفایده بود. شرط و الزام قانونی اعزام به جبهه، رضایت والدین بود. رابطه من با پدرم آن طوری نبود که بدون اجازه اش بتوانم کاری انجام بدهم؛ چه رسد به رفتن به جبهه. میدانستم اگر خواهشم را بگویم، میگوید :«محمد بیاد، با هم هماهنگ کنید، به نوبت بروید.»
🌷ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️🎥 «محبت مادری»
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی:
🖤 من قدرت او را، محبت مادری او را در هور دیدم. در قلب کانال ماهی دیدم. در وسط میدان مین دیدم....
شهید_حسینعلی_عالی
شهید بشارتی تعریف میکرد:
«با حسین برای شناسایی رفتیم.
وقت نماز شد.
اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند.
بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز.
من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند
و نمازم را تا به آخر خواندم.
پس از نماز دیدم حسین میخندد.
به من گفت:« میخواهی یقینت زیاد بشه؟»
با تعجّب گفتم: «بله، اما تو از کجا فهمیدی؟»
خندید و گفت: «چهقدر؟»
گفتم: «زیاد.»
گفت: «گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.»
من همان کار را کردم.
شنیدم که زمین با من حرف میزد
و من را نصیحت میکرد
و میگفت:
«مرتضی! نترس. عالم عبث نیست
و کار شما بیهوده نیست،
من و تو هر دو عبد خداییم،
اما در دو لباس و دو شکل.
سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...»
زمین مدام برایم حرف میزد.
سپس حسین گفت:
«مرتضی! یقینت زیاد شد؟»
مرتضی میگفت:« من فکر میکردم انسان میتواند به خدا خیلی نزدیک شود، اما نه تا این حد.»
شادی روح شهید عزیز صلوات🌷