eitaa logo
خوبان
651 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
34 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘...! ✍️یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت: 🌸مادرم دارد می میرد! 🌹🍃علامه گفت: من که طبیب نیستم! 🌷جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما....؟؟؟ 🌹🍃علامه امینی با شنیدن این حرف، تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست. سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار... ان شاءالله که خوب می شوند... اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن. 🌷جوان کاغذ را گرفت و رفت... چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند... 🌹🍃علامه پرسید چه خبر شده است؟ 🌸شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند.گویا مادرش شفا یافته است... 🔻سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد: 🌸زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند... ناگهان مرد نورانی بزرگواری (با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند... 🌹🍃و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم... 🌷سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که در آن کاغذ چه نوشته بودید؟ 🌹🍃علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم. باز کنید نگاه کنید.. 📜 کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این ۳ جمله را نوشته بود: 🤍🍃«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» 🌹🍃از عبدالحسین امینی به مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید والسلام...