eitaa logo
خوبان
660 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
12هزار ویدیو
34 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹امام خمینی رضوان الله علیه 🥀🤍شرح چهل حديث 9️⃣1️⃣ حدیث نوزدهم، غیبت ⬅️ ادامه فصل در بيان علاج اين موبقه است‌ 📌بترس از غضب حق و بر حذر باش از خصومت شفعاء روز جزا- ويل لمن شفعاؤه خصماؤه. [1] قدرى تفكر كن در اين نتايج دنيويه و اخرويه اين معصيت، و قدرى تأمل كن در آن صورت هاى موحشه مدهشه كه در قبر و برزخ و قيامت به آن مبتلا مى‌شوى، و مراجعه كن به كتب معتبره اصحاب، رضوان اللّه عليهم، و اخبار مأثوره از ائمه اطهار، سلام اللّه عليهم، كه حقيقة كمر شكن است، ⭕️پس، موازنه و مقايسه كن بين يك ربع ساعت هرزه گويى و بذله سرايى و قضاى شهوت خيالى، و هزاران هزار سال گرفتارى، در صورتى كه اهل نجات باشى و با ايمان از اين عالم بروى، و الا مقايسه كن آن را با خلود در جهنم و عذاب‌ اليم هميشگى نعوذ باللّه منه. 💢علاوه بر اين، تو اگر دشمنى نيز دارى با شخصى كه از او غيبت مى‌كنى، مقتضاى دشمنى نيز آن است كه از او غيبت [نكنى‌] اگر ايمان به احاديث دارى، زيرا كه در حديث وارد است كه حسنات غيبت كن منتقل مى‌شود به نامه عمل كسى كه از او غيبت كرده، و سيئات اين به نامه آن منتقل مى‌شود. پس خواستى دشمنى با او كنى، با خود دشمنى كردى. ⛔️پس بدان با خداوند نمى‌توانى ستيزه كنى. خداوند قادر است با همين غيبت تو آن شخص را در نظر مردم عزيز و محترم كند، و تو را به واسطه همين در نظر آنها خوار و ناچيز كند، و در محضر كروبيين نيز همين معامله را كند: نامه اعمال تو را از سيّئات پر كند، پس تو را مفتضح كند، و نامه اعمال او را از حسنات پر كند، و او را معززّ و محترم كند. 🔻🔻🔻
🔺پس، بفهم كه با چه قادر جبّارى در ستيزه هستى، و از دشمنى او بترس. 🌺و اما عملى، به اين است كه تا چندى با هر زحمت شده كفّ نفس از اين معصيت كرده، مهار زبان خود را در دست گرفته كاملا از خود مراقبت كنى، و با خود قرار داد كنى كه چندى مرتكب اين خطيئه نشوى، و از خود مراقبت و محافظت كنى و حساب خود را بكشى، 🤍اميد است ان شاء اللّه پس از مدت كمى اصلاح شده قلع ماده آن بشود. و كم كم كار بر تو آسان مى‌شود، پس از چندى احساس مى‌كنى كه طبعا از آن منزجر و متنفرى، پس راحتى نفس و التذاذ آن در ترك اين مى‌شود. 🥀پاورقی [1] «واى به حال كسى كه شفاعت كنندگان او دشمنان او باشند.»
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کوتاه 🕊🌹امام خمینی رضوان الله علیه: 📌خوف این را دارم...
⁉️ آیا تقلید صدا و لهجهٔ دیگران، فقط برای شوخی و سرگرمی، اشکال داره؟ ✅ اگر موجب تمسخر، اذیت یا توهین بشه، جایز نیست؛ اما تقلیدی که همراه احترام و بدون تحقیر باشه، مانعی نداره.
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ حکم نماز خواندن با حالت جنابت 🌷حجت الاسلام وحیدپور
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 گوشه های دنج چادر 🌷 🎥 خاطره کریم حبیبی از چادرهای مشعر و منا در سفر حج 🕊🌹و یاد شهید اسماعیل اصغری در آن چادرها... 🌷کاری از برادر رزمنده قاسم عباسی از نیروهای تخریب لشگر محمد رسول الله(صلی الله علیه وآله)‌
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهید از شهید 🕊🌹استاد تمام دانشگاهی که در دل شب، 🔺خط به خط دعای جوشن کبیر را بر روی کفنش نوشته بود ...
🔘هوالصادق 🌷«نابغه جنگ با دشمن بیرونی و نفس اماره»🌷 🕊🌹علی‌آقا حقیقتاً نابغه جنگ بود؛ نه‌تنها نابغه جنگ با دشمنان انسی، بلکه نابغه «جنگ با نفس» 🥀🤍شجاعت علی‌آقا در رویارویی با دشمن زبانزد خاص و عام بود، به‌گونه‌ای که دوست و دشمن به این حقیقت اعتراف داشتند، حتی نقل است بعثیها او را «عقرب زرد خمینی» نامیده بودند! عقرب کنایه از نیش است، از خودی‌ها هم هر کس او را دیده و درک کرده حتماً از شجاعتش، از نفوذش در مواضع دشمن، و سَرِ نترسش سئوال می‌کرد. گاهی علی‌آقا روزها و هفته‌هایی در دل سنگرهای پُر خطر بعثی‌ها سپری می‌کرد، آن‌هم در حالی‌که نفوذ به مواضع دشمن؛ دل و جگر عجیبی می خواست! 🕊🌹همه؛ بارها از شجاعت او سئوال کردند و کردیم، چون بارها دیدیم وقتی امثال بنده با دیدن میدان‌های مین کُپ می‌کردیم او شجاعانه عبور می‌کرد و برای شناسایی به دل دشمن می‌رفت و...! 🥀🤍خیلی‌ها از راز این بی‌باکی سئوال کردند و کردیم اما او با تواضعی که داشت جواب نداد، تا اینکه آخرش در یک جمله کوتاه به همه چنین پاسخ داد: «کسی می‌تواند از سیم‌خاردارها و موانع مین دشمن عبور کند که قبلاً از سیم‌خاردارها و موانع مین نفسش عبور کرده باشد» 🔘استاد عزیزم حجت‌الاسلام حاج‌حمید ملکی که نزدیکترین به علی‌آقا بود و صیغه عقد اخوت هم با هم جاری کرده بودن؛ می‌فرمودند: «برای شناسایی عملیات کربلای ۴ با علی‌آقا به موقعیت بسیار خطرناکی رفته بودیم، زیر چانه‌ی سنگرهای فرماندهی دشمن، من از فاصله دور علی‌آقا را پوشش می‌دادم و مراقب بودم، در کمال ناباوری در این موقعیت حساس دیدم علی‌آقا با دست سیلی‌های محکمی به صورت خودش می‌زند و... 🕊🌹من ترسیدم! خدایا علی موجی شده؟! اینجا جای شوخی کردن است؟! موقعیت؛ خیلی حساس بود و با ترس و اضطراب پس از پایان مأموریت به عقب برگشتیم و در اولین جایی که از دید دشمن و خطر لو رفتن خارج شدیم بلافاصله یقه او را گرفتم و گفتم: اون چه کاری بود که در اون شرایط خطیر انجام می‌دادی؟! خندید و گفت: «شیطان برای لحظاتی در ذهنم خطور کرد که عجب شجاعتی داری؟ که تا اینجا (لابه‌لای سنگرهای غیرقابل باور فرماندهی دشمن) آمده‌ام و... چاره‌ای جز این ندیدم که خودم را بزنم و...!!!» 🥀🤍بله؛ علی‌آقا شاهدمثال یک بسیجی کامل است که سیره ائمه را مشق کرد، او علاوه بر این همه رشادت‌های مثال‌زدنی و شناسایی‌های خطیر، بیش از یک‌هزار رزمنده از همدان با دستان خود به جبهه آورد که یک‌سوم آن‌ها و بدتر از مجیدها بودند و علی‌آقا از آن‌ها سربازان قابلی برای امام و انقلاب ساخت و برخی هم از اولیا خدا شدند و...! 🔘یادش بخیر؛ ۴ آذر ۱۳۶۶ بنده‌ی حقیر تعاون (ع) در منطقه ماووت (کردستان عراق) بودم، ناگهان نیروی تعاون از خط مقدم تماس گرفت که علی‌آقا شهید شده و روحیه همه خراب و لازم است خودتان برای انتقال پیکر مطهرش به خط بردهوش بیایید. من به خط رفتم، لحظه مواجهه با پیکر شهید لحظه فراموش‌نشدنی و خاصی بود! ◀️البته ما تعاون بودیم و صحنه‌های دردناک زیادی را تجربه کرده بودیم اما این لحظه با همه لحظات متفاوت بود! 🕊🌹من از لحظه ای که دوستان پشت بی‌سیم خبر دادند و گفتند علی‌آقا پرواز کرده؛ تصور کردم حاج‌علی‌آقا شادمانی فرمانده لشکر شهید شده؛ به خط رسیدم، همه بچه‌های اطلاعات دور پیکر شهید جمع بودند و لحظه دردناک و غیرقابل توصیفی بود؛ اما هنوز متوجه علی‌آقا نبودم. یک پتو روی پیکر مطهر بود، من گوشه پتو را کنار زدم و در کمال ناباوری با چهره خونین ولی دلربای مواجه و برای لحظاتی شُوکه شدم! خیلی سخت بود و غیرقابل توصیف! 🥀🤍قیامتی بود! پیکر علی‌آقا را با زور از دست بچه‌ها خارج کردیم و برای وداع به مقر اطلاعات در موقعیت شهید الطافی آوردیم. 🕊🌹فردای آن‌روز با برادر عزیزم ارسلان مولایی و راننده‌ی و خودرو شهید شادمانی (فرماندهی لشکر) پیکر مطهر علی‌آقا را به همدان آوردیم و مأموریت خاطره‌انگیز و فراموش‌نشدنی برایم رقم خورد. البته در همدان و لحظه تحویل شهید هم با صحنه های عجیبی مواجهه شدیم که مفصل است و...! 🥀🤍بله! بعدها دانشجو و طلبه شدم و هر چه از معارف دین خواندم، دیدم امثال علی‌آقا پیشاپیش آن‌ها را مشق نموده‌اند، هرگاه از علی‌آقا صحبت می‌شود؛ با خود می‌گویم: نخوردیم نان گندم ولی دیدیم در دست مردم! ◀️ما که چیزی نشدیم اما خدا را شکر که انسان‌های ترازی همچون علی آقا را دیدیم! و متاسفانه ماندیم تا در دفاع مقدس ۱۲ روزه شاهد شهادت هم باشیم! ◀️البته در این سال‌ها خیلی‌ها را هم دیدیم که با وجود درک محضر دلاورمردانی مانند شادمانی‌ها و علی چیت‌سازها و حسین همدانی‌ها و... مسیرشان کج شد و سر از ناکجاآباد درآوردند! 🌷خدایا حُسن عاقبت را فقط از تو می‌خواهیم! ✍️دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت بهزادزارع
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🔳انا لله وانا الیه راجعون 🌹: 🔺خالِطوا النّاسَ مُخالَطَةً إن مِتُّم مَعَها بَكَوا عَلَيكُم،و إن عِشتُم(غِبتُم)حَنُّوا إلَيكُم 🤍حضرت می‌فرماید:بامردم چنان معاشرت كنيدكه اگربميريد بر شما بگريند و اگرزنده باشيد [غايب شويد] مشتاق ديدن شما باشند. 🌹تشییع باشکوه پیکرفرزندنماینده لردگان که بعدفوت مشخص شدپسر جوانش به شکلی گمنام پیک موتوری یک رستوران بوده است!👌 🌷سید روح‌الله موسوی، نماینده مردم لردگان، خانمیرزا وفلارداستا چهارمحال وبختیاری که به تازگی فرزندخود را درحادثه‌ای دلخراش از دست داده است، در مراسم خاکسپاری پسرش با تأکید بر پرهیز از استفاده ازجایگاه خود برای خانواده، 🔻روایت تلخ آخرین روزهای او را بازگو کرد و گفت: 🤍خدا را شاهدمی‌گیرم که دراین شانزده، هفده ماه حتی یک‌بار هم برای اعضای خانواده‌ام باکسی تماس نگرفتم.وقتی جوان‌ها به من مراجعه می‌کردندومی‌دیدم نمی‌توانم برایشان کاری انجام دهم، وجدانم نمی‌پذیرفت که برای خانواده خودم ارتباطی بگیرم 🌷صاحب کار پسرم به من می‌گفت تا دو روز پیش اصلاً نمی‌دانستم که پدر امیرمحمدکارگرپیک موتوری‌اش نماینده مجلس است. حتی خودش هم آنجا مرا معرفی نکرده بود 🤍به پسرم گفته بودم مثل بقیه باش ونگوپدرت چه‌کاره است. او در منطقه‌ای محروم بزرگ شد و برای تأمین معیشت خود در رستوران کار می‌کرد 🔘گفتنی است، فرزند این نماینده مجلس، چندروز قبل پس ازاتمام بنزین وسیله نقلیه و هنگام ریختن بنزین دچارحریق وسوختگی شده بود. 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗کتاب 🕊🌹زندگینامه داستانی ✏️به قلم نظیفه سادات مؤذّن (باران) 🥀🤍خاطرات «اعظم اکبری»همسر شهید 3️⃣1️⃣ 🔘فصل دوم: تو را می‌خواهم 🕊🌹سیزده خرداد، عباس از اهواز رسید و آمد تهران برای پیگیری کارها. صبوری‌اش جواب داده بود. قرار بود یک عمر کنار دختری زندگی کند که آرزویش بود. از آن مهم‌تر و حتی خیلی مهم‌تر اینکه نوبت گرفته بود که اوایل تیرماه، عقدشان را بزرگ‌ترین معشوق زندگی‌اش جاری کند: امام. این روزها و شب‌ها همه نگران و دست به دعا بودند. 🥀🤍حال امام (رضوان الله علیه) مساعد نبود و مجالس و مراسم زیادی در مساجد و حسینیه‌ها و خانه‌های مردم برپا می‌شد که برای سلامتی رهبر عزیزتر از جانشان دعا کنند. همه‌ی حواس‌ها جمع این بود که به‌زودی خبر بهبودی و مرخصی امید ایرانیان، از رسانه‌ها اعلام شود. عباس آمد و رفت دنبال کارهای محضر و امور اداری و آزمایشگاه و... 🕊🌹باید همه‌ی کارها انجام می‌شد تا با خیال راحت، با مدارک کامل بروند محضر امام برای. دل توی دلشان نبود. چنین سعادتی قسمت هر کسی نمی‌شد. 🥀🤍چهارده خرداد، صبح زود نوبت آزمایشگاه داشتند. همان اول وقت به‌ همراه مادر اعظم، خودشان را رساندند و نوبت گرفتند. نشستند منتظر اعلام منشی. عباس سربه‌زیر جلو رفت و گفت: خاله فاطمه! اجازه می‌دید من چند کلمه با اعظم صحبت کنم؟ یه حرفایی هست که باید بهش بگم. 🍃🌸خاله با نگاهی مادرانه قامت رشید دامادش را برانداز کرد و لبخند زنان گفت: حتماً خاله‌جون. صحبت کنید. هیچ اشکالی نداره... ⬅️ ادامه دارد...