🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
🥀#راه_شهدا
🌷🍃#شهید_والامقام
🌹🍃#غلامرضا_زمانیان
🟢🍃شهیدی که امام حسین (علیه السلام) جمجمه اش را به کربلا برد
⚪️🍃قبل از عملیات بدر، غلامرضا جلوی من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت نگاه کنید، دیگر این جسم را نخواهید دید ، همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید.
🔴🍃12 سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند.
🟢🍃فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان، فرزندش را شناخت .
⚪️🍃در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد .
🟢🍃شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند .
🔺گفتم: چکار میکنید؟
🌷🍃گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم .
🔺گفتم: من 12 سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟
🟢🍃گفتند: مأموریت داریم و یک مرد نورانی را نشان من دادند .
عرض کردم: آقا این فرزند من است .
🔺فرمودند: باید به کربلا برود ، او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم .
🌹🍃یکباره از خواب بیدار شدم ، با هماهنگی و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا مأوا گرفته بود .
🌷راوی : پدر شهید🌷
https://eitaa.com/khoban72
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷تو خاک ما ستاره هایی دفن اند
🥀🥀🥀که دلشون می خواست معما باشند...
🟢🍃دست تو شناسنامه هاشون می بردن
🔺تا که شناسنامه ی ماها باشند...
https://eitaa.com/khoban72
🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷یاد و خاطره 7 شهید #گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء(ع)
🟢🍃که در روز 25 فروردین ماه 1365 در #شهر_فاو در حال مین گذاری آسمانی شدند.
🌹🍃اونها هفت تن بودند و اهل صفا وصمیمیت...
⚪️🍃و به هفت_تن_آل_صفامشهور شدند.
💚🍃شبی که به معراج رفتند شبی بود که زاده ام البنین
🔺#قمر بنی هاشم اباالفضل العباس(علیه السلام) پا در جهان هستی گذاشت.
https://eitaa.com/khoban72
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃روایتگری مادر شهید
🌷🌷🌷 این کلیپ را صد بار ببینید !!!
شرح نمیدهم ، قابل وصف نیست ؛
اندکی تامل !!!
.
🎥🌸🍃 کلیپ دیده نشده مادر بر بالین تک فرزند شهیدش...
🌷(شهید لطف اله شکری/ آمل ۱۳۶۱)🌷
🟢همیشه دوستت دارم ای شهید🟢
.
#شیر_زن_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
https://eitaa.com/khoban72
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
3️⃣قسمت سوم👇🏻
🌹🍃روز بعد، از صبح دنبالِ كارِ سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس ها بودند كه متوجه شدم رفقای من، حكم سفر را از سپاهِ شهرستان نگرفته اند.
📌سريع موتورِ پايگاه را روشن كردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسيرِ برگشت، سرِ يک چهار راه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد.
🔺آنقدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روی كاپوت و سقف ماشين و پشتِ پيكان روی زمين افتادم.
🟢🍃نيمه چپ بدنم به شدت درد ميكرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد ميلرزيد. فكر كرد من حتماً مرده ام. يک لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل(علیه السلام) به سراغ ما هم آمد! آنقدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الان روح از بدنم خارج مي شود.
🔺به ساعت مچی روی دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً ۱۲ ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلی درد ميكرد!
⚪️🍃يكباره يادِ خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم:« اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم ميمانم. حضرت عزرائيل(علیه السلام) گفت كه وقت رفتنم نرسيده.
🔺زائران امام رضا ۷ منتظرند. بايد سريع بروم.»
🟢🍃از جا بلند شدم. راننده پيكان گفت: شما سالمی! گفتم: بله. موتور را از جلوی پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اينكه خيلی درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم.
⚪️🍃راننده پيكان داد زد: آهای، مطمئنی سالمی؟؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر ميكرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. كاروان زائران مشهد حركت كردند.
🔻🔻🔻
🟢🍃درد آن تصادف و كوفتگی عضلاتِ من تا دو هفته ادامه داشت. بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد برای رضای خدا كار انجام دهم و ديگر حرفی از مرگ نزنم.
🔺هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا ميكردم كه مرگ ما با شهادت باشد.
🌷🌷🌷ادامه دارد...
https://eitaa.com/khoban72
🌷سلام، صبح به خیر و عافیت🌷
💚روزتــان ســـــرشــار از لطف خداوند تبارک و تعالی💚
https://eitaa.com/khoban72