eitaa logo
خوبان پارسی‌گو 🏴
1.3هزار دنبال‌کننده
823 عکس
332 ویدیو
25 فایل
خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را #حافظ @javadmd14
مشاهده در ایتا
دانلود
خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم منزلی امن‌تر از گوشهٔ تنهایی نیست...
پاییز را هم عاشق خود کردی و رفتی بعد از تو از چشم درختان برگ می‌ریزد
آتش‌بس شد آقاسید! حالا مردان بیروت بر ویرانه‌های خانه‌شان قلیانی چاق کرده‌اند و دور یک پیت حلبی پر از آتش نشسته‌اند به کام‌گرفتن و مرور خاطره و آه. مردم به خانه‌هاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوب‌هایشان؛ کودکان به مدرسه‌ها. روی دیوارهای آبادی‌، همه‌جا با اسپری‌ رنگ، رسم‌الخط کثیف عبری نقش بسته. بدوبیراه است شاید. ویرانه بر ویرانه. آوار بر آوار. رد خون روی زمین. عروسک دخترکان گم‌شده. پسربچه‌ها، مَرد برگشته‌اند. کمی که بگذرد، زندگی به حالت قبل، شبیه‌تر می‌شود. بوی باروت که برود، بوی قهوه عربی باز در شهر می‌پیچد. بوی تنباکو هم. صدای جولیا باز از ضبط ماشین جوان‌ها بلند خواهد شد. همه چیز به جای خودش بازخواهد گشت. همه چیز، جز شما. جز شما، که دیگر هرگز در این شهر نخواهید بود. و آن زخم عمیق نشسته بر پیشانی ضاحیه، آن گودال بزرگ، هرگز پر نخواهد شد. هرگز. شهر که آرام شود، تازه جای خالی شما در سوز زمستان بیروت، تیر خواهد کشید. تلوزیون‌ها که باز روشن شوند، دیگر شما در قاب، رجز نمی‌خوانید. خانه‌ها که باز ساخته شوند، قبل از چیدن اثاث، تصویر شما به‌دیوارها کوبیده خواهد شد. و رسم‌الخط‌ کثیف عبری که از شهر پاک شود، جوانان «قطعاً سننتصر» بر جای آن خواهند نوشت. آتش‌بس شد آقاسید. همه برگشته‌اند. شما چرا نمی‌آیید؟
سرمستی تو چه جام لبریزی داشت دیوانگی‌ات چه آتش تیزی داشت ناگاه شکست جام و آتش خوابید عشق تو چه پایان غم‌انگیزی داشت!
زیبایی بی‌شمار دارد چشمت صد قافله جان‌نثار دارد چشمت با این همه قلب عاشقم زخمی شد از بس که پلنگ و مار دارد چشمت
انگار قرار جنگ دارد چشمت انبار پر از فشنگ دارد چشمت قلبم شده زخمی از نگاهِ نازت بانو چقدر پلنگ دارد چشمت!
با اهل ریا، دو رنگ بودن بهتر با گرگ‌صفت، پلنگ بودن بهتر با سنگدلانِ بی‌تفاوت ای دل! بی‌عاطفه مثل سنگ بودن بهتر
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
حتی برای دلخوشی‌ام در نبود تو گاهی خودم، برای خودم ناز می‌کنم
شکفتن، غنچهٔ بی‌رنگ‌وبو را می‌کند رسوا همان بهتر که دستِ بی‌کَرَم در آستین باشد
غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است