من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
#مهدی_فرجی
هر صبح
زندگی برای ادامه پیدا کردن
به دنبال بهانه میگردد
و چه بهانهای
زیباتر از چشمانت...
#سیدعلی_صالحی
این سر که ز اندیشه مرا بر سرِ زانوست
گر بر سرِ زانوی تو میبود، چه میبود؟
#طالب_آملی
روی تختم نشستهام باید،
این نفسهای آخرم باشد
وقتی از دست میروم شاید
نامهای لای دفترم باشد
ناخوشم، مثل شعرهای خودم
تلخم از بغضهای تکراری
خاطراتی که روز و شب شدهاند
قرصهایی برای بیداری
تو که گرمی به زندگی خودت
گریههای مرا نمیفهمی
به حضورت هنوز معتادم
تو ولی بیبهانه بیرحمی
من که یکعمر در خودم بودم
سینهام را به عشق آلودی
رفتنت رفتهرفته پیرم کرد
کاش از اول نیامده بودی
فکر کن! پشت هم دعا بکنی
تا سرت روی شانهاش باشد
میرود تا تمام خاطرهات
دو سه خط عاشقانهاش باشد
فکر کن! آخرین نفسهایت
زیر باران شبی رقم بخورد
عشق یعنی که رفته باشد و بعد
حالت از زندگی بههم بخورد
فکر کن! در شلوغی تهران
عصر پاییز دربهدر باشی
شهر را با خودت قدم بزنی
غرقِ رؤیای یک نفر باشی
مینویسم، اگرچه چشمانم
تا ابد از نگاه تو مستاند
تو برو تا همیشه راحت باش
خاطراتت مراقبم هستند
#پویا_جمشیدی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
میخواستم در را به رویت وا کنمها!
اما کلیدم گم شده! شرمنده ای صبح!
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
عشق من و تو حرام شد هرچه که بود
قربانی انتقام شد هرچه که بود
دیگر حرفی نمانده با هم بزنیم
بین من و تو تمام شد هرچه که بود
#رباعی
#بیژن_ارژن
جز فروتن نشود هر که ز اهلِ هنر است
همهجا جای گُهر در تَهِ دریا باشد...
#تأثیر_تبریزی
دیگر فلک نداد به کس روی خوش نشان
از لحظهای که صورت مادر کبود شد...
#امیرحسین_پورعزیز
سرنوشت شیعه را جور دگر میزد رقم
در به سمت داخل کوچه اگر چرخیده بود
#مهدی_رحیمی_زمستان
تا کعبه را ز سنگِ کرامت نیفکَنَد
از چشمِ روزگار نهان است مدفنش...
#خسرو_احتشامی
تا قافیهٔ شعرِ حزینم «در» شد
ناخواسته چشمان رباعی، تر شد
در آتشِ غُصّه، واژهها میسوزند
شعرم همه وقفِ روضهٔ مادر شد
#فاطمیه
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی