eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
824 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
78 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر که باشی... آرزوت شهادت باشه مادر که‌شوے... حججی میپرورانی:) ـــــ ــ ـــــ ــ ـــــ ⟮____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
«جَـوانھـاۍِ مــا اَفسَࢪان‌ِجنگ‌نَرمِ ما هستند. جوانـہا نباید اجازه بدهنـد یڪ چنین اتّفـاقے بیفتـد و بایـد امیدآفرینی‌ڪنند، باید توصیه‌ی به ایستادگی، توصیه‌ی به تنبلی نکردن، توصیه‌ی به خسته نشدن کنند؛ اینها کارهایی است که جوانہاےِ ما ڪہ گفتیم افسران جنگ نرم هستند بـࢪ عھده دارند.» ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﹝🕊🤍﹞ و آݩ ھایۍ ڪھ بند هاێ پوتینش را محکم کردند و با قدم نھادن بر روے میݩ ها مھر کردند معاملھ خویش با خدا را و خریدند شهادٺ را با جانشاݩ ... ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
.'-🕊-'. بہ‌فکرمثل‌شھدامُردن‌نباش بہ‌فکرمثل‌شھدازندگی‌کردن‌باش! ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【‌👌】 ✍ هر وقت دیدی گناه کردی عین خیالت نبود✖️ 👈 بدون از چشم خدا افتادی😰 ولی اگه گناه کردی ، غصه خوردی... بدون هنوز میخوادت🌼 ➕همین حالا کنیم➕
🌿💙•. «اَللَّھُـمَّ فُكَّ كُلَّ اَسير» . خدایا هر اسیرۍ را آزاد فرما ..‌.🌱- + مثل ما ڪھ سخت اسیره نفسیم .. ! ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
قسمت ۵۵ اماده شدیم رفتیم مطب دکتر چون نوبت گرفته بودیم زیاد طول نکشید رفتیم داخل اول کلی سوال پرسید بعد ازمایش چکاب کامل! گفت بگید اورژانسی تا زود بهتون بدن ازمایش رو بردیم دادیم بهش یک نگاه بهم کرد گفت:کم خونی، بدنت آهن کم داره برات دارو مینویسم بخور حالت خوب میشه بینیت هم اگر دوباره دارو خوردی خونریزی کرد دوباره مراجعه کن چشمی گفتم و اومدم بیرون دارو هارو گرفتیم برگشتیم خونه! گوشی گرفتم دستم مداحی پلی کردم شروع کردم به مرتب کردن برنامه برای دانشگاه! داشتم مرتب میکردم هانیه پیام داد هم دانشگاهی منه با اینکه چادری نیست ولی دختر خیلی خوبیه! نوشته بود پس فردا مراسم هست دانشگاه سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی میمونی!؟ +سلام میام دانشگاه حرف میزنیم ان شاءالله _باشه به ساعت نگاه کردم اذان داشت میگفت رفتم وضو گرفتم سجاده پهن کردم! انگشتر در نجف رو پوشیدم و به نماز ایستادم! فردا هم دانشگاه نداشتم موندم خونه کمی به مامان کمک کردم و بعد رفتم سر درسام! رفتم داروهام رو خوردم دوباره برگشتم سر درس قرار بود مادر مادرم بیاد خونمون بی بی سها خیلی مهربونه خیلی دوسش دارم! از وقتی فهمیده تغییر کردم هربار که میاد یک روسری خوشکل برام میخره! برای شام بابا سرکار بود فقط من بودم و یوسف و مامان مامان برای شام کو کو درست کرد با سوپ! از وقتی رسید خونمون تا الان همش تو بغلش بودم! یوسف: بی بی جان .منم نوه شما هستم هاا حسودیم میشه! +نه بی بی عزیز دلم همتون رو دوست دارم! توهم کمی شیطون بازی نمیکنی _شوخی کردم بی بی میدونم! راضیه زیادی لوسه ~ای وا من لوسم اخ یوسف برات دارم باهم دیگه خندیدم بعد شام نشستیم میوه خوردیم یوسف فردا از صبح میره یک هفته دیگه میاد منم از فردا دانشگاهم شروع میشه! مثل همیشه از صبح بیدار شدم اماده شدم صبحونه خوردم راه افتادن دانشگاه با هانیه روبرو شدم +سلاااام راضی جونم چطوری زیارت قبول!؟ +سلام ببین چند بار بهت گفتم خوو اسمم رو درست تلفظ کن دیونه! خوبم تو خوبی ممنون قبول حق! _باشه خب، امروز کلی درس داریم هلاک نشیم خوبه +اره خدا به دادمون برسه _کربلا چخبر؟ +چه بگویم! بهت میگم فقط برم پایگاه بسیج دانشگاه اگر کمک خواستم تا کمک کنم! _باشه عزیزم منتظرتم تو کلاس +فعلا رفتم اونطرف دانشگاه بخش خواهران گفتم اگر کمکی هست بگین شماره تلفن دادم با فامیل یکی از اونا گفت: +اقای رادمهر چیتون میشن!؟ _برادر +جدی _خب من برم دیگه کمکی خواستین درخدمتم حتما شما بعد کلاست بیا بهت نیاز داریم! +ان شاءالله از پایگاه خارج شدم رفتم سر کلاس ها از خوده ساعت9 تا 14 بجز نماز و چند دقیقه استراحت دیگه همش کلاس بودم! حدود 13:55 از کلاس اومدم بیرون رفتم پایگاه بسیج مراسم ساعت17 بود داشتن اماده میکردن رفتم داخل پایگاه بعد کلی ایده میگفن اقای سید سجادی قبول نمیکنن! انقدر گفتن حرصم در اومد بگیرم این سجادی رو ببینم چشه هیچی قبول نمی کنه! یک ایده داده بودم گفتم! اینو انجام بدین هرچی شد بامن گفته بودم کارت های قشنگ درست کنید نذر صلوات بزارید اط طرف شهید هادی محکم گفتم هرچی شد با من خوب منو تحویل گرفتن وقتی فهمیدن خواهر یوسفم! رفتم بیرون دیدم موکت کم گذاشتن! +خانم سهیلی اینا کمه ، میان بعد جا نیست _نمیدونم اقای سجادی گفتن برنامه ریخته شده! + این سجادی کجاست خودم باهاش حرف میزنم اینا کمه _اون اتاق رو میبینی از اونجاست! زیادی گیر نده خوشش نمیاد! +باشه میخوام حرف بزنم، ممنون راه میرفتم و زیر زبونم غر میزدم داخل اتاق رفتم تا دیدمش شکه شدم یازهرا این اینجا چیکار میکنه!؟ این مگه....... ادامه دارد......
قسمت۵۴ امروز برمیگردیم نماز صبح رو خوندیم و حرکت کردیم سمت مرز ها ! بدون توقف حرکت کردیم! حدود ساعت5 :-) عصر رسیدیم بصره دوباره ماشین گرفتیم! از اونجا دیگه مارو بردن مرز شلمچه! من تو ماشین طول راه خوابیده بودم خونه عمه زهرا هم برنگشتن! من بخاطر دکتر برگشتم! ساعت 11 شب به وقت ایران رسیدیم شلمچه! انقدر خسته بودیم که حتی چیزی نخوردیم یعنی از کربلا تا اینجا من فقط تو ماشین بودم باید دوباره ماشین میگرفتیم بریم فرودگاه چون بلیط گرفتیم برای تهران :-) از مرز رد شدیم رفتیم فرودگاه آبادان من به محض اینکه سوار هواپیما شدم خوابم برد برای خوردن شام مامان بیدارم کرد بعد از خوردن غذا دوباره گرفتم خوابیدم از خستگی تمام بدنم درد میکرد ساعت یک شب رسیدیم تهران بعد از کلی مکافات ماشینمون تو فرودگاه بود سوارش شدیم رفتیم سمت خونه بابا کلید انداخت درو باز کرد رفتیم تو داخل خونه رفتیم چراغ ها خاموش بود :-)! همه مامان همه رو روشن کرد! از خستگی مستقیم رفتم داخل اتاقم حتی لباس عوض نکردم گرفتم خوابیدم انگار داشتیم کوه میکندیم به نفیسه پیام دادم گفتم :رسیدیم ساعت 12 ظهر بیدار شدم انقدر خسته بودم خستگی سوار شدن ماشین ها هنوز تو بدمنه از ماشین متنفر شدم اگر بگن پیاده برو دانشگاه هم میرم! از اتاقم اومدم بیرون یوسف داشت میرفت بیرون یهو ایستاد جلو صورت گفت: _این چیه راضیه! +بسم چی چیه!؟ _صورتت رو تو اینه نگاه کن +یوسف سرکاریه!؟ _دختر خون از بینیت اومده +ای وای رفتم جلو اینه راست میگفت دستمال داد دستم پاک کردم گفت عصری باهم میریم دکتر چشمی گفتم و سکوت کردم! +کجا میخوای بری!؟ _پس فردا من دانشگاه افسری میخوام برم مرخصی تمام شد و دقیقا میشه سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی دانشگاه شما و یکی دیگه مراسم دارن می خوام برم سر بزنم کار دارم +اهااا بسلامتی! _فعلا من برم مامان بیدار شد تو حیاطه ولی بابا هنوز خوابه برو بیدارش کن شب باید بره سرکار +چشم ان شاءالله بسلامت مامان داشت حیاط رو جارو میکرد من رفتم یک لیوان چای خوردم برنامه دانشگاه رو نگاه کردم پس فردا از ساعت 9تا14 دانشگاه دارم! اوخ با استاد محمدی کلاس دارم خدا به دادم برسه! بعد از خوردن نهار رفتم ساک سفر رو باز کردم تمام لباسام رو شستم! وسایلم رو چیدم! کمی خوابیدم چون عصر با یوسف قرار دکتر داشتم! بیدار که شدم رفتم تو هال کمی تلویزیون نگاه میکردم مامان بیدار شد گفت اگه میتونی چای درست کن منم رفتم درست کردم کمی کیک گذاشتم ! کی یوسف درو باز کرد اومد تو +سلام داداش خسته نباشی! _سلام آبجی ممنون +بیا بشین چای درست کردم با کیک _چشم بزار لباس عوض کنم میام راستی بعدش اماده شو نوبت دکتر گرفتم باهم بریم +چشم ممنون نشستیم دور هم چای و کیک خوردیم منم بلند شدم! رفتم تا اماده بشم بریم دکتر!
رمان قسمت 54؛55 خدمت شما🌷
نماز شب یادتون نره رفقا هدیه به حضرت زینب س🖤🙏✨ ماروهم دعا کنید🕊 ۲۷🖤 لبیک یا حسین لبیک یا زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 اربابم آرزوهای‌زیادی دردلم‌دارم ولی ... دیدن‌کربلایت ازهمه‌واجبتراست...♥️(: ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
سرم بره چادرم نمیره... قول میدم...! ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
ذڪرروز دوشنبه: -یاقاضِیَ الْحاجات🌱 ﴿ای براورنده حاجت ها﴾ ۱۰۰مرتبہ…
|>~ مگر حتما باید جنگ باشد کہ برویم و جهاد کنیم و شهید شویم؟! خواهرم همین حجاب تو جهاد در راه خداست❤️ گرمے هوا هم ثوابت را بیشتر مے کند.. < دشمن یہ روز از سپاه مے ترسہ ، یہ روز از بسیج ، یہ روز از راے دادن مردم و... اما هر روز از حجاب تو وحشت داره👊 با حجاب باش و با حجابت در سنگر حضرت زینب خدمت کن 💖 یک مجاهد باشیم! توصیه به خواهرانم 😊🌹 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
سعی کنید سر بہ زیر باشید ! اگر با نامحرم زیاد و بی‌دلیل صحبت کنید ، حیا و عفت از دست می‌رود . . . ! - شھید هادی ذوالفقاری 🕊 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
ﻭ ﺑﺮ [ﺧﺪﺍی] ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ. ﺧﺪﺍیی ﻛﻪ ﭼﻮﻥ [ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ] ﺑﺮمی ﺧﻴﺰی، ﺗﻮ ﺭﺍ می‌ﺑﻴﻨﺪ. 🔅شعراء۲۱۷-۲۱۸ 📌توی ذهنت مرور کن خدا چه نعمت‌هایی بهت داده. آیا درسته به خدایی که جز خوبی به تو نکرده بی‌محلی بکنی؟ وقت‌ نمازت رو با هیچ کسی به غیر خدا سهیم نشو. غیر اون هیچ کسی دوستت نداره، مثل اون هیچ کسی تو رو نمیخواد. با نماز اول وقت به خدا اثبات کن وقتی اون صدات بزنه هیچ چیزی برای رفتن به سمت خدا جلوتو نمیگیره. اذان ظهر بہ افق اهـواز 13:14 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
گاه یک نگاه حرام شهادت را برای کسی که لیاقت دارد سال ها عقب می اندازد. چه برسد به کسی که هنوز لایق شهید شدن را نشان نداده..! شهید‌حسین‌خرازی🤍✨
چھل سال است ڪہ عبادت می‌ڪنی..؛ ولی مثل مرغ پَر ڪنده وقتی مشغول نماز هستی می‌خواهی زود سلام بدهی و فرار ڪنی..! این برای این است ڪہ پروردگار لذت عبادتش را از تو گرفتہ است...! آیت‌الله‌حق‌شناس‌ره🐚