eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
827 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
78 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
✍رسول خدا(ص) فرمودند: در آخرالزمان از فتنه بدتان نیاید؛ زیرا آن فتنه‏‌ها منافقان را [رسوا و] نابود می‌کند. 📚کنزل العمال، حدیث 3170 ____________ کانال حذنی معک🕊 @khodaaa112
⚠️راه مقابلہ با شیطان 💠شیخ جعفر شوشترے(ره) : 🔶هر وقت شیطان وسوسہ کرد و نتوانستید حریف نفس بشوید، هفت مرتبہ بگوئید: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ، لا حَولَ وَلا قُوَّة اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیم» 🔸 وقتے این ذکر را مےگوئید، هفت ملک به کمک شما مےآیند و آنها را دفع مےکنند.
|🌿| چیزی‌ڪه‌نمی‌توانی‌درقیامت‌ازآن‌دفاع‌ڪنی؛ نه‌ببین! نه‌بشنو! نه‌بگو! نه‌بنویس! 🎙آیت‌الله‌جوادی‌آملی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| 🔻 ابراهیم می گفت؛ خوشگل ترین شهادت را می خواهم! اگر جائی بمانی که دست احدی به تو نرسد، کسی هم تو را نشناسد، مولا هم بیاید سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل ترین شهادت است... کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
«درس و بحث و بازی»: نحوۀ گذران اوقات در میهمانی و جمع هایی كه بیش تر شبها داشتند، به شرایط و حال و حوصله شان بستگی داشت، حداقل آن، درد دل و خوش و بش كردن با هم بود و اینكه هر كس از تجربه های زندگی شخصی خود بگوید و دست روی واقعیت در خور توجهی در جامعه بگذارد؛ متأهل ها از تشكیل خانواده و جزر و مد زندگی مشترك تعریف می كردند و مجردها خوب گوش می دادند. در صورت امكان، مسابقۀ آیه و حدیث گویی راه می انداختند، جلسۀ طرح اشكال و پاسخ به آن را داشتند، برای شهدا احیا می گرفتند و درصورت آمادگی دعا می خواندند و مواقعی قسمتی از یك فیلم یا نمایش نامۀ جنگی را كه قبلاً یكی می شد صدام یكی سرباز عراقی یكی هم به اجبار اسیر ایرانی و این موضوع اغلب نمایش های خنده دار جبهه بود.
سلام علیکم سربازان آقا 🌹 بنده همچنان منتظر جواب سوالات سواد رسانه هستم 😊 لطف کنید وقت زیادی نمیگیره ازتون زحمت بکشید جوابگو باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از لحظه‌ای باشهدا
یادتون هـست جانباز عزیز محمدعلی زرین قلم فاطمیه سال 1394دربیت رهـبرے وسط حرف حاج آقا پناهـیان پریدوگفت بہ آقا بگید حرف از رفتن نزنه درگلزارشهـدابودیم ڪہ اون جانباز آمد. من ازش پرسیدم بعدازاون ماجراچہ اتفاقے افتاد؟! گفت:چندروزبعدبهـم زنگ زدند وگفتند با آقا دیدارخصوصے دارید جانبازبزرگوار گفت وقتے پیش آقا بودم من وآقا باهـم بودیم ودہ دقیقہ دیدارمون طول ڪشید. مے گفت وقتے آقارو بہ آغوش گرفتم دستم بہ استخوان آقا رسید یعنے آقاخیلے ازغصہ وتنهـایی لاغرشدہ بود بہ آقاگفتم آقا نارحت شما هـستیم آقاگفت ناراحت من نباشید من شماهـارو دارم مے گفت بہ آقا گفتم مامثل عباس توپشت خیمہ توخیمہ زدیم ونمے ذاریم ڪہ دشمن بہ شما نزدیڪ شود و اگہ بخواد بہ شما نزدیڪ شودبایدازروے جنازہ مابگذره مے گفت اشڪ درچشمان مبارڪ آقاجمع شد و منم اشڪ درچشمانم جمع شد و آقاگفت ڪہ من شماهـارودارم و غصہ نمے خورم روزپنج شنبہ 1395/6/18 راوی:علیرضاجهـانگیریان بهـشت زهـرا(س) ایستگاہ صلواتے گردان انصارالرسول (ص) 🌷محمدعلی زرین قلم، جانباز ۷۰ درصد 1399/08/30آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُم ْ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
" امام هادی علیه السلام: " 💠 ألدُّنيـا سـُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخـَرُونَ؛ ❇️ دنيــا بـازارى اسـت كه جمعى در آن سود مى‌‏برند و گروهى زيان مى‌بينند. 📚 بحارالانوار، جلد 75، صفحه 366 • اِلتِماسِ دُعا 🌷 _______________ کانال حذنی معک🕊 @khodaaa112
بســــم ࢪب‌مادرࢪمهرباݩ🍃🕊
الہم صلـ علے محمد‌وآل‌محمد‌وعجل‌فرجهم💕
ای بے نشانه اے کہ خدا را نشانہ اے ھر سو نشان توست ولے بی نشانہ اے زهراے پاڪ، اے غم زیباے دلنشین تو خواندنے ترین غزل •|؏اشقانہ‌اے|•
بریم برای پارت های ۶۸ و ۶۹ رمان دلبستہ‌مادࢪ😊🌹
:❌ قسمت۶۸ پارچه سفید رو با احتیاط باز کردم که حتی یک دونه خاک نریزه بوش کردم این بوی شلمچه رو.نمیداد نه این بو مخصوص بین الحرمین بود خوده بوی بین الحرمین همین بود! چقد بوش آشناست! دقیقا این بو رو بار اولی که رفتم کربلا از کنار گروه هایی که نشسته بودن آرزوی شهادت داشتن و دقیقا اقا سید وقتی داشت تو.حرم امام علی علیه السلام دردل میکرد رو کردم به هانیه و گفتم: +هانیه تا الان رفتی کربلا؟ _نه +بیا بو کن این خود بوی بین الحرمین دقیقا این بوی کسانی هست که اجر شهادت گرفتن اینا بوی سید الشهداء رو.گرفتن بو.کن چقد خوش بو حس قشنگیه نه؟ تیکه پارچه سفید که توش خاک بود رو ازم برداشت بو کرد بی اختیار اشکاش سرازیر شد یادت میاد دقیقا شب های پنجشنبه مزار شهدای گمنام وقته غروب اینجور بویی می گرفت حق با تو بود شهدا اون وقت ها میان مزار شهدا اونا واقعا همنشین سید الشهداء هستن! حالا چرا برای تو؟! +نمیدونم ولی نگرانم احساس میکنم میخواد اتفاقی بیفته دلم اشوبه نمیدونم _خیره ان شاءالله نگران نباش به خدا توکل کن! +ان شاءالله ، بیا بریم کلاس دیر میشه _بریم! رفتیم داخل کلاس اما هواسم یک جای دیگه بود کلاس تموم شد و من هنوز نشسته بود رو صندلی هانیه با دستش زد رو میز گفت: _راضیه جان الان نیم ساعته کلاس تمام شده هواست کجاست نمیخوای بری پایگاه کار داری!! +هااا اها باشه تو برو خونه دیگه من برم پایگاه کار دارم برو به سلامت _باشه عزیزم خداحافظ مواظب خودت باش! +چشم همچنین بسلامت از هانیه جدا شدن رفتم سمت پایگاه به همه خواهرا سلام کردم رفتم اتاق اقای سجادی سادات نشستم بعضی از کار هارو انجام دادم! اومدم بیرون دوستش تو پایگاه بود اقای تفکری +سلام. اقای سجادی نگفتن کی میان؟ _سلام علیکم نه خواهر متاسفانه اتفاقی افتاده مشغولن هرچی به خانواده اش زنگ میزنه جوابگو نیستن ایشون امروز صبح رفتن کربلا با هواپیما +چه اتفاقی خیره ان شاءالله _نمیدونم بگم یانه؟ +بگید لطفا چون نگران شدم ما خانوادشون زو میشناسیم! کمی مکث کرد گفت:میگن که پدرشون شهید شدن دیشب حالا چیزی معلوم نیست انگار سکته کردم تا گفت شهید یک لحضه چهره اقا سید اومد جلو چشمم! +یا زهرا مطمئنید؟ _نمیدونم چیزی که معلوم نیست احساس کردم بدنم بی حس شد از پایگاه اومدم بیرون با سرعت تاکسی گرفتم اصلا نمی دونستم باید کجا برم؟ به یوسف زنگ زدم +الو سلام یوسف _سلام خوبی؟ چی شده چرا صدات یجوریه! با گریه گفتم یوسف تروخدا ببین واقعیت داره اقا سید شهید شده!؟ _کدوم سید چی شده؟ +سید کربلا خونه نفیسه خانوم قرار بود فردا بیان ایران سید مأموریتش تمام شده بود تو فقط مطمئن شو واقعا سید شهید شده؟ خواهش میکنم _باشه باشه اروم باش بزار ببینم چیکار میتونم بکنم بهت خبر میدم +ممنون قطع کردم راننده تاکسی گفت:حالا کجا بریم خواهر؟ بی اختیار گفتم :برید بهشت زهرا س! منو کنار بهشت زهرا س پیاده کرد رفتم داخل چون صبح بود ساعت 10:30 کسی نبود تنها چیزی کخ ارومم میکرد رفتم کنار یاد بود شهید هادی ذوالفقاری! نشستم باهاش حرف زدم:سلام برادر هادی دارم خفه میشم اگر سید واقعا شهید شده باشه چی؟ من چیکار کنم خاله نفیسه چی بچه هاش همینجوری گریه میکردم اگر شهید شده خودت بهشون صبر بده من ازتو می خوام به حضرت زهرا س بگی حالا که این مقام رو به سید داده به خانوادش صبر بده اصلا تمام صبر منو ببره بده بهشون سخته از دست دادن عزیزت اونا تازه میخواستن بیان ایران! لحضه اخر سید به آرزوش رسید! یعنی شهید شده سید!؟ یک ساعتی گذشت که گوشیم زنگ خورد یوسف بود +الو سلام _سلام خواهر +چی شده یوسف بگو؟ _ بیمارستانه فقط نصف پاش قطع شده! شهید نشده جانباز شده! حالش. هم خوبه به پسرش زنگ زدم گفت: تو راه کربلاست، خانوادش هم همشون فردا میان سید رو اورژانسی میارن بیمارستان تهران حالشون خوبه نگران نباش تا گفت جانباز. کم خیالم راحت شد! نفسی کشیدم گفتم خدایا شکرت ممنون یوسف! _حالت خوبه؟ +خوبم _کجایی؟ +از دانشگاه اومدم بهشت زهرا س _باشه مواظب خودت باش، خداحافظ +چشم توهم همینطور خدانگهدار گوشی رو قطع کردم! بلند شدم از بهشت زهرا اومدم بیرون :-)
:💞🌿 قسمت۶۹ مستقیم رفتم خونه حال خوشی نداشتم یک ساعتی زیر خورشید بودم تو بهشت زهرا خدا خدا میکردم از بینیم خون نیاد! زنگ خونه رو.زدم یوسف:عه راضیه خانم سلام +بسم الله یوسف کی اومدی؟ سلام _نیم ساعتی میشه +درو باز کن خو مردم از گرما _چشم بیا تو بفرما راضیه:رفتم داخل حال و حوصله نداشتم سلامی کردم و رفتم داخل اتاق یوسف متوجه حال بدم شد چیزی نگفت لباسم رودر اوردم ساعت 12:30 بود یک ساعت تا اذان مانده! از اتاقم اومدم بیرون رفتم پیش یوسف +یوسف _بله +نگفتن اقا سید رو کی میارن؟! _فردا همشون میان فقط سید بیمارستان بستریه! +باشه ممنون ازش جدا شدم گوشیم رو گرفتم زنگ زدم به نفیسه خانم چندتا بوق خورد و جواب داد +الوو سلام _سلام خاله خوبی؟ از صداش معلوم بود ناخوش احواله +سلام دخترم شکر خدا _عمو سید چطوره؟ *+بهترن بخیر گذشت! بعد کلی صحبت قطع کردم! روز دوم: خانواده اقا سید برگشتن مامان گفت هم ملاقات اقا سید میریم هم میریم خونشون قرار بود شب بریم ملاقتش صبح رفتم دانشگاه طبق معمول رفتم پایگاه اینبار اقای سجادی بود زودی کارام انجام دادم! خواستم برم بیرون. صدازد +خانم رادمهر! روم برگردوندم با تعجب کجا به این زودی کار داریم! _ببخشید کارام رو انجام دادم می خوام برم! کلاس دارم +استاد شمس نیومدن کلاس کنسل بیایید کمک پرونده هارو درست کنم ببرم بسیج _چشم برگشتم داخل اتاق پرونده هارو بردم میخواستم برم داخل اتاقم مرتب کنم صدا زد +کجا خواهر؟؟ _اجازه بدید برم داخل اتاقم انجام بدم بهتره! +بفرمایید اینجا پرونده ها مشترکه کار باید مشترک انجام بشه! _عجب! چشم ، با خودم حرف میزدم این چشه!؟ نشستم پرونده هارو مرتب کردم گفت: +راستی ناگفته نماند باید اعلامیه بزنیم سفر مشهد کنسل شد! _چرا؟ +مسئول اینکار منم فعلا حال پدر بنده رو میدونید! خودم باید تا یک مدتی کارای خونه رو انجام بدم _اها بسلامتی ان شاءالله خب من کارام تمام شد خسته نباشید +بسلامت ممنون از شما _وظیفه بود! از دانشگاه اومدم بیرون بابا بهم زنگ زد پیش در دانشگاه منتظریم می خوایم بریم عیادت سید +بابا جان تازه دانشگاه تموم کردم با این وضع برم بیمارستان؟ _پس چیکار کنم دخترم! +شما برید من یک روز دیگه با یوسف میرم! _مطئنی؟ +اره پدر جان بسلامت سلام برسونید! راضیه:_ یک تاکسی گرفتم رفتم خونه کسی نبود نشستم لباسام رو عوض کردم هنوز خیلی مونده بود تا اذان ظهر! عین هویج میچرخیدم تو خونه یهو صدای زنگ در به صدا در اومد رفتم نزدیک دیدم......
پارت هاے جدید خدمت شما😊🌹
اللهم عجل لولیک الفرج ﷽ ❤️💛💚💚❤️💛💚💙💜❤️💛💚 ساعت ب وقت عاشقی: الَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 َخدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏كنندگان منيد، و ياریام دهيد كه تنها شما ياریكنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا