eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
785 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
73 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پاسخ به شبهات/جامعه
⁉️به علت درس خواندن و امتحانات، ضعف و سستى بر من غالب مى‌شود؛ آیا مى‌توانم روزه‌ها را بخورم؟ ✳️پاسخ: همه مراجع: این گونه ضعف و سستى‌ها تا حدودى لازمه روزه است و براى نوع افراد پیش مى‌آید و به جهت آن نمى‌توان روزه را خورد؛ ولى اگر ضعف به حدى برسد که تحمّل آن بسیار سخت و مشکل باشد، خوردن آن اشکال ندارد.[ توضیح المسائل مراجع، م 1583؛ وحید، توضیح المسائل، م 1591؛ خامنه‌اى، اجوبة، س 732.] تبصره . انسان مى‌تواند در این شرایط به مسافرت برود (حداقل ۲۲/۵ کیلومتر) و روزه خود را بخورد و به وطن برگردد. در این صورت لازم نیست تا مغرب از خوردن و آشامیدن خوددارى کند و بعد از ماه رمضان، قضاى آن را به جا آورد و کفّاره هم ندارد. @shobhe_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصراعِ لطف خدا بیشتر از جرمِ ماست رو خداوند تو ماه رمضان ثابت کرده.. یه موقع روزِ قیامت، پروندت رو سفید دیدی تعجب نکن!📋✨
سلام علیکم مهمانان اقا ببخشید دیشب قسمت های جدید رمان رو!🌺 نذاشتم یکی از خادمین زود بنر های تبادل گذاشتن دیگه نمیشد کاری کرد ان شاءالله امشب قسمت های جدید رو قرار میدیم🌺
4_5940254990902758525.mp3
3.95M
📻🌿 ؛ ــــ ــــــ ــــــــ من حالم خوب نیست چیکار کنم؟ چقدر گوش کردنش برای هممون واجبه :) ______ پی نوشت:❗️❗️❗️ سلام علیکم سوالات مربوط به شما درمورد خدا و دیگر مسائل .... که یک جوان یا نوجوان براش سوال پیش میاد تا حد که اطلاع داریم پاسخ میدیم بجز سوالات شرعی!!🌺 لطفا با ورود به گروه گروه را بخوانید👌 https://eitaa.com/joinchat/4031709345Ceaae985fe0
سلام علیکم رهبر معظم انقلاب: * احتیاط واجب آن است که روزه‌دار از استعمال آمپول‌های مقوّی یا مغذّی، یا آمپول‌هایی که به رگ تزریق می‌شود و نیز انواع سِرُم‌ها خودداری کند، ولی تزریق آمپول در عضله یا برای بی‌حس کردن و نیز دارو گذاشتن در زخمها و جراحتها اشکال ندارد. * احتیاط واجب آن است که روزه‌دار از مواد مخدری که از راه بینی یا زیر زبان جذب می‌شود خودداری کند.
🎙💛 شهید تورجی‌زاده در جبهه بارها مجروح شد به گونه‌ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شد و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت می‌کرد.سرانجام شهید تورجی‌زاده 5 اردیبهشت سال 66 در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان حین فرماندهی گردان یا زهرا(س) در سنگر فرماندهی به شهادت رسید. جراحتی که سبب شهادت وی شد همچون حضرت زهرا(س) بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش‌هایی مانند تازیانه بر کمر وی.
دعای روز پنجم ماه رمضان🌱 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 __🌱🦋🌱_____________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________
ذکر روز پنجشنبه لااِلهَ‌الّا‌اللهُ‌المَلِکُ‌الحَقُّ‌المُبین نیست‌خدایی‌جز‌الله‌فرمانروای‌حق‌و‌ آشکار اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 🌱🦋🌱___________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________
Mashari_Joz05.mp3
6.27M
صوت جزء پنجم قرآن🎙🌱 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 🌱🦋🌱___________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________
<هر کاری‌ میتونی‌ بکن‌ کہ‌ گناه‌ نکنی وقتایی‌ کہ‌ موقعیتِ‌ گناه‌ پیش‌ میاد دقیقا‌‌ قافلہ‌ ڪربلاۍ حُسین‌ زمان روبروته‌ و یہ‌ دره‌ عمیق‌ خطرناڪ، پشتِ‌ سرت! اگہ‌بہ‌گناه‌بلہ‌بگی بہ‌هَل‌مَن‌معین‌ِمهدۍفاطمہ‌‌ نہ‌گفتی !💔 پس مراقب باش😊 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 __🌱🦋🌱_____________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱_______________
حجت‌الاسلام دارایی از طلبه‌های مجروح در حادثه تروریستی حرم رضوی لحظاتی پیش در بیمارستان به شهادت رسید. @Farsna
هدایت شده از  حجاب و عفاف
♦️ ﺍﺟﺮ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ ... ⁉️ﭼﺮﺍ؟ ✨ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ‏( ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻼﻭﺕ ﻭ ﺫﮐﺮ ‏) ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺰ ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻏذﺍ ﻭ ﺍﻓﻄﺎﺭ . ♦️ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﺻﺪﻗﻪ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﭘﺲ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ (ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺍﻟﻪ ﻭﺳﻠﻢ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ✨ﻣﻦ ﺃﻓﻄﺮ ﺻﺎﺋﻤﺎ ﮐﺎﻥ ﻟﻪ ﻣﺜﻞ ﺃﺟﺮﻩ ﻏﯿﺮ ﺃﻧﻪ ﻻ ﯾﻨﻘﺺ ﻣﻦ ﺃﺟﺮﺍﻟﺼﺎﺋﻢ ﺷﯽﺀ . ♦️ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﻓﻄﺎﺭﯼ ﺩﻫﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺨﺺ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﺟﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﻮﺩ... الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🔹 هر کس بگويد: «معبودى جز خدا نيست»، درهاى آسمان برايش باز مى‏‌شود، 🔹 و هر کس در پىِ آن بگويد: «محمّد پيامبر خداست»، چهره خداوند عز و جل از شادى مى‌‏درخشد، 🔹 و هر کس به دنبال آن بگويد: «على ولى خداست»، خداوند گناهانش را مى‌‏آمرزد؛ اگر چه به شمار قطرات باران باشد. 📚 بحارالأنوار ، ج 38 ، ص 318. 📿 اذان مغرب به افق اهواز 19:56 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 🌱🦋🌱___________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________
گرافی اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 __🌱🦋🌱_____________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________
قسمت۸۲ راضیه:حالم خوبه چرا اینطور کردی؟ +اره معلومه خوبی دست پات دارن میلرزن!! نفیسه:چی شده نگران شدم کمیل گفت گویا حال راضیه خوب نیست؟ چت شده دخترم چه اتفاقی افتاده!؟ _بخدا چیزی نیست! فقط یک مزاحم بود مزاحمم شد حالم بد شد!! ببخشید علکی بزرگش کردم بین ما بمونه!! بیاین بریم کمک! +بشین سرجات مامان نگاهش کن دست و پاش داره میلرزه چیکارت داشت!؟ _زهرا ترو جان هرکی دوست داری! ببند موضوع رو ولش کن +بااشههههه من رفتم، مامان تو یچیزی بهش بگو! _قهر نکن دیگه!! نگاه کردم به نفیسه خانم یه طوری نگاهم کرد!! بدون اینکه چیزی بگه رفت! بهم برخورد ولی بیخیال زدم معنی رفتارش رو نفهمیدم ! رفتم پیش زنا یجوری باهام حرف میزد انگار کار بدی کردم عصبی بود. دلم گرفت زنگ زدم یوسف بهش گفتم میخوام برگردم!! +چرا؟ _نپرس میخوام برگردم +قربونت صورتت ابجی جان من الان چطور برسونمت کار دارم اینجا _نمیخواد ماشین میگیرم خودم میرم +قهر نکن الان میام دم در هیئت منتظر باش _باشه گوشی رو قطع کردم چادرم مرتب کردم رفتم بیرون کیفم رو هم بردم زهرا:کجا داری میری دختر؟ ظهره قصد جونت رو کردی!؟ _کار دارم میخوام برم خونه،التماس دعا فعلا +چرا اینطور شدی!؟ _هیچ خستمه، برم استراحت کنم! +خسته نباشی عجببب باشه خدانگهدار پیش در هیئت ایستادم! دیدم یوسف اومد +سلام _علیک السلام +چرا میخوای بری؟ _ولشکن مهم نیست +یعنی نمیخوای بگی؟ _نه! +باشه بیا سوار ماشین شو زود برسونمت _ممنون پیاده شدم درو با کلید باز کردم رفتم تو کلافه بودم!! احساس خفگی میکردم .مردم چرا راحت قضاوت میکنن!! هیی با خودم غر میزدم ! گوشیم روشن شد پیام اومد بود از طرف لیلی همکلاسیم بود گفته:فردا کلاس تشکیل میشه!! جواب ندادم! این کلاس هم نا نذاشتن برامون! اووووف رفتم تو اشپزخونه که صدای زنگ در اومد رفتم از پنجره نگاه کردم دیدم! یوسفه +عهه این برای چی برگشت!؟ وای خدایا نکنه بهش گفتم لا اله الا الله دکمه زنگ ایفون رو فشار دادم در باز شد اومد تو دستش پرس غذا بود! درو باز کرد صدا زد +راضیه، آبجی _جانم یوسف اشپز خونم اینجام! +برات غذا اوردم _چرا زحمت کشیدی یچیزی میخوردم ! +لووس، برم دستام رو بشورم بیام باهم بخوریم! _مگه بر نمی گردی؟ +کجا؟! _هیئت دیگه؟ +ن ، دلیلش رو هم نپرس! _ای بابا ،فدا سرت غذا رو که خوردیم رفتم اتاقم داشتم درس های دانشگاه رو میخوندم! یوسف درو زد! +بفرما داداش درو باز کرد صورتش یجوری شده بود! +چیزی شده؟ باز ساکت _یوسف جان چرا اینطور میکنی میگم چیزی شده؟! +نه! _خب پس چی شده!؟ +قول میدی آروم باشی؟ _بسم الله داری با حرفات نگرانم میکنی ها!! +مممم محمد حسین _محمد حسین چشه؟!! +خب میگم آروم باش! _باشه باور کن آروممم الان بگو! +ازش خبری نیست! _یعنی چی ؟ یوسف از من قایم نکن چیزی جان من بگو همش رو بگو اینجوری بگی بخدا سکته میکنم! +باشه راضیه ، صبر کن برات آب بیارم _نهه اب نمیخوام فقط بگو حرف بزن هیچی نمیخوام یعنی چی ازش خبری نیست چخبره پشت سر منه چرا حرفی نمی زنید!؟ +نمی دونم از دیشب پیام داد دیگه نیست معمولا صبح ها قبل ماموریت می اومد پیام می داد!؟ _خب،؟ +نگرانشم! _زنگ میزدی به باباش لابد خبر داره دوستاش نمیشه که عزیز من! چیزی نیست نگران نباش ان شاءالله سلامت باشه! بد به دلت راه نده! +خداکنه! _عهه یوسف اینجور حرف نزن دیگه گفتم نگران نباش عزیز من!
قسمت۸۳ روز بعد: از اتاقم اومدم بیرون +سلام صبح بخیر _سلام دخترم +یوسف کو؟ _از صبح رفت بیرون نمیدونم کجا رفت +عه عجب یه لقمه پنیر گذاشتم دهنم +خداحافظ مادر جان من برم دانشگاه دیر شد! رفتم دانشگاه! تنها بودم هانیه هم اخر هفته برمیگشت! ایران تو کلاس استاد اسمم رو صدا زد برای کنفرانس! بلند شدم بعد از کنفرانسم رو کردم به استاد یجوری با تعجب نگاهم کرد گفتم:چیزی شده استاد؟ لبخند ریزی زد گفت:خانم رادمهر شما درس جدید رو کنفرانس دادی درسی که من باید امروز درس می دادم در واقع شما باید درس قبلی رو می دادی! +ببخشید حواسم نبود! _ایرادی نداره در کل عالی بود بجای من درس دادی ! +ممنونم _ولی حواست رو جمع کن اتفاقی افتاده؟ +چشم،نه استاد _میتونی بری هوا بخوری من با بچه ها درمورد امتحان جبرانیشون کار دارم! شماره نمره ات خوب بود! +چشم ممنونم ! کیفم رو از میز بردم رفتم بیرون! دلم شور میزد نگران محمد حسین شدم زنگ زدم به رقیه جواب نداد! یوسف جواب نمیداد نگران شدم! تاکسی گرفتم رفتم خونه! هی زنگ ایفون میزدم کسی جواب نمیداد خدایا اینا کجا رفتن همسایه امون حاج خانم اومد بیرون گفت دخترم مادرت صبح اومد گفت رفته خونه عمه ات +سلام ممنونم باز تاکسی گرفتم رفتم خونه عمه ! رسیدم در خونه اشون باز بود! موتور یوسف ماشین بابا هم بود پاهام بی حس شده مطمئن شدم اتفاقی افتاده! دیگه پاهام کمکم نمی کردن راه برم نمیدونم! چجور رسیدم رفتم داخل یوسف نشسته بودم! سرش پایین بود صدا زدم با ترس لرز بغض داشت خفه ام می کرد یوسف! سرش رو برگردوند سمتم چشاش قرمز بود +یا امام حسین نگو نه یوسف نگو تروخدا نگو افتادم دم در بع سرعت اومدم سمتم محکم بغلم کرد از دستم فقط میلرزیدن صورت زرد زرد شد! یوسف بلند صدا زد! مامان مامان اب بیار یکیتون اب بیار هی میزد آروم رو.صورتم بدنم یخ کرد میگفت:عزیز یوسف نخواب ابجی چیزی نیست! محکم بغلم کرد ! ماشین رو روشن کردن بردنم بیمارستان بهم شکه قلبی وارد شده بود! چشام رو باز کردم یوسف بالا سرم بود! به صورت یوسف خیره شدم و شروع کردم اروم گریه نکردن! یوسف اشکاش رو پاک می کرد! +یوسف چی شد کجاست!؟ _آروم باش! +چجوری میخوای ابروم باشم؟ می خوام از اینجا برم! _باشه باشه صبرکن +نمیخوام صبر کنم میخوام برم پیش عمه زهرا _باشه باشه کمک کردم راضیه چادر سرش کنه از بیمارستان اومدیم بیرون! تو تمام طول راه راضیه تکیه داده به شیشه ماشین و آروم اشک میرخت خوده من از داخل آتیش گرفته بودم همدمم همکارم. رفیقم، برادرم شهید شد!! خیلی برام سخت بود! رسیدیم خونه حس هیچی نبود! دست راضیه رو گرفتم که نیفته رفت خونه عمه همه داخل بودن!! راضیه:خودم میرم نگاهش کردم کفشش رو در اورد پاش رو گذاشت داخل!!! راضیه: نگاه کردم صدای گریه ها آروم بود رقیه تو گوشه زار زار گریه می کرد عمه زهرا تو بغل مامان بود! رفتم جلوتر عمه منو دید بلند شد از جاش محکم بغلم کرد دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم بلند زدم زیر گریه! محکم دست هام رو فشار می داد!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو سحر ها یچیزی میدن هیچ و هیجا نمیدن😊👌 تجربه خوده بنده!🌺 پاشید دو رکعت نماز بخونیم خلوت کنیم با خدا🌹 خیلی شیرینه🌹