eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
830 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
80 فایل
﷽🌱 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
-گردخترڪی‌پیش‌پدر‌نازڪند -گره‌ڪرببلاے‌همه‌رابازڪند🖤 🥀 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
امشب شبِ دردونــــــــــه اربابہ 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله‌الرحمن الرحیم
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاے عھـد . . ♥️! 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
تنها من عاشق گرمای نگاه تو نیستم؛ ببین! پرنده ها هم، به هرجا که می روی، کوچ می کنند!!! مولای من، سلام؛ دلم برای تو به هر سو پَر می کشد... امام_زمان_(عج) 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
اینکه‌چندشب هیئت‌رفتی‌مهم‌نیست! مُهم‌اینه‌چقدسیمت‌وصله‌رفیق . . .(: 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
1_1131802957.mp3
3.74M
| سبک تک و تنها در این ویران سرایم. کربلایی نریمان 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
حضرت حسین بن علی- علیه السلام- در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روزعاشورا یک جور؛ شب برای پس زدن نااهل ها و روز برای جذب اندرونیانی بود که از بد روزگار و بد خودشان به خودشان، آن بیرون در لشکر عمر سعد ایستاده بودن، اندرونیانی که به ظاهر بیرونی بودند. شب عاشورا، سخن از «نمی خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود؛ روز عاشورا می گوید، بیایید به من کمک کنید، آیا یاوری و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟ شب صحبت می کند تا مبادا خبیثی دربین طیبّها باشد و روز سخن می گوید تا مبادا طیّبی دربین خبیث ها مانده باشد. شب، غربال می کند تا فقط صالحان بمانند وروز غربال می کند تا فقط اشقیا در مقابل او ایستاده باشند. 🍃 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادمه یه عزیزی گفت که: چشمی که در عزای تو تَر میشود حسین، بی حرمتی است خیره به نامحرمی شود💔... ..................... +میگفت: برای‌ِ‌اینکه‌تو‌محرم اشک‌چشمت‌بیشتر بشه،حواست‌باشه چشمت‌غیرضروری نامحرم‌ُنبینه....! 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🔴دو راهی بهشت و دوزخ حرّبن یزید ریاحی ، مردی شجاع و نیرومند است . اولین بار که عبیدلله بن زیاد حاکم کوفه ، می خواهد هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی (ع ) بفرستد ، او را به فرماندهی این گروه انتخاب می کند . اینک حر آماده شده است تا با حسین (ع ) بجنگد ، صحنه ای تماشایی است ، گوشها منتظر این خبرند که بشنوند حر با آن شجاعت و نیرومندی و دلیری با حسین (ع ) چه می کند ؟ حر با این که ابتدا جلو راه امام (ع ) را گرفت و او را رنجانید ، بگونه ای که امام نفرینش کرد و وقتی که با سربازان تحت امرش سر راه بر حضرت ابی عبدلله گرفت ، حضرت به او فرمود : ثکلتک امک ؛ مادرت به عزایت بنشیند ولی بر خلاف تصور و انتظار ، راوی می گوید : در آن هنگام حربن یزید ریاحی را در لشکر عمر سعد دیدم در حالی که مثل بید می لرزید ! من تعجب کردم ، جلو رفتم ، گفتم : حر ! من تو را مرد بسیار شجاعی می دانستم بطوری که اگر از من می پرسیدند شجاع ترین مردم کوفه کیست ؟ از تو نمی توانستم بگذرم . اینک چطور ترسیده ای ؟ که این گونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟ حر جواب داد : اشتباه کرده ای ، من از جنگ نمی ترسم . - پس از چه ترسیده ای ؟ حر گفت : من خودم را بر دو راهی بهشت و جهنم می بینم ، نمی دانم چه کنم ؟ و کدام راه را انتخاب کنم . عاقبت تصمیمش را گرفت ، آرام آرام اسب خودش را کنار زد ، بطوری که کسی نفهمید چه مقصود و هدفی دارد ، 🍁همین که رسید به نقطه ای که نمی توانستند جلویش را بگیرند ، ناگهان تازیانه ای به اسبش زد و خود را نزدیک خیمه حسین (ع ) رسانید . سپرش را وارونه کرد ، کنایه از این که برای جنگ نیامده ام بلکه امان می خواهم .🎍 به نزدیک امام حسین (ع ) که رسید ، سلام عرض کرد و سپس گفت : هل لی توبة آیا توبه از من پذیرفته است ؟ اباعبدلله فرمود : بله ، البته قبول است . آنگاه حر عرض کرد : آقا حسین جان ، به من اجازه ده تا به میدان روم و جان خویش را فدای راهت کنم . 🌴امام فرمود : اینک تو مهمان ما هستی ، از اسب پیاده شو و چند لحظه ای را نزد ما بمان . حر گفت : آقا اگر اجازه بفرمایید تا به میدان روم بهتر است . گویا حر خجالت می کشید و شرم داشت ، شاید با خودش زمزمه می کرد که : 🌿ای خدا ! من همان گنهکاری هستم که اولین بار دل اولیای تو و بچه های پیامبرت را لرزاندم بسیار مضطرب به نظر می رسید ، برای رفتن به میدان جنگ خیلی عجله داشت ؛ 🍁زیرا که با خود می اندیشید : نکند هم اکنون که این جا نشسته ام یکی از بچه های حسین (ع ) بیاید و چشمش به من بیفتد و من بیش از این شرمنده و خجل شوم ؟ ! 🍂امام (ع ) به او اجازه رفتن به میدان داد و او چون عقابی تیز پرواز خود را به میدان رسانید ، طولی نکشید که از اسب به زمین افتاد ، امام - ع - را صدا زد ، حضرت فورا خودش را به بالین او رسانید . حر با کمال خجلت نظری به طرف حضرت انداخت و گفت : ای پسر رسول خدا ! آیا از من راضی شدی ؟ 🥀 فرمود : بله ای حر من از تو راضی هستم و خدا هم راضی است ؛ اءنت حر کما سمتک امک ؛ تو آزاده ای همانطوری که مادرت تو را چنین نام نهاد للّه و او با کمال دلخوشی جان به جان آفرین تسلیم کرد . شادی روح همه شهدای و شهدای کربلا و حربن زیاد صلوات 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]