هی میگوید آخرش چه میشود؟!
آخر دست خداست، بد نمی شود...
این اول را که سپردند دستِ تو، درست انجام بده
آخرش دست خداست، بد نمی شود...❤️🌿
حاج اسماعیل دولابی
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
هدایت شده از مهـــدیــار
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگه نمیگین « لااکراه فی الدین»
پس چجوریه ما رو زور میکنین حجاب داشته باشن و قانون های دین رو رعایت کنیم⁉️
میگین اجبار نیست ولی همش زوره که😐
اگه میخوای به جواب این سوال توی ذهنت برسی #دغدغه_داغ امشبو از دست نده
🔰 #رسانه_نوجوان_مهدیار
@mahdyar_59
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian- MonajateShabaniye.mp3
6.05M
🎙پیام صوتی علیرضا پناهیان به مناسبت آغاز ماه شعبان
👈🏻 در این ماه چگونه تفکر کنیم و چطور با خدا حرف بزنیم؟
🔻اول شعبان سال ۹۹
#ماه_شعبان
@Panahian_ir
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
پن: خدا عاشق اون افرادیه که هرگز نامید نمیشن زمین میخورن ها ولی نامید نمیشن دوباره پا میشن حتی اگ
تک تک زمین خوردنات
تجربش بعدا به کارت میاد و میشه دلیل اصلی موفقیتت
مناجات شعبانیه یھ جملہ خیلی قشنگ دارھ🙂🌱
-من به سوے تو گریختمـ ...
فقد هربٺُ الیڪ💚
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
مناجات شعبانیه یھ جملہ خیلی قشنگ دارھ🙂🌱 -من به سوے تو گریختمـ ... فقد هر
الهی هَبْ لِی کَمالَ الْانْقِطاعَ الَیْکَ .....
بارالها کمال جدایی از مخلوقات را برای رسیدن کامل به خودت بر من ارزانی فرما..🌱
#مناجات_شعبانیه
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
• دلنوشته از شهید🌹
سر دو راهی گناه وثواب
به حب شهادت فکرکن...
به نگاه امام زمانت فکرکن...
ببین میتونی ازگناه بگذری...؟!
ازگناه که گذشتی ..از جونت هم
میگذری...🕊
✍🏻شهید محمودرضا بیضایی
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹خاطرات شهدا🌹
کنار جاده یک پوکه پیدا کردیم. پوکه ی گلوله تانک. گفتم «مهدی! اینو با خودمون ببریم؟» گفت:«بذارش توی صندوق عقب.» سوسنگرد که رسیدیم. دژبان جلومان را گرفت. پوکه را که دید گفت:«این چیه؟ نمی شه ببرینش.» مهدی آن موقع هنوز فرمان ده و این حرف ها هم نبود که بگویی طرف ازش حساب می برد. پیاده شد و شروع کرد با دژبان حرف زدن. خلاصه! آوردیم پوکه را. هنوز دارمش.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت:«دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم: «همین جوری؟» گفت: «نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم؟ شاید باهاش بلند حرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط به م گفت مهدی من با فرمانده ام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان دو سه روزه. کلافه م. یادم نمی ره.»
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]