کسی که عاشورا رو دیده فرمود : پدرم برا خداحافظی آمد ، لحظه ی آخر نفس می کشید ، خون از زرهش بیرون می آمد … کسی که گودی قتلگاه رودیده ، نزدیک بود بالای شتر جان بده … فرمود : عمه جان این بدن ولی خداست عریان روزمین افتاده؟ …
* نمی دونم چقدر این مصیبت برا زینب سنگین بود که سر امام حسین رو به نیزه بزنن ، با اینکه رو تل زینبیه آمده اون صحنه سخت رو دیده ، عرضه می دارد :
“ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی … این دیگه چه مصیبتی ست؟! … توهم نمی کردم ،گمان نمی کردم من زنده باشم ، سر تو رو بالای نیزه ببینم … ولی شاید سخت تر از اون اینه “وَ رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُکَ وَ سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ … اهل بیت تورو مثل برده ها به اسارت بردن …
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
* نمی دونم چقدر این مصیبت برا زینب سنگین بود که سر امام حسین رو به نیزه بزنن ، با اینکه رو تل زینبیه
هیییعی بی بی هعییی بی بی چی کشیدی بدون حسینت!😔🕊🖤
هیچ احترامی براش قائل نبودن …
وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ … اونها رو به زنجیر بسته بودند ….
فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیاتِ … اونها رو بر شتر بی محمل سوارکردن … شب از سرما ، روز از آفتاب آسایش نداشتند …
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ … گرمای آفتاب رنگ پوستشون و تغییر داده بود … صورت اطفال امام حسین پوست انداخته بود ….
یساقُونَ فِی الْبَراری وَالْفَلَواتِ ِ … دختر امیرالمومنین کجا ؟ … بیابان گردی کجا؟ .. سرکوچه و بازارکجا؟…
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
هیچ احترامی براش قائل نبودن … وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ … اونها رو به زنجیر بسته بودند …. فَوْقَ أَقْ
دختر حضرت زهرا دختر امیر المومنین خواهر عباس و حسین
اسیر در بیابان ها در کوچه های بازار😭🕊
أَیدیهِمْ مَغلُولَهٌ إِلَی الاَْعْناق … دستاشون باغل به گردن ها بستن …
یُطافُ بهم فی الاسواق … همه جای این سفر خیلی سخت گذشته ، دروازه کوفه ، مجلس ابن زیاد ، دربین راه ، گرسنگیها ، خستگی ها ، تشنگی ها ، زخم زبان ها ، گاهی براشون صدقه می آوردن … نان و خرما می آوردن … ولی یه جا خیلی به زینب سخت گذشت … طاقت از دست داد تو مجلس یزید ، وقتی دید برادرش قرآن می خواند و یزید با چوب خیزران به سر و صورت حضرت اهانت میکند … به لب و دندان امام حسین جسارت می کند …