eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
785 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
73 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 خاطره ای از شب تولد حضرت زهرا سلام الله تو راه برگشت به خونه بودیم . یه پیرزن تنها جلوی در خونش نشسته بود... از کنارش رد شدیم چند قدمی که گذشتیم رضا ایستاد و برگشت به اون پیرزن نگاه کرد گفت خانوم میای بریم به اون حاج خانم روز مادر رو تبریک بگیم؟😊 نگاه خسته و تنهای اون پیرزن داشت اشک چشم رضا رو در میاورد... رفتیم نزدیک...سلام کرد و گفت مادر چرا تنها نشستی؟ پیرزن لبخند زد و هیچی نگفت رضا گفت روزتون مبارک. ان شالله که سلامت باشین وعمرتون با عزت...😍 پیرزن لبخند روی لبهاش نشست و گفت ممنون پسرم خیلی خوشحالم کردین 4 تا بچه دارم که هر کدوم تو شهر دیگه هستن و نشد که امشب بیان دیدنم بعدچند تا شکلات از تو جیبش دراورد و اصرار کرد که حتما اینو ازم قبول کنید... 👈همسر شهید رضا دامرودی 🕊🕊🕊
❗️6 ساعت وصیت‌نامه نوشت 🍂او از یقینش در مورد شهادت پدر چنین می‌گوید: سه بار اولی که به سوریه رفت ما هم انتظار شهادتش را نداشتیم. چون یا آنقدر هنوز دل ما آماده نشده بود و یا خودش آماده شهادت نبود. ولی این بار آخری همه کارهایش را هم کرده بود. بار آخری که می‌رفت انتظار شهادتش را داشتم. یک روز نشسته بود. حدود 5 یا 6 ساعت پای کامپیوتر بود و وصیت‌نامه می‌نوشت. من با ایشان شوخی می‌کردم و می‌گفتم: «مگر چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ می‌روی و برمی‌گردی. بادنجان بم که آفت ندارد!»، ایشان فقط در مقابل این شوخی‌ها و حرف‌ها لبخند می‌زد. انگار خودش می‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد. 🍂میثم نبی‌لو همچنین به وصیت‌نامه پدر اشاره کرده و می‌گوید: دو وصیت‌نامه یکی خصوصی برای خانواده و یکی عمومی برای جمع نوشته بود. بار سومی که برگشته بود پنج یا شش ماه وقتی قرآن می‌خواند برخی آیه‌های آن را یادداشت می‌کرد. ما نمی‌دانستیم چه می‌کند. اما بعد از شهادتش وقتی وصیت‌نامه را باز کردیم، فهمیدیم این آیه‌ها را برای نگارش وصیت‌نامه‌اش می‌خواسته است. متن وصیت‌نامه را به هر کس نشان دادیم تعجب کرد. این وصیت‌نامه پر از آیه‌های قرآن است. 🍂مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی): «من به توصیه امام عمل کرده‌ام! اغلب وصیت‌نامه‌های شهدا که به دستم رسید را خوانده‌ام. ما واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس می‌گیریم. آن جوان، خطش هم به زور خوانده می‌شود، اما هر کلمه‌اش برای من و امثال من یک درس رهگشاست که خیلی استفاده کرده‌ام. چیزهای عجیبی است. اینجا معلوم می‌شود که درس علم و علوم الهی، پیش از آنکه به ظواهر و قالب‌های رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی وابسته است ...». شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو🌷 📜بخوانید وصیت نامه قرآنی شهید را👇🏻 https://samanketab.roshdmag.ir/fa/article/22433/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D9%86%D8%A8%DB%8C-%D9%84%D9%88
🔰 یک جوان تو دل برویی بود، آدم لذت می برد نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم... 🔹سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مصطفی صدرزاده ❤️ ❤️
🦋 🦋 بخشی از وصیت نامه شهید: نمی‌دانم که شهید در نزد خدا چه ارزشی دارد و هر کس شهادت را درک کند، دیگر کسی نمی‌تواند جلوی او را بگیرد. و اگر بداند خدا چه نعمتهائی به شهید می‌دهد و از همه بالاتر عشق به خداوند است که همه اینها نیز برای او کم هستند  وفقط خدا را می‌طلبد و خدا نیز او را می‌طلبد چه عشقی و چه رابطه‌ای عجیب، و واقعا الله اکبر به کسی که نمی‌داند شهادت یعنی چه و فقط از روی دیده نگاه می‌کنند بخدا قسم کور است. نمی‌فهمند شهادت یعنی عشق. کلمه دیگر را جرأت نمی‌کنم که بگویم اگرنه، کلمه دیگر رامی‌گفتم. اینها را که می‌گویم همه الفاظ هستند و حقیقت چیز دیگری است. فقط شهید، شهادت را درک می‌کند وخدا شهید را وگرنه وجه نمی‌شود. شهید در نزد خود می‌سوزد، نمی‌دانیم چه زجری می‌کشد وقتی پیش خدایش می‌رود، دیگر بار الله اکبر ،به به چه رابطه محکمی! بدنیا فقط دل نبندیم. دنیا ما را مانند آهن ربا نکشد. شیطان آهن ربا است ما آهن . چه کسی می‌تواند خودش را نگه دارد، مگر اینکه تو اورا نگه داری. ____ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ @khodaaa112
بسم رب الشهدا❤️ اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم❤️ شهید احمد محمد مشلب 🌹 هرکس دوست داشت به نیت شهید عزیز حتی اگر یک صلوات! ختم کند🕊♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان‌شاءالله تاسوعا پیش عباسم...! به یاد شهید سید مصطفی صدر زاده مدافع حرم که در تاسوعا طبق پیش بینی خودش به شهادت رسید... ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
📜 🌾پدر شهید نقل میکند:هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی وسوری که جهت آموزش به ایران می‌آمدند، آموزش نظامی میداد؛مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۹۰به سوریه رفت ومدتی درسوریه حاضر بود.زمانی که در سوریه بود،جهت محافظت از سردارشهید سلیمانی،چندباری همراهش شده بود وبعد از مدتی علاقه‌ی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد وهادی، شیفته‌ی سردار شده بود؛سردارشهید سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود. 💐باسردارشهید سلیمانی رفت‌وآمد خانوادگی هم داشت.بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردارشهید سلیمانی برایمان می‌آورد.هادی برای سردارشهید سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار،اندازه چندین نیرو بود و با سردار شهید سلیمانی بسیار مأنوس شده بود.سردار شهید سلیمانی همیشه به هادی میگفته که من وهادی باهم شهید خواهیم شد.باسردارشهید سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقه‌مند بود ومثل پدر، دوست‌شان داشت. 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜 🌾همسر شهید نقل می کند:اولین دیدار ما در اواخر مردادماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود.حدود دو ساعت با هم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید من را جذب کرد،آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات و شرایط کاری او فکر نمی‌کردم 💐ما۵شهریور ماه۹۸نامزد شدیم و بیشتر رفت‌وآمد‌های ما در آن دوران بود؛چون بعد از عقدمان در۱۷آبان‌ماه،شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفت‌ و آمد سردار شهید سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمی‌دیدیم. 🌷همسر شهید درباره آرزوی شهادت شهید وحید زمانی نیا می‌گوید:«در روز عقد،من به آقاوحید گفتم:«در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب می‌شود🤲.»آقا وحید خوشحال شد و لحظه‌ای به فکر رفت و پرسید:«هر دعایی؟!»گفتم:«بله.»بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید. 🌹 نیا 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜 💐همسر شهید نقل می کند:شهروز اهل انفاق بود!نمازهایش📿را اول وقت می‌ خواند،شوخ‌طبع بود و در عین حال بسیار کم‌صحبت بود. 🌷شهید شهروز مظفری نیا اهل قرآن‌ خواندن بود و بسیار به آیاتِ نورانی قرآن عمل میکرد،به پدر و مادرش احترام می‌ گذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت،به طوری که در این سالها،کوچکترین بی‌احترامی از جانبِ شهید شهروز مظفری نیا نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانواده‌اش اهمیت می‌داد و رسیدگی به امور خانواده را مهم‌تر از هر کاری می‌دانست. 🌹 نیا 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜 💐همسر شهید نقل می کند:شهروز اهل انفاق بود!نمازهایش📿را اول وقت می‌ خواند،شوخ‌طبع بود و در عین حال بسیار کم‌صحبت بود. 🌷شهید شهروز مظفری نیا اهل قرآن‌ خواندن بود و بسیار به آیاتِ نورانی قرآن عمل میکرد،به پدر و مادرش احترام می‌ گذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت،به طوری که در این سالها،کوچکترین بی‌احترامی از جانبِ شهید شهروز مظفری نیا نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانواده‌اش اهمیت می‌داد و رسیدگی به امور خانواده را مهم‌تر از هر کاری می‌دانست. 🌹 نیا 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:مهدی بسیار  صبور بود و هیچ مشکلی از نظر اخلاقی نداشت.هیچ گاه مرا به کاری مجبور نمی کرد و همیشه می گفت:برای کارهایی که می خواهی انجام دهی بایدی در کار نیست اگر دوست داری انجام بده.ایشان خادم افتخاری حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)بود.و جزو مهندسین قرارگاه خاتم الانبیا بودند. 🌷همسر شهید از نحوه شهادت آقا مهدی نقل می کند:آقا مهدی وقتی خواستند بروند سوریه ۴۰ روز مرخصی گرفتند و در حال مرخصی به سوریه رفتند.در خانطومان ساعت ۹ صبح به تک تیر انداز به پشت سرایشان تیر می زند و داعش ایشان را به عنوان تله نگه می دارد و ایشان تا ۴ بعدازظهر زنده بودند و دوستانش می گفتند:که وقتی فریاد می زدیم مهدی جان خوبی .حرف نمیتوانست بزند فقط صدای خرخر یازهرا(س)را می شنیدیم و با دست اشاره می کرد که نیایید سمت من و ایشان ساعت ۴ بعداز ظهر شهید شدند.جسم ایشان را بعد از ۴ ماه برای ما آوردند و البته خیلی از جسم ایشان هم نیامد.😭 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💐 🕊 ✍در ۱۵ مرداد ۱۳۴۰ درخانواده‌ای مذهبی در مشهد به دنیا آمد.دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه حاج تقی و دوره ی متوسطه را در دبیرستان کاشانی گذراند.به ورزش علاقمند بود،ودر رشته‌ی کشتی موفقیت‌های خوبی کسب کرد. با شروع انقلاب،به عضویت بسیج درآمد و جزو فعال ترین جوانان محله بود. 🌴بعد از آشنایی با شهید کاوه زندگی او تغییر کرد.شهید کاوه پس از شناخت توانایی‌های محراب،او را به فرماندهی عملیات لشکر ویژه شهدا انتخاب ڪرد. و آن دو همراه با هم در عملیاتها شرکت می‌کردند.چند بار مجروح شد.پس از تاسیس یگان دریایی لشکر ویژه‌ی شهدا در عملیات ڪربلای پنـج شرکت ڪرد. با اینکه به شدت شیمیایی شده بود اما مقاومت ڪرد.سرانجام در ۳۰ دیماه۱۳۶۵ در نزدیکی شهرک دو عیجی عراق بر اثر اصابت راکت‌های هواپیما دشمن بدن مطهرش تکه تکه شد و به جمع دوستان شهیدش پیوست. 🥀 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌷دیگر دلی نمانده . . . ڪہ دلبر بخوانمت هـجرانِ روی تو دل ما را مذاب ڪرد❣ 🌹🕊 💠همسر شهید نقل می‌کنند: یکبار بعد از شهادتش خواب دیدم در هیئت هستیم و صحبت می‌کنیم از اکبــــر پرسیدم: چی اون طرف به درد میخوره؟ 💠گفت: قــــرآن خیلی این طرف به درد می‌خوره! اکبر خودش قاری قرآن بود📿 و هر چه به شهادتش نزدیکتر می‌شد، انسش با قرآن بیشتر می‌شد📿 شبهای آخر هروقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی‌اش می‌رفت📖 پرسیدم: آن لحظه آخر که شهیـ🌷ـد شدی، چی شد؟ 💠گفت: آن لحظه آخر، شیطــــان می‌خواست من را نسبت به بهشت نــاامیـــد کند! ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📨 💐غلامرضا در سال ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ در شهر کرمان متولد شد و پسر بزرگ خانواده بود.برادرم از۱۴سالگی به هیئت می‌رفت. نوجوانی و جوانی‌ اش در هیئتها گذشت. مخصوصاً دهه فاطمیه در ایام شهادت حضرت زهرا(س)ارادت خالصانه‌ اش را به بی‌بی نشان می‌داد.از کودکی در بسیج فعالیت می‌کرد و عاشق امام حسین(ع) بود.این‌طور نبود که فقط به هیئت برود و یک سینه‌زن و عزادار معمولی باشد. 🌷او پایه‌گذار و عضو هیئت امام علی علیه‌السلامِ پانصددستگاه کرمان بود. به اردوی جهادی در روستا‌های محروم کرمان هم می‌رفت و اسم این اردو را به نام شهید فرخ یزدان‌پناه گذاشته بود. ✍راوی:خواهر شهید 💐ولادت:۶۵/۱۰/۲۱کرمان 🌷شهادت:۹۶/۱۱/۵صالحیه سوریه 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند. مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. 🌷 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🔶 "در محضــر شهـــید "... 💐مادر شهید نقل می کند:در روز تولد امام حسین(ع)به دنیا آمده بود اما خیلی ضعیف بود و امید زنده ماندنش کم. من هم دست به دامن امام حسین شدم تا خداوند به عظمت اسم حسین این فرزند را نگه دارد از این رو بود که نامش را "غلامحسین"گذاشتم غلامحسین افشردی." 🌷مادر بزرگوار شهید می گوید:این خاطره همیشه در یاد من مانده است. غلامحسین در حرم امام حسین(ع)گم شد.گم شدن او درحرم ابی عبدالله یک پیام برای من داشت. شلوغ بود.حرم خیلی شلوغ بود.هر چی من و پدرش گشتیم،پیدایش نکردیم.البته کاملا مراقب بودیم‌ ولی اصلا نفهیدیم کی و کجا گم شد.خلاصه آمدم ایستادم مقابل ضریح آقا.عرض کردم آقا!این فرزند من غلام شماست،بچه‌ام را از شما میخواهم. خدا میداند؛لحظه‌ای نگذشت دیدم،مقابل پای من ایستاده است. 🥀 فرمانده_نیروی زمینی سپاه 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🥀🥀🕊🥀🥀🥀🕊🥀 🌷🕊 💐هنگامی که در منطقه ماووت عراق، پدر برای بازدید از منطقه و سرکشی از نیروها می‌روند.در حین سرکشی به سنگرها متوجه می‌شوند که یکی از سنگرها مشکل دارد و سرما به داخل سنگر نفوذ می‌کند،برای این‌که نیروهای ایشان سرما نخورند؛به دنبال جعبه خالی مهمات می‌روند تا محل ورود سرما به سنگر را به وسیله آن مسدود کنند که در مسیر پای ایشان روی مین رفته و پا ایشان قطع می‌شود.   🌷هنگامی که پای پدر قطع میشود،وی را به بیمارستان منتقل می‌کنند و طی این مدت خون زیادی از بدن وی خارج می‌ شود.پس از عمل،دکتر جراح می‌گوید: چنانچه تا صبح دوام بیاورد عمل موفقیت آمیز خواهد بود؛اما با توجه به این‌که خون بسیاری از بدن پدر خارج شده بود عمل جواب نمیدهد و به فیض شهادت می‌رسند. ✍به نقل از:پسر شهید 🌹او  حبیبِ حسینِ زمان بود پیر جنگ آوری،پیرِ غیرت رفت و دنیا هنوز از شکوهش بر دهان دارد انگشت حیرت...🌹 💐ولادت:۱۳۳۳/۰۱/۱۰تربت حیدریه 🌷شهادت:۱۳۹۳/۱۱/۱۷سامرا 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🕊🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:ساعت ۱۲ و نیم ظهر محل کار بودم که با«جواد» صحبت کردم.پس از اتمام کارم به خانه برگشتم و هر چه منتظر تماس«جواد» ماندم اما زنگ نزد. 💐همین طور در استرس بودم که خوابم برد و خوابی دیدم.در خوابم ندیدم که چه کسی بود ولی یک نفر بهم گفت: «نفیسه،جوادت شهید شد».گفتم:جواد من؟گفت:آره.گفتم:نه.گفت:«نفیسه گوش کن؛جوادت شهید شد».گفتم:من ظهر با جواد صحبت کردم،منو اذیت نکنید. گفت:«نفیسه آماده باش،جوادت شهید شد».روز پنج شنبه از هر کسی پیگیر شدم همه می گفتند زخمی شده است. گفتم واقعیت را به من بگویید که در جواب گفتند دنبال چه چیزی می گردی؟ 🥀رخسار تـو سپید در پیش زینب (س) است جانـا ؛ شفاعتـی بہ رُخ تیـره و تـار ما ...🕊 💐ولادت:۶۴/۰۳/۱۵مینودشت 🌷شهادت:۹۵/۱۱/۱۳حمص‌سوریه 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🕊 ✍شهید حجت ‌الاسلام والمسلمین مجید محمدی،از اساتید داشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر و نخستین روحانی شهید مدافع حرم این شهرستان است که در سال ۱۳۴۶ دیده به جهان گشود.وی در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و به افتخار جانبازی نائل شد. 💐روحانی شهید مجید محمدی پس از حضور در کنار رزمندگان جبهه مقاومت در کشور سوریه در روز۱۹بهمن ماه سال ۱۳۹۴در دفاع از حرم حضرت زینب کبری به شهادت رسید.پیکر مطهر شهیدمجید محمدی،نخستین روحانی شهید مدافع حرم شوشتر و استاد حوزه و دانشگاه پس از انتقال به ایران همراه با شهید عباس کردانی و سردار شهید علی ‌محمد قربانی فاتح شهرهای نبل و الزهرا در اهواز تشییع و پس از آن به زادگاهش شوشتر انتقال یافت. 🌷پیکر این شهید در روز۲۶بهمن ماه سال۱۳۹۴در دارالمومنین شوشتر تشییع شد و در مقام صاحب الزمان (عج) شوشتر قطعه شهدای مدافع حرم آرام گرفت. 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🌹🕊🌹🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 💐شهیدمهدی ثامنی راد بسیار مردم دار و با ایمان بودند،به بزرگتر ها احترام خاصی قائل بودند. 📿اهل نمازاول وقت بودند و اکثر نماز های خود را در مسجد به جا میآوردند. 🌾در انجام کارها بجداهل تلاش و کوشش بودند.خمس مال خودرا حتما پرداخت میکردند.دستگیری ازدیگران از ویژگی های ممتازشهیداست.که مصداقش موسسه ایتامی که الان به اسم خودشون به ثبت رسید(موسسه نیکوکاری شهید ثامنی)با بیش از ۲۵۰ خانواده ایتام و احترام وارزش زیاد برای خانواده شهدا قائل بودند.در اردوهای جهادی و همچنین اردوهای راهیان نور شرکت میکردند.در سازمان هلال احمر  برای اهدای خون مرتب حضور داشتند.بسیار فردی خوش سفر بودند،از همسفر بودن با ایشون نهایت را لذت میبردند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🕊 📆روز ۳ بهمن ماه بود 💮علی ازاستراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت،وگفت:«تو به من قول دادی،‌توده روزدیگر فرصت داری،به قولی که به من دادےعمل کنی وگرنه میروم ودیگه پشت سرم رانگاه نمیکنم» 🌾پاےمصنوعی‌اش شکسته بود،باخنده کمی لی‌لی‌ رفت وبه ماگفت:«این پاروی مین رفتن داره» 🌴بالاخره یوم‌الله۲۲بهمن ماه ازراه رسید علی به میدان مین رفت،وحدود۶۲الی ۶۳مین راپیدا کرد.من نیزکنارش بودم. 💐به آخرین مین که رسیدیم،کسے مراصدازد.حدود۷متر ازعلی دور شدم،‌ناگهان صداےانفجارےمهیب دردشت پیچید،به طرف محمودوند دویدم،او باپیکرے خونین روے زمین افتاده بودم باورم نمیشد اماخداهیچ‌گاه خلف وعده نمیکند.😭 🌷حسین شریفی‌نیاباشنیدن خبرشهادت اوبه سراغ مهرمتبرک حاجی رفت،بهترین یادگارےازعلی مهرےکه خاک پیکر۱۰۰ شهید راباخود به همراه داشت،حالاهر بار که سر برسجده میگذارد،عطرحضور اورا میان سجاده‌ اش احساس میکند. ✍راوی:همرزم شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🌹🕊🌹🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 💐شهیدمهدی ثامنی راد بسیار مردم دار و با ایمان بودند،به بزرگتر ها احترام خاصی قائل بودند. 📿اهل نمازاول وقت بودند و اکثر نماز های خود را در مسجد به جا میآوردند. 🌾در انجام کارها بجداهل تلاش و کوشش بودند.خمس مال خودرا حتما پرداخت میکردند.دستگیری ازدیگران از ویژگی های ممتازشهیداست.که مصداقش موسسه ایتامی که الان به اسم خودشون به ثبت رسید(موسسه نیکوکاری شهید ثامنی)با بیش از ۲۵۰ خانواده ایتام و احترام وارزش زیاد برای خانواده شهدا قائل بودند.در اردوهای جهادی و همچنین اردوهای راهیان نور شرکت میکردند.در سازمان هلال احمر  برای اهدای خون مرتب حضور داشتند.بسیار فردی خوش سفر بودند،از همسفر بودن با ایشون نهایت را لذت میبردند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 💠صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. 💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». 💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» 💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». 💠نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد ●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه ⁦🥀 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]