ڪـٰاش
برآیَمقَرنطینہدرهَوآۍحَرمتو
تَجویزڪُنند . . .
حسین_جـانـم💔
@khodaaa112
#ناشناسی
سلام علیکم
بزودی میره کربلای دوم😊🖤
ولی کربلا ....ان شاء الله اصلا کلا
واقعه رمان در کربلاست🖤🕊
#ناشناسی
سلام علیکم
ان شاءالله بله امشب از مراسم برمیگردم روضه داریم😔🖤🕊
در کانال اسارت بی بی
🖤
#دڵتݩڴحـسێݩ
پِیِکدامنخودسياهبفرستمدلمرا..؟!
وقتیفقطبهانهی
حرمـ
راگرفتهاست..!!
آقا جان..؛
هوایدونفرهنهچترمیخواهدونہباران..!!
فقطيکحرممیخواهدوزائریخسته..!!
دلتنگمـ💔
@khodaaa112
شاید مصیبت بزرگ همون مصیبت اسارت اهل بیت …
لذا همه شنیدید امام سجاد علیه السلام وقتی ازشون پرسیدن آقا تو این سفر کجا کار بیشتر از همه سخت گذشت؟ حضرت فرمودند:
الشام … الشام … الشام …
کسی که عاشورا رو دیده فرمود : پدرم برا خداحافظی آمد ، لحظه ی آخر نفس می کشید ، خون از زرهش بیرون می آمد … کسی که گودی قتلگاه رودیده ، نزدیک بود بالای شتر جان بده … فرمود : عمه جان این بدن ولی خداست عریان روزمین افتاده؟ …
* نمی دونم چقدر این مصیبت برا زینب سنگین بود که سر امام حسین رو به نیزه بزنن ، با اینکه رو تل زینبیه آمده اون صحنه سخت رو دیده ، عرضه می دارد :
“ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی … این دیگه چه مصیبتی ست؟! … توهم نمی کردم ،گمان نمی کردم من زنده باشم ، سر تو رو بالای نیزه ببینم … ولی شاید سخت تر از اون اینه “وَ رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُکَ وَ سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ … اهل بیت تورو مثل برده ها به اسارت بردن …
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
* نمی دونم چقدر این مصیبت برا زینب سنگین بود که سر امام حسین رو به نیزه بزنن ، با اینکه رو تل زینبیه
هیییعی بی بی هعییی بی بی چی کشیدی بدون حسینت!😔🕊🖤
هیچ احترامی براش قائل نبودن …
وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ … اونها رو به زنجیر بسته بودند ….
فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیاتِ … اونها رو بر شتر بی محمل سوارکردن … شب از سرما ، روز از آفتاب آسایش نداشتند …
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ … گرمای آفتاب رنگ پوستشون و تغییر داده بود … صورت اطفال امام حسین پوست انداخته بود ….
یساقُونَ فِی الْبَراری وَالْفَلَواتِ ِ … دختر امیرالمومنین کجا ؟ … بیابان گردی کجا؟ .. سرکوچه و بازارکجا؟…
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
هیچ احترامی براش قائل نبودن … وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ … اونها رو به زنجیر بسته بودند …. فَوْقَ أَقْ
دختر حضرت زهرا دختر امیر المومنین خواهر عباس و حسین
اسیر در بیابان ها در کوچه های بازار😭🕊
أَیدیهِمْ مَغلُولَهٌ إِلَی الاَْعْناق … دستاشون باغل به گردن ها بستن …
یُطافُ بهم فی الاسواق … همه جای این سفر خیلی سخت گذشته ، دروازه کوفه ، مجلس ابن زیاد ، دربین راه ، گرسنگیها ، خستگی ها ، تشنگی ها ، زخم زبان ها ، گاهی براشون صدقه می آوردن … نان و خرما می آوردن … ولی یه جا خیلی به زینب سخت گذشت … طاقت از دست داد تو مجلس یزید ، وقتی دید برادرش قرآن می خواند و یزید با چوب خیزران به سر و صورت حضرت اهانت میکند … به لب و دندان امام حسین جسارت می کند …
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل
حالمان سخت خراب است مراعات کنید دلش از غصه کباب است مراعات کنید🖤🕊