eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
831 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
80 فایل
🌱﷽ تا کسی رُخ نَنماید نَبرد دِل ز کسی دلبر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود. . . . 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
اکنون اذان ظهر به افق اهـواز التمـاس دعا
❣️ جنگیدن در راه خدا خستگی نمیاره ... اگه داریم خستہ مےشیم ، ایراد اینہ ڪه یہ چیز قاطی قضیہ هست ... 🌷🕊 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
🌿| گمنامے! تنها‌ براۍ"شهدا"‌نیست میتونے زنده‌باشے‌ وسرباز‌‌ حضرت‌زهرا‌ ۜ باشے اما‌ یہ‌شرط‌ داره! باید‌ فقط‌ براۍ‌خدا کار‌کنے نہ‌ خلق‌ خدا وچہ‌قشنگ‌ است‌ گمنامے...🍃 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
🔴 ! 💢 می‌دانی حکایت من چیست⁉️ حکایت من آن گمشده‌ای است که می‌دود در بیابان دنیـــا می‌گردد دنبال نشانی از شهادت .... °•⇜میدانی دردم را؟ °•⇜میفهمی اشکم را؟ °•⇜میبینی قلبمـ💔 را؟ °•⇜من اینم😭 💢 میدانی که شهید_نشوی آخرش میمیری ... تمـــــام ️ یک کاغذ، پایان من و توست که رویش با خط تایپی می‌نویسند ✍ فوت_شد! 💢 میدانی؟ ✧سخت است ✧درد است ✧بغض است 💢 آخر این قصه این طور تمام شود بگویند: مُــــرد. ️ خیلی سنگین است، مُرد...مُرد؟ مرد و تمام_شد؟ 💢 یعنی آخر نشد، شهادت قسمتش 👈 یعنی دیدار.. ✓ابراهیم هادی و ✓حاج همت و ✓حاج مهدی ...و ✓محمدرضا دهقان ✓بابک نوری هریس و ✓ محسن حججی ✓ تراب الحسین را به گور ببرد اصلا انصاف نیست ها😭 ⭕️ ما مدعیان صف اول بودیم ⭕️ از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 💢 بیا برویم، آخر صف شاید به ما بی_لیاقت‌ها هم رسید دلشکسته‌ها💔 مرگ را نمی‌پذیرند طاقت ندارند بگویند، آخر این قصه بامرگ خاتمه یافت. خداوندا... به حرمت شهدایت، آخر قصه‌ی ما را شهادت قرار بده. اللهــــم‌ارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊 اللهم جعل عواقب امورنا خیرا ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
‍ ‍ 🌷قوطی خالی کمپوت🌷 🌼 وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. 🍀 ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» 🌺 ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.. ـــ
بسم رب الشهدا🕊 دل ڪه شود، است ڪه آسمانیت مے ڪند و اگر بال داشته باشے دیگر آسمــان، طعم مے گیرد دلها را راهے ڪربلاے ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
⭕️دوربین‌های مداربسته زندگی میدونیدچیه⁉️ هیچ می‌دانید که در هر لحظه و هر زمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند؟ 🎥 دوربین اول: خدای مهربان أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَری؛ آیا انسان نمی‌داند که خدا او را نگاه می‌کند؟ (علق:۱۴) 🎥 دوربین دوم: ملائک مقرب خدا مايَلْفِظُ‌مِنْ‌قَوْلٍ إِلاَّلَدَيْهِ‌رَقيبٌ‌عَتيد؛ از شما حرکتی سرنمی‌زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. (قاف:۱۸) 🎥 دوربین سوم: زمین يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ در آن روز زمین هر چیزی که دیده را بیان می‌کند. (زلزال:۴) 🎥 دوربین چهارم: اعضا و جوارح ما تُكَلِّمُناأَيْدِيهِمْ‌َتَشْهَدُأَرْجُلُهُمْ‌كانُوايَكْسِبُون؛ در آن روز دست‌ها و پاها شهادت می‌دهند که چه کاری کرده‌اند. (یس: ۶۵) ?
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون حاج کمیل هست🥰✋ *مزار مشخص*🕊️ *شهید کمیل قربانی*🌹 تاریخ تولد: ۲۴ / ۵ / ۱۳۶۶ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: نجف آباد محل شهادت: سوریه *🌹همسرش← وسایل خانه را که می‌بینم به من سخت می‌گذرد🥀 چون تازه تب و تاب وسیله خریدن را گذرانده بودیم🥀و الان هرچه می‌ بینم یادآور آن خاطرات است🥀ولی واقعاً بزرگی به ما داد✨ آدم باید با ارزش ‌ترین چیزهایش را در راه خدا بدهد تا چیزی به دست بیاورد🍃هر چند من کوچک‌ترین کار را هم انجام نداده‌ام🍂 یک بار به خودشان گفتم وجودتان مثل جواهر می‌ماند✨پیش خودم می‌ گفتم فقط من این جواهر را کشف کرده‌ام اما نگو که این جواهر خریدارش خیلی بزرگ ‌تر از من بود🕊️چون جواهر وجودش اصل بود خدا کمیل را خرید🍃او به دست تکفیری ها آسمانی شد.🕊️ قبل از شهادتش مزارش مشخص‌شده بود!‼️مادر یکی از شهدایی که مزارشان نزدیک ایشان هست✨قبل از شهادت آقا کمیل خواب می‌بینند که پسرشان با یک دست گل بزرگ💐 جایی که مزار کمیل هست ایستادند✨با تعجب از پسرشان می‌پرسند اینجا چه‌کار می‌کنید:⁉️ مادر! جواب می‌دهند منتظر مهمان عزیزی هستیم به استقبالشان آمدیم💐مادر نگران می‌شود و فکر می‌کند قرار است برای خودش یا کسی از آشنایان اتفاقی بیفتد‼️و چند روز را در نگرانی سپری می‌کنند🍂تا مشخص می‌شود مهمان عزیز آقا کمیل هستند🕊️🕋* *شهید کمیل قربانی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
•🕊🖤• گفتم بگذارعروسے ڪنیم یه ذره طعم زندگےروبچشيم بعدحرفِ رفتن بزن امايڪدفعه رفت وپیڪرش برگشت وقتے درمعراج صورتش رانوازش ڪردم ازچشمش قطرات اشڪ جارےشد💔:) |همسرشهیدامیرسیاوشی| ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
‍ ✅ امضای سرخ زهرا صالحی، دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال62 بودکه خبر شهادت پدرم به ما رسید. بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یادبود به زادگاه پدرم، خوانسار، رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. همان روز برنامة امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: «والدین باید امضاکنند.» آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید برنامة مرا امضا کند، به خواب رفتم. با گریه خوابم برد. پدرم را دیدم که مثل همیشه خندان و پرنشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت: «زهرا! آن نامه را بیار تا امضا کنم.» گفتم: «کدام نامه؟» گفت: «همان نامه ای که امروز توی مدرسه به تو دادند.» برنامه را آوردم، اما هر خودکاری که برمی داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود. چون می دانستم پدرم با قرمز امضا نمی کند، بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و به او دادم و پدرم شروع کرد به نوشتن. صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم، از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن برنامه افتاد. باورم نمی شد! اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات برنامه، دست خط پدرم بود که به رنگ قرمز نوشته بود: «این جانب نظارت دارم. سیدمجتبی صالحی» و امضا کرده بود. ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد و... این رویداد بزرگ با بررسی دقیق کارشناسان و تطبیق امضای شهید قبل از شهادت مورد تایید قرار گرفت و به اثبات رسید. هم اکنون این سند زنده در کنار صدها اثر زندة دیگر از شهدا، در موزة شهدا در خیابان طالقانی تهران در معرض دید بازدیدکنندگان است.