eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
210 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای‌ من❤️ شنوای دعاست🤲🏻✨ ابراهیم۳۲🍃 ❤️ 📿
نگران‌فردانباش...☝️🏻 خدازودترازتو‌اون‌جاست💫 ❤️
تو ڪتاب سہ دقیقہ در قیامت اومده بود ڪه من هرڪاری "شوخےشوخے" انجام دادم اونا "جدےجدے" نوشتن ...😕💔 مثلا چت با نامحرم/: •••┈❀🌿♥️🌿❀┈••• 💔
معلم به بچه ها گفت: " من نمی‌دانم وقتی قرآن هست، ولایت فقیه برای چه!!!😒" از ته کلاس یکی از بچه ها گفت: آقا اجازه!🍃 "ماهم نمیدونیم وقتی کتاب هست؛ معلم واسه چیه!!؟😁" ┈•••❁~ 🍃🌸🍃 ~❁•••┈
••🐳🌞•• خواهرم‌نگذارپوشش‌راازتوبگیرند، نگذاربه‌اسم‌آزادۍزن، باتوودیگرخواهرانم‌همانند«شی‌اۍ»رفتارڪنند - شھیدعلیرضاملازاده🌱 •° •
سلام دوستان می خواهیم اسم کانال رو عوض کنیم به نظر شما چی باشه؟ بوی عطر خدا بچه شیعه ها سمت خدا بوی عطر خدا خانه ی امن خداوندی زندگی به سبک خدا در جستجوی خدا کلام خدا عاشقان الله به رنگ خدا تو ناشناس هرچه زودتر نظرتون رو بگید👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/680942
بسم رب النور...🌱 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🌿 رمــ🕊ــان مینوی‌او 🌿 به نویسندگی بانوماه‌طلعت 🌿 قسمت «کپی‌بدون‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌میباشد!» همین که در رو باز کرد در محکم به بینی حامد برخورد کرد! سریع از جلوی شوفاژ بلند شدم و به سمت در حرکت کردم صدف هم پررو پررو بدونِ این‌که از حامد عذر خواهی کنه اول از همه با چشماش حامد رو بلعید بعدم عین طلبکارا رفت پایین! حامد هم با این‌که سرش پایین بود ولی آب شد! سریع به سمت حامد حرکت کردم کمی ازش فاصله گرفتم و به راه رفته ی صدف نگاه کردم و بعد به سمت حامد برگشتم نگران پرسیدم: خوبی حامد؟! این‌جا چی کار می‌کنی آخه! همون‌طور که داشت بینیش رو ماساژ می‌داد گفت: آره چیز خاصی نیست؛ دیر کردین اومدم صداتون کنم که دوستت...! اصلا این دوستت چرا این‌جوریه! - ضرب المثل یه ابله یه سنگ میندازه تو چاه صد تا عاقل هم نمیتونن درش بیارن عاقبت صدفه! دختره ی بی حیا عقل نداره! چیزی نگفت و سرش رو اورد بالا که انگار از چیزی تعجب کرده باشه گفت: سردته؟! نمی‌خواستم بفهمه تو این گرما سردمه بنابراین گفتم: کی...من؟...نه به پتوی روی شونم اشاره کرد و گفت: پس این پتو... سریع پتو رو از روی شونم برداشتم و گفتم: اها...این...ام...این...چیزه...یعنی... قبل از این‌که بتونم حرفی بزنم محکم من رو در آغوشش گرفت! تا خواستم چیزی بگم بهم اجازه نداد و گفت: می‌دونستی آغوش گرم ترین انرژی نه تنها توی زمین بلکه توی کل سیاره ها و کهکشان هاست؟ لبخندی از گرمای وجودش زدم و گفتم: نه نمی‌دونستم...ولی الآن فهمیدم! بعد از این که گرمای وجودش رو به وجودم کشیدم ازش جدا شدم + پایین همه منتظرتن؛ بریم جانم؟ لبخندی زدم و گفتم: بریم ادامه‌دارد... کپی‌باذکرنام‌نویسنده‌آزاد... 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 درپناه‌حق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/675883 این هم پارت پایانی امروز🌱 منتظر نظراتتون هستم🌻