eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
209 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب النور...🌱 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🌿 رمــ🕊ــان مینوی‌او 🌿 به نویسندگی بانوماه‌طلعت 🌿 قسمت «کپی‌بدون‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌میباشد!» آتنا رو محکم بغل کردم و گفتم: خیلی ممنونم بابت تمام این زحماتی که تو این مدت واسم کشیدین! خیلی دوست داشتم تا آخر سفر باهاتون باشم ولی چه میشه کرد که...! اشک هام دوباره جاری شدن! از آتنا جدا شدم! آتنا دستی روی گونه ی خیسم کشید و گفت: تو این مدت خیلی سختی کشیدی مینو ولی مطمئن باش یه روزی این سفر میشه بهترین سفر عمرت! من دلم روشنه! با این‌که متوجه ی منظورش نشدم ولی لبخند تلخی زدم و سر تکون دادم! یاد روز اولی افتادم که اومدیم کربلا! همه چی از اون زمانی شروع شد که جام رو با حامد عوض کردم! با یادآوری اون روز ها یادم اومد یک کاری رو که باید خیلی وقت پیش می‌کردم رو هنوز نکردم! الآن که من دیگه به سفر سامرا نمی‌رسم و دارم بر می‌گردم تهران آخرین فرصتمه واسه ی حلالیت گرفتن! به سمت حامد حرکت کردم و سرم رو انداختم پایین! - آقای پورصادقی من یک عذر خواهی به شما بدهکارم!...من...من بابت قضاوت بیجام راجب سفرتون از شما عذر می‌خوام!...حلالم کنین! دیگه منتظر جوابش نموندم و ببخشیدی گفتم و ازش دور شدم! ••🕊••🕊••🕊••🕊•• سوار هواپیما شدم و روی صندلی کنار پنجره نشستم! چند دقیقه بعد موتور هواپیما روشن شد و هواپیما در فراز آسمان کشور عراق به پرواز در اومد! سرم رو تکیه داده بودم به پنجره و به کشور پر هیاهوی عراق خیره بودم! با دیدن مناظر شهر ها یکی یکی خاطراتم تو این سفر واسم مرور می‌شد و اشکام سرازیر می‌شدن! تو این کشور پرده از خیلی از راز هایی که من حتی خبر نداشتم وجود دارن کشیده شد! پرده های تاریکی که اگر کشیده نمی‌شدن زندگی من رو روز به روز سیاه تر و تاریک تر می‌کردن! راز هایی که اگر از همون اول راز نبودن یا از همون اول فاش می‌شدن هیچ کدوم از این اتفاقات توی زندگی من نمیافتاد! من...مینو آل احمد با کنار رفتن این پرده ها فصل جدیدی از زندگیم آغاز شد! مینوی فصل جدید با مینوی فصل قبلی زمین تا آسمون فرق داره! قوی تر...! استوار تر...! با ایمان تر...! شکست ناپذیر تر...! و از همه مهم تر عاشق تر هستش...! به قول محمد عشق یک قدردانی هستش از زندگی و عشق به خدا خودِ زندگیه! آره من عاشق تر شدم! من از این به بعد قدر پدرم رو بیشتر می‌دونم! من از این به بعد قدر خانوادم رو بیشتر می‌دونم! من از این به بعد قدر دوستام رو بیشتر می‌دونم! من از این به بعد قدر شغلم رو بیشتر می‌دونم! من از این به بعد قدر خودم رو بیشتر می‌دونم! چون عاشق تمام این نعمت های بزرگ زندگیم هستم! من قراره زندگی کنم چون عاشق خدا هستم! آدم ها گاهی اوقات با از دست دادن بعضی چیز ها یا بعضی افراد به یک چیز ارزشمند تر و بهتر دست پیدا می‌کنن! مثل من که با از دست دادن حامد عشق به خدا رو بدست اوردم! و مطمئنم علاوه بر این‌که هیچ وقت عشق به خدا از قلبم پاک نمیشه بلکه روز به روز عشقم به خدا بیشتر و بیشتر از قبل میشه! ••🕊••🕊••🕊••🕊•• بعد از حساب کردن کرایه تاکسی به سمت کوچه قدم برداشتم! بلأخره رسیدم به خونمون! کلید رو از توی کیفم در اوردم و در رو باز کردم! وارد حیاط خونمون شدم و در رو بستم! ••پٰایٰاݩ‌ِفَصݪ‌‌ِاَوَݪ‌•• ایݩ‌داسٺاݩ‌همچݩاݩ‌باقے‌اسٺ... ڪپے‌باذڪࢪݩام‌ݩویسݩده‌آزاد... 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 درپناه‌حق🍃