eitaa logo
• انتصار •
718 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
﷽ باز شد هر گره کور زندگی با نام نامیِ زهرای اطهر ♥ • انتصار : یاری دهنده
مشاهده در ایتا
دانلود
در حال حاضر هیچی جز حرم‍ مارا آرام‍ نمی کند‍..🚶☁️ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
جهانم "تُــــویی" چنان دورت میگردم که هیچکس به این "زیبــــایی" "جهـــانگردی" را تجربه نکرده باشد ... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
『🖤🌱❥』 پیاده‌محضِ‌تَسلاۍخوآهرت وظیفہ‌بودبیائیم ... ؛ ببخش‌ڪہ‌جاماندیم(:" !💔 یآ-حُ‌سِ‌ۍ‌ن- •💚• ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
تعاف 📢رابطه با نامحرم و جدی بگیرین قطعا آقا پسری که وعده دوستی میده،تا اوضاعشون بهتر بشه... 🔑حواستون هست که نامحرم تشریف دارن؟ 🔑حواستون هست که قرآن دوستی با نامحرم ها رو منع کرده؟ 🔑حواستون هست دوستی جنس مخالف عوارض بدی داره؟ نگید کارِه دله! شاید خدا می خواد از طریق دل امتحانتون کنه🙂🖐🏾 مذهبی نما نباشیم ! دل و بسپار به خدا هر چند سخت... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
سلام علیکم،قبول حق ،انشاالله . بله حتما انشاالله حاجت روا بشین! به نیابت تمام اعضای انتصار شام غریبان نذری کوچکی داده شد،تسلی قلب امام زمان و(+) اللهم صله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌱 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
سےسال‌درفراق‌پدرگريہ‌كردوگفت... بازارشام‌جاےعزيزان‌مانبود...💔 •شهادت‌امام‌سجادعلیہ‌السلام‌ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
•••💔 -میگفت: آخہ‌گریہ‌ڪنِ‌ حسین‌؏‌ رو‌چہ‌بہ‌‌حُب‌ِالدنیا…؟! ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
❌عکس رو باز کنید تا با تعدادی انسان نمای سر تا پا ادعا آشنا شوید! رو چه حسابی اسم اینا هنرمنده؟ +جالبه که اگه چند روز دیگه تعداد مرگ و میر روزانه ی کرونا بالای ۱۰۰۰ نفر بشه، میان میگن از هیئت ها بوده:))) ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
هدایت شده از • انتصار •
خبر رسیده که شرط زیارت اربعین واکسینه بودنه‍... خدایی تو مرحله التماس دعا بودن خیلی سخته (: حکایتی شده این زیارت ما هم ... !!!!
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت27 عاطی: حالا برو یه ملت پشت سرت هستن - ای وای ببخشید( ص
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت28 از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود - بله شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم - (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده). خوب شاهینی:قبول میکنم - خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا، شاهینی : باشه خیالتون راحت ( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد خخخ... رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است - سلام عاطفه جون عاطی: سلام به دوست عزیزم - چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم عاطی: بازچی شده - هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه عاطی: قربونت شکر سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟ - نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه - اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام - باشه منتظرت میمونم عاطی: سارا جان کاری نداری؟ - نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون عاطی : چشم ،خدا نگهدار ساعت ۹ شب بابا اومد خونه ، - سلام بابا جون خسته نباشین بابا رضا: سلام بابا - برین لباساتونو عوض کنین تا شامو آماده کنم بابا رضا: چشم داشتیم شام میخوردیم که یه دفعه بابا گفت : سارا جان شاهینی میشناسی ؟ (خشکم زد ، این پسره دیونست،،صبر نکرد لااقل دو روز بگذره ،واسه من داشت طاقچه بالا میزاشت که باید فک کنم، میگن پسر جنبه هیچی رو ندارند راست گفتن) بابا رضا: چی شدی سارا ،میشناسی؟ - اممممم،اره همکلاسیمه ،چیزی شده؟ بابا رضا : اومده حجره خاستگاری؛ ( قلبم داشت میاومد تو دهنم،نکنه بابا فهمیده باشه) - خوب شما چی گفتین ؟ بابا رضا: ازش خوشم نیومد ،گفتم فعلن قصد ازدواج نداری (گندش بزنند پسره نمیدونم چه دست گلی به آب داده که بابام خوشش نیومد همین اول کاری ) هووممم،کاره خوبی کردین بابا نفهمیدم چی خوردم ،شامو که خوردیم میزو جمع کردم رفتم تو اتاقم... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت28 از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت29 داشتم دیونه میشدم ،پسره احمق ،معلوم نیست چی گفته بود به بابا که بابا قبول نکرد... یه دفعه دیدم گوشیم پیام اومد ،بازش کردم ،شاهینی بود! نوشته بود سلام خانم رضوی ،رفتم پیش باباتون ،قبولم نکرد فک کنم (درد و قبولم نکرد کوفت فکر کنم،معلوم نیست چه جوری حرف زدی که به منگول بودن پی برده) منم نوشتم : خیلی ممنونم ، خیلی لطف کردین رفتین پیش بابام شب بخیر دوهفته مونده بود به عید ،کلاسا هم کم و بیش برگزار میشد ، صبح رفتم دانشگاه یکی از کلاسا برگزار نشد مجبور شدم بمونم تا ساعت بعدی کلاس هوا سرد بود رفتم داخل کافه نشستم حوصلم سر رفته بود ،شماره ساناز و گرفتم - الو ساناز ساناز: سلام خانم مهندس ،خوبی؟ - قربونت تو خوبی؟ خاله جون خوبه؟ ساناز: فدات شم مرسی همه خوبن ؟ تو چه خبر ؟ چیکار کردی؟ - هیچی بابا، یکی و پیدا کردم ، بابا ردش کرد رفت ،دیگه پشیمون شدم ساناز: چرا ردش کرد مگه چه جوری بود؟ - هیچی بابا ،حقم داشت این آدم خل و دیونه هر جا میرفت همین جواب و میشنید ساناز : مگه پسره چه جوری بود؟ - نمیدونم توصیفش یه کم سخته،اصلا توصیفی نداره بگم ساناز : اخه دختره عاقل تو باید یکی و پیدا میکردی که مثل حاج رضا باشه - خو همچین آدمی مغز خر خورده بیاد زنم بشه چند ماه بعد طلاقم بده ساناز : اره دیگه اینم حرفیه ( یه دفعه دیدم یاسری با دوتا نسکافه نشست رو به روم) - ساناز جان بعدن باهات تماس میگیرم فعلن یاسری: بفرمایید هوا سرده میچسبه - خیلی ممنونم ،میل ندارم ،کاری داشتین ؟( به دورو برم نگاه کردم که دفعه مرجان نباشه ،از این جماعت دیگه میترسیدم ) یاسری: خیالتون راحت دیگه مرجان سمتتون آفتابی نمیشه - ببخشید من باید برم یاسری: لطفن بشین میخوام باهات حرف بزنم - فک کنم بهتون گفته بودم که من کاری باهاتون ندارم ( بلند شدم برم که یه دفعه گفت) : چه طور با سعید تونستی حرف بزنی ،به ما میرسه حرفاتون ته میکشه ... - سعید؟ یاسری : تو حتی اسم کوچیکش هم نمیدونی ،چه طور میخواستی زنش بشی - از اولم میدونستم این پسره ،خل مشنگ نمیتونه حرفی تو دل وا موندش بمونه اصلا به پسرا نمیشه اعتماد کرد یاسری : (خنده بلندی کرد،که همه مارو نگاه میکردن ) : چرا میخوای بری ؟ - به خودم مربوطه (سریع از کافه رفتم بیرون) متوجه شدم یکی هم از کافه اومد بیرون یاسری: دختره حاجی ،من حاضرم برم با بابات صحبت کنم (خندیدمو نگاش کردم): چه اعتماد به نفس بالایی دارین ،بابام جنازمو رو دوشتون نمیزاره چه برسه به اینکه بخوایین ... یاسری : مگه من چمه؟ - هیچی فقط دارین تو منجلاب دست و پا میزنین... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ادامه دارد.... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت29 داشتم دیونه میشدم ،پسره احمق ،معلوم نیست چی گفته بود به
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت30 یه دفعه چشمم به شاهینی افتاد ،رفتم سمتش با چند تا از پسرا داشت وارد دانشگاه میشد منو دید سرخ شد... (دلم میخواست با دستام خفه اش کنم) جور نگاهش کردم هفت جد آبادش اومد جلوی چشم هاش... - آقای شاهینی ممنون بابت رازداریتون هاج و واج مونده بود منو نگاه میکرد. سرم از درد داشت منفجر میشد ،به زور سر کلاس حاضر شدم ،کلاس که تمام شد سریع سوار ماشین شدم و برگشتم تصمیم گرفتم تا بعد عید کلاس نرم دیگه حوصله دیدن ریخت هیچ کدومشونو نداشتم سعی کردم کردم تو این مدتی که خونم یه کم تمیز کاری انجام بدم ،چمدونمم از کمد بیرون اوردم وسیله هایی که نیاز داشتم واسه سفرو داخلش مرتب چیدم دوسه روز مونده بود به عید من هم خوشحال بودم هم ناراحت،،خوشحال به این خاطر که یه مدت رنگ این شهرو نمیبینم ،ناراحت به این خاطر که عید، مامان بین ما نیست صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم عاطفه بود - یعنی بر هرچی مزاحم بد لعنت عاطی: چیه بابا ،یعنی من آرزوم شد یه بار زنگ بزنم تو خواب نباشی. - واییی عاطی اینقدر تمام تنم درد میکنه که نگو عاطی: عع میگفتی شاهزاده ات می اومد یه مشت و مال بهت میداد دیگه - فعلن که هر چی اجنه و شیطانه نصیب ما شده عاطی: سارا نیم ساعت دیگه میام دنبالت باهم بریم بازار - ول کن بابا ،بازار الان شلوغه حوصله ندارم عاطی: بیا میبرمت یه جایی که خلوت باشه ،نیم ساعت دیگه اونجام ، یا علی هووووف از دست تو زود بلند شدم دست و صورتمو شستم، اماده شدم اشپز خونه یه چیزی خوردم به بابا رضا هم پیام دادم که با عاطفه میرم بازار شاید دیر بیام،، صدای بوق ماشین شنیدم ،تصویر آیفون و زدم دیدم عاطفه است کیفمو برداشتمو رفتم - ،باز ماشینه کدوم بدبختی و به غارت گرفتی عاطی: بی ادب ،واسه شاهزاده جووونه - ععع خدا رو شکر که به دومین آرزوت هم رسیدی. عاطی: دیوونه ،سوار شو بریم دیر میشه توی راه حوصله ام سر رفت ضبط و روشن کردم - عع عاطی اینم که مثل خودت مداحی گوش میکنه که یعنی این همه اشتراکتون منو کشته ... عاطی: انشاءالله یکی واسه تو هم پیدا بشه - فعلن که هر چه بدبختیه داره رو سره بدبخت من هوار میشه ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،رفتیم بازار واییی که چقدر شلوغ بود عاطی: سارا بیا یه جا دیگه بریم تو این شلوغی همه بهم تنه میزنن خوب نیست - باشه بریم رفتیم یه پاساژ که جمعیت یه کم شلوغ بود ولی رفت و امد خوب بود... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت30 یه دفعه چشمم به شاهینی افتاد ،رفتم سمتش با چند تا از پس
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت31 صدای پیامک گوشیم و شنیدم نگاه کردم دیدم یه تومن به حسابم اومده! یعنی این کاره کی بود؟ چند دقیقه بعد بابا رضا زنگ زد - سلام بابا جون بابا رضا: سلام بابا، به حسابت یه تومن زدم ، اگه چیزی دلت خواست بخر... - عاشقتم بابایی بابا رضا: سارا جان اگه پول کم اوردی باز بهم بگو - نه بابا جون ،خرید ندارم بابا رضا: باشه بابا ،مواظب خودتون باشین ،خیابونا خیلی شلوغه - چشم بابا جونم ،، عاطفه به اندازه تمام عمرش خرید کرده بود - عاطی، میخواد قحطی بیاد ،چه خبره این همه لباس عاطی: عع مگه چی خریدم من... - آقا سیدم میدونه اینقدر خوش خریدی عاطی: نه انشاءالله بعد عروسی میفهمه - واااای پس بیچاره حاجی الان باصدای هر پیامک بانکی ،یه سکته ناقص میزنه... عاطی: زبونت لال بشه دختر ،تو الان چیزی نمیخوای - نه بابا ،با این خریدایی که تو کردی دیگه باید خریدای خودمو به دهنم بزارم عاطی: واااا ،،ععع بیا بیا اینجا یه شال بخرم - وااایی تو رو خدا (رفتیم داخل مغازه) عاطی: سارا یه شال خوشگل انتخاب کن - تو میخوای سرت بزاری من انتخاب کنم؟ عاطی: آخه سلیقه تو قشنگ تره - فعلن که با انتخاب آقا سید ،یک ،صفر از تو عقبم ... عاطی: انتخاب کن دیگه (چشمم به یه شال چروک ساده صورتی با دور دوزی مروارید افتاد) - این قشنگه عاطی: آقا لطفن همینو حساب کنین بعد از مغازه خارج شدیم رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیم حرکت کردیم - واااییی عاطی تو روشنی اومدیم بازار الان تو تاریکی داریم میریم خونه عاطی: خونه چیه ،بیریم رستوران - واااییی بیخیال شو بابا، به فکر قلب بابات باش عاطی: نترس این دفعه از کارت تو استفاده میکنیم ... - دیونه... ( گوشی عاطفه زنگ خورد از برق زدن چشمام معلوم بود اقا سیده) عاطی: سلام آقا،، ماتازه خریدمون تمام شد داریم میریم رستوران باشه چشم الان میایم یا علی - چی شده؟ عاطی: اقا سید بود... - اینو که خودمم میدونم ،میگم چیکار داشت عاطی: گفت رفته گلزار ،میتونی بیای دنبالم منم گفتم چشم... - چه خانم حرف گوش کنی... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ادامه دارد.... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 نذر کردم دور تسبیحی بخوانـم اهــدانا تا صراطم اربعین اُفتد به سمت ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
48989dd5-7873-4f48-ae3b-9724a0e2774f.mp3
15.7M
هر کجا باشم‍ قلبم‍ پیش‍ تو میزنه‍... کربلا{ فقط }خونه‍ٔ اصلی‍ مَنه‍... ای‍ ... پایان‍ تنهایی‍(:💔 [[با نوای کربلایی حسین طاهری 🎙️]] ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونکه‍ دست‍ اخنسه‍ باباجونم‍ .... گوشواره هامهههه‍..💔🕯️ ʝøɨռ↷https://eitaa.com/khodam_Zahra
چقدر فاصلست .... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
سلام علیکم 🖐🏾 دوستان عزیز نیازمند یاری شما هستیم! در صورت مایل بودن برای ادمینی ناشناس آیدی تونو بزارین وقتتون بگیریم🌻 فوری 🙌🏽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 یادمہ حاج‌آقا پناهیان آخرِ یہ سخنرانے دعا کردن و گفتن: یاامام‌حُسین! میخوام جورۍ زندگی کُنم کہ منو دیدۍ بگے اگر این مدینہ بود ما پامون بہ ڪربلا ڪشیده نمیشد... 💔 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
ﺗـااربعین🖤 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ ! ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ🌧 ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ؟🌱 ؟ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ ؟ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟ نکند باز بمانم ؟🍃 ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ✨ ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ؟ ﻧﮑﻨﺪ🚫 ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند👣 ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟🖤 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ🥀 ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎ بمانیم. نکند دیر شود جا بمانیم ...💔 •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلام علیک یا اباعبدالله الحسین التماس دعا💐 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
•°🌪☁️°• درست است که زندگی بسیار غم‌انگیز و بیهوده است،اما تنها چیزی است که ما داریم... •°🌪☁️°• @khodam_Zahra
• انتصار •
سلام علیکم 🖐🏾 دوستان عزیز نیازمند یاری شما هستیم! در صورت مایل بودن برای ادمینی ناشناس آیدی تونو بز
شما_گفتین سلام علیکم،خیر به دلیل مشغله هاو.و...فعالیت های کانال بسیار کم شده ادمین برای گذاشتن پست های مذهبی می خوایم 🌻 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
﴿رَبِّ إِنِّے لِمـآ أَنزَلْتَ إِلَےَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرُ﴾ پروردگارا..!♥️ من به خیرۍڪه سویم بفرستۍ، سخـــت نیازمنــــدم..♡ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
✨🏴. . . . . . حاج حسین یڪتا:) ••هرڪی با خـدا رفیق میشہ، ••اهل بـلا میشہ♡ ••هرڪی هم اهل بـلا بشہ، ••اهل ڪربـلا میشہ 🖤 بیاین با رفیق بشیم... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
کاش اخر دیکته پرغلط زندگی ام بنویسی: با ارفاق شهادت📎:) ╔═❀•✦•❀══════╗ @khodam_Zahra ╚══════❀•✦•❀═╝
⚤︎: میدونی گنبد و گلدسته های حرم اقا امام حسین و اقا حضرت اباالفضل چه تفاوتی دارند؟ تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری. دلیلش میدونین چیه؟ گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟ گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم. مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود! آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد... و رفت جالب بود 🚶☁️ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra