• انتصار •
_
بچمو بغل کردم
لباس مشکی براش پوشیدم
شروع کرد گریه کردن
هر چقدر خواستم آرومش کنم
دیدم نمیشه...هی گفتم شیرینم،دنیای من ...
مامان بسه قربونت بشم،قربونت بشم...
کلافگی گریه بچه اذیتم نمی کرد ...فقط نگرانش بودم .
آخرش دیدم گله سرش گیر کرده به لباسش اذیتش می کنه
من بچم کنارم بود،گشنش نبود،تشنش نبود
فقط کلافه بود ...
یه ساعتی که گریه کرد اخراش منم گریم اومد
چی کشید مادری که خاکش کرد
پدری که پر پر شدن بچه شیش ماهشو دید(:
بمیرم ...
بمیرم ...
#حضرت_علی_اصغر