eitaa logo
• انتصار •
720 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
﷽ باز شد هر گره کور زندگی با نام نامیِ زهرای اطهر ♥ • انتصار : یاری دهنده
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🏴. . . . . . حاج حسین یڪتا:) ••هرڪی با خـدا رفیق میشہ، ••اهل بـلا میشہ♡ ••هرڪی هم اهل بـلا بشہ، ••اهل ڪربـلا میشہ 🖤 بیاین با رفیق بشیم... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
کاش اخر دیکته پرغلط زندگی ام بنویسی: با ارفاق شهادت📎:) ╔═❀•✦•❀══════╗ @khodam_Zahra ╚══════❀•✦•❀═╝
⚤︎: میدونی گنبد و گلدسته های حرم اقا امام حسین و اقا حضرت اباالفضل چه تفاوتی دارند؟ تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری. دلیلش میدونین چیه؟ گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟ گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم. مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود! آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد... و رفت جالب بود 🚶☁️ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
🏴 زیر‌این‌پَرچم‌از‌بلا‌نترسیدیم ما‌از‌این‌آقــٰا‌معجزه‌هـا‌دیدیم - زیرعلمت‌امن‌ترین‌جای‌جھان‌است!((: @khodam_Zahra
آدم‍ چیزیکه‍ دوست‍ داره‍ نمی تونه‍ ازش رد بشه‍! شاید وقتشه‍ خودتو بیشتر دوست‍ داشته‍ باشی‍🤗🧡... ؟ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
•°🌱 سخت‌است‌‌عاشقشوی‌.. ویارنخواهد!💔 دلتنگ‌"حرم"باشے.. و"ارباب"نخواهد!(: یااباعبدلله.. ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
Nariman Panahi - Marham Vase Cheshme Taram Mikham 128 (MusicTarin).mp3
8.8M
ولی‍ من‍ قابلیت‍ اینو دارم‍ با این‍ نوحه‍... جون‍ بدم‍(:💔
امسال اربعین (: کجا برم‍؟؟؟؟ ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
کار انتصار با امید به. آقا امام زمان شروع شد با ده نفر! الان ۳۶۰نفر‌... باورتون نمیشه،گاهی اوقات بعضی ادمین ها پی ام میدادند که چی کار می کنین انقدر جذب دارین؟ باید بگم باید رو به جمله سردار کنیم ☝🏽 باید به این بلوغ برسیم ! برای دیده شدن کاری رو انجام ندیم🖐🏾 اصل نیته‍... نیت که خیلی مهمه‍🌻 دلدلم (؛
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت31 صدای پیامک گوشیم و شنیدم نگاه کردم دیدم یه تومن به حس
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت32 رسیدیم بهشت زهرا ،آقا سید هم دم در بهشت زهرا وایستاده بود پیاده شدیم احوال پرسی کردم .... آقا سید: ببخشید شرمنده که اومدین دنبال من عاطی: نه این چه حرفیه ! - اتفاقن مسبب کار خیر شدین وگرنه عاطفه جان تا صبح قصد خرید کردن داشتن... اقا سید خندید : مبارکشون باشه - اره مبارکشون باشه فقط الان حال حاجی چه جوریه ،خدا میدونه... عاطی: واااییی سارا خدا نکشتت... عاطی: آقا سید حالا که ما هم اومدیم اینجا بریم به فاتحه ای هم ما بخونیم.... آقاسید: چرا که نه بریم اول رفتیم سمت مزار مامان فاطمه ،اقا سید و عاطفه یه فاتحه ای خوندن بعد رفتن سمت گلزار منم نشستم کنار سنگ قبر مادرم ، مامان جون سلام ،میبینی شاهزاده عاطفه رو ،همیشه دلت میخواست پسر داشته باشی عاطفه عروست بشه ولی قسمت نشد ،مطمئنم عاطفه با اقا سید خوشحال میشه ،واسه خوشبختی منم دعا کن ،کم کم دارم از این دنیا سیر میشم... حرفام که تموم شد رفتم بیرون منتظر عاطفه و اقا سید شدم چند دقیقه بعد عاطفه و اقا سید اومدن ،عاطفه با چشمای قرمز و پف کرده نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم... - وااییی عاطفه باز از شهیدت چی میخوای... تو تا اقا سیدو شهید نکنی ول بکن نیستی... عاطی: ساراااا زشته این حرفا چیه آقا سید: شهید شدن لیاقت میخواد که ما نداریم ( این مردی که من میبینم حتمن شهید میشه ) عاطی: بریم دیگه ،گشنمون شد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم اقا سید ما رو برد یه رستوران سنتی ،خیلی جای قشنگی بود همه مون دیزی سفارش دادیم... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra
• انتصار •
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ 💗نگاه خدا💗 قسمت32 رسیدیم بهشت زهرا ،آقا سید هم دم در بهشت زهرا وایستاده ب
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️ج 💗نگاه خدا💗 قسمت33 بعد از خوردن شام ،آقا سید و عاطفه منو رسوندن خونه -آقا سید، عاطفه جون خیلی خوش گذشت دستتون دردنکنه آقا سید : خواهش میکنم ،پیشاپیش عیدتون هم مبارک عاطی: الهی فدات شم ،سارا جونم عیدت پیشا پیش مبارک ،ما فردا میخوایم حرکت کنیم - همچنین شما،خوش بگذره بهتون (عاطی ،پیاده شد ) : سارا جون اینم عیدی تو خیلی دوستت دارم - وااییی این چه کاریه شرمندم کردی (بغلش کردم و همدیگه رو بوسیدم ) خدا حافظی کردم رفتم خونه ،بابا هنوز نیومده بود ،منم اینقدر خسته بودم رفتم خوابیدم صبح نزدیکای ظهر بیدار شدم ، فردا عید بود و منم هیچ کاری نکردم ،اول رفتم صبحانه مو خوردم بعد رفتم روی میز هفت سین و چیدم ..عکس مامانم گذاشتم روی میز فقط یادم رفته بود سبزه و ماهی بخرم بعد رفتم یه شام مفصل درست کردم ساعت حدودای ده شب بابا اومد خونه تو دستاش سبزه و ماهی و گل مریم بود - واییی بابا جوون دستت درد نکنه بابا رضا: سلام بابا ،میدونستم ماهی و سبزه نخریدی... - اره یادم رفته بود برین لباستونو عوض کنین تا من شامو آماده کنم بابا رضا: چشم بابا،شامو خوردیم منم آشپز خونه مرتب کردم رفتم اتاقم ساعت۷ صبح سال تحویل بود ،واسه همین بابا گفت سال تحویل بریم بهشت زهرا منم خیلی خوشحال شدم،ساعت ۵ صبح ،با صدای زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم رفتم. رفتم پایین که دیدم بابا زودتر از من بیدار شده صبحانه اماده کرده یه کادو هم رو میز بود -سلام صبح بخیر بابارضا: سلام به روی ماهت بابا بیا بشین یه چایی بریزم برات - قربون دستتون بابا اومد کنارم نشست ،کادوی کنار میزو گرفت تو دستش... بابا رضا: سارا جان میدونستم که چیزی نخریدی واسه خودت ،واسه همین من رفتم یه چیزی خریدم که روز عید لباس نو بپوشی - واییی بابا جون دستتون درد نکنه... کادو رو گرفتم بازش گردم یه مانتوی آبرنگی خیلی خوشگل - وااااییی بابا چقدر خوشگله (رفتم بغلش کردم بوسیدمش) خیلی دوستتون دارم بابا رضا:ما بیشتر.... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ادامه دارد... ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/khodam_Zahra