eitaa logo
• انتصار •
721 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
﷽ باز شد هر گره کور زندگی با نام نامیِ زهرای اطهر ♥ • انتصار : یاری دهنده
مشاهده در ایتا
دانلود
من که‍ حرفی ندارم(: اما دیدین یکی یه کاری براتون می کنه‍ همش دنبال اینین جبرانش کنین فکر کنم الان وقتشه 📿♥️ @khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• انتصار •
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت8 ( اردلان روبه روم نشست ) اردلان: منو باش که میخواستم امشب سورپرایزت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت9 اردلان: واااییی قیافشوو مثل لبو شدی دختر - نمیدونم چی باید بگم ،تو منو که اینجوری هستمو قبول کرد؟ اردلان: من میدونم که تو دختری نیستی که بخوای این پارچه سنگینو روی سرت همه جا بکشی ،بعد یه مدت خودت بر میگردی سر خونه اولت ( یه لبخندی زدمو) اشتباه میکنی پسر خاله ،من الان خودمو هیچ وقت ترک نمیکنم این چیز سنگینی هم که میگی روی سرمه ،اسمش چادره و ارثیه حضرت زهراست ،تا هر موقعی که نفس میکشم این سرم باقی میمونه ( بلند شدمو رفتم سمت خونه که گفت:) جوابمو ندادی دختر خاله،ازدواج میکنی؟ - منو شما وقتی روی یه چادر به نتیجه ای نمیرسیم مطمئنن روی چیزای دیگه هم هیچ تفاهمی نداریم (چیزی نگفت،منم برگشتم تو خونه خاله راضیه اومد سمتم) خاله راضیه: هانیه جا غذا خوردی؟ - بله خاله جون آقا اردلان آوردن بران ،دستتون درد نکنه خیلی خوشمزه بود با تعجب گفت: نوش جونت منم رفتم توی اتاق چادرمو عوض کردم ،وسیله هامو برداشتم و رفتم پایین همه در حال خدا حافظی کردن بودن منم رفتم از خاله راضیه و امیر آقا خدا حافظی کردم رفتم بیرونبا دیدن بابا ترسیدم ،معلوم نبود چی شنید که اینقدر عصبانی بود سوار ماشین شدیم تا برسیم مامان فقط میگفت ،آبرمون رفت ،بابا هم هیچی نگفت ،انگار آرامش قبل طوفان بود رسیدیم خونه رفتم توی اتاقم واییی که چقدر دلم برای اتاقم تنگ شده بود این چند ساعت مثل یه عمر گذشت لباسمو عوض کردم و دراز کشیدم روی تخت ،یه دفعه در اتاقم باز شد بابا بود ،نشستم روی تخت... - چیزی شده بابا جون ( بابا اومد روی تختم نشست ) بابا: از فردا دیگه حق چادر گذاشتن و نداری - یعنی چی بابا، من کارِ بدی کردم؟ بابا: میدونی چند تا از دوستام از تو واسه پسراشون خاستگاری کردن؟ میدونی الان همه شون پشیمون شدن؟ فقط واسه این چیزی که رو سرت گذاشتی... - خوب بابا جون پشیمون شدن که شدن ،کسی که لیاقت چادرمو نداره همون بهتر که از اول بره بابا: دختره دیونه میدونی اونا از چه خانواده ای بودن؟ داری آینده تو سیاه میکنی... - بابا جون من اصلا قصد ازدواج ندارم ،به هیچ وجه هم چادرمو کنار نمیزارم بابا بلند شد و رفت سمت کمدم چادرمو بیرون آورد از جیبش یه فندک بیرون آورد میخواست چادرو آتیش بزنه ( منم چشم دوخته بودم به دستاش ،با آتیش کشیدن چادر ،انگار تمام وجودم آتیش گرفت... یاد یه نوشته افتادم: 🍁چادرش سوخت ولی ازسرش نیافتاد🍁 دنیا روی سرم میچرخید و چشمام بسته شد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه دارد.... @khodam_Zahra
• انتصار •
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت9 اردلان: واااییی قیافشوو مثل لبو شدی دختر - نمیدونم چی باید بگم ،تو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت10 بیهوش شده بودم وقتی چشمامو که باز کردم دیدم دور تا دورم یه عالم دستگاه به من وصله ICU بودم تمام تنم درد میکرد یاد چادرم افتادمو شروع کردم به گریه کردن یه پرستار اومد بالای سرم... دختر با خودت چکار کردی چرا گریه میکنی، گریه برات خوب نیست ! بعد مجبور شد آرام بخش بریزه داخل سرمم که لااقل اینجوری آروم شم نمیدونستم چند ساعت گذشته بود چشممو باز کردم دیدم بابا کنارم روی صندلی نشسته بابا با دیدنم اومد سمتم از داخل یه نایلکسی یه چادر آورد بیرون بابا: ببخش هانیه جان ،نمیخواستم اینجوری بشه ( با دیدن چادر ،انگار تمام دردهای بدنم فراموشم شد ،چشمام پراز اشک شد ) بابا: الهی فدای اون چشمای قشنگت بشم ،دیگه هیچ وقت جلوتو نمیگیرم ،میتونی چادر بزاری (لبخندی زدم) مرسی بابا جون دو روزی بیمارستان بستری بودم این دو روزی کل فامیل اومدن ملاقات و من حوصله هیچ کدومشونو نداشتم و همیشه خودمو به خواب میزدم که زودتر برن یه روز که مامان داشت برام میوه پوست میکند ،میخوردم در اتاق باز شد اردلان بود ،روسریمو مرتب کردم اردلان: سلام مامان: سلام عزیزم خوبی ؟ - سلام ( مامان میوه رو ریز کرد گذاشت کنارم) مامان : هانیه جان میوه ها رو بخور تا من برم بیرون یه کاری دارم بر میگردم (میدونستم داره بهونه میاره ) - باشه مامان جان مامان رفت و اردلان اومد کنارم گوشه تختم نشست خوبه بهش گفته بودم که دیگه نزدیکم نشه اردلان : خوب شنیدم که یه شوک عصبی سخت بهت وارد شده ،علتش چی بود ؟ - یعنی تو نمیدونی؟ تو که از همه بهتر حال اون شبمو میفهمیدی اقای دکتر ؟ اردلان : حالا تیکه میندازی به ما ؟ باشه اشکالی نداره! یه دفعه در اتاق باز شد واااااییی فاطمه بود ،یعنی از دیدن هیچ کس به اندازه فاطمه خوشحال نشدم فاطمه : سلام ببخشید مزاحمتون شدم؟ - نه نه عزیزم بیا داخل ،پسر خالمم کم کم میخواست بره (اردلان یه نگاهی یه فاطمه کرد) بله میخواستم برم ،هانیه جان مواظب خودت باش... - خیلی ممنونم که اومدین به خاله راضیه سلام برسونین اردلان: چشم فعلن 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه دارد..‌ @khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ربنا... یه کاری کن برای سینه زنا💔 بیان زیارت حسین اربعین🕊️ مثل قبلنا(:🌱.... @khodam_Zahra
عهد و پیمان هارا پاس بدارید به خصوص با وفاداران [۲۲روز تا غدیر] حکمت ۱۵۵ @khodam_Zahra
همینو بگمو بس... ما هایی که نه دسترسی به حرم داریم,نه حتی گلزار شهدا فقط پناه می بریم‍ به یه نوحه ... به یه بیت شعر... درست همون جایی گیر کردیم که آقای پویانفر میگه (دوری و دوستی سرم نمیشه که،هیچ کجا واسم حرم نمیشه که،دارم می میرم (:💔) الهی امشب دیگه‍ تَهِ تَهِ غماتون باشه ... @khodam_Zahra دعامون کنین 📿💔 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبق خواسته شما قراره از این به بعد معرفی شهدا رو داشته باشیم🙂☁️ @khodam_Zahra
حرم اینجا معراج است... نام و نام خانوادگی 🌄°••°| محمد علی قربانی تولد 🌄°••°| ۴۶/۸/۲۰ 🌹 شهادت🌄°••°|۹۴/۱۱/۹ 🥀 وضعیت تاهل 🌄°••°| متاهل 💕 ■|یاد شهدا همیشه باید در فضای جامعه زنده باشد|■ 💙 🤲🏻 وی از سال های هشت سال جنگ تحمیلی تا به حال فرمانده بسیاری از عملیات ها بوده؛✊🏽🇮🇷 نقل از همسر شهید : با پسرم رفته بودیم حرم امام رضا💕 چند روز بعد که کربلایی اعزام شد ..... توی صحن بودم که ایشون زنگ زدن 🤔 با لحن خاصی بهم گفتن میشه از امام رضا بخوای ؟🙂 گفتم چیو حاجی ؟☹️ من بخوام از امام رضا که تو رو ازم بگیره؟🙁 دلم ....دلم ...رضا ....😟 اما اما اما اما 🤫 یاد حضرت زینب افتادم،همه کسشو داد 😔...تا علم اسلام زمین نیوفته✊🏽🌹... همیشه می گفتم اگر دوباره واقعه عاشورا به پا میشد خودم و خانوادم فدایی این راه بودیم ✊🏽🇮🇷 همون جا خداحافظی کردم 😭 و از امام رضا خواستم تا حاجی به آرزو که نه ..🙂💔. به هدفش برسه|💔♥️|°• الرزقنا توفیق شهادت‌فی‌سبیلک 🕊️ @khodam_Zahra
ماجرای عطر خوشایندی که بعد از گذشت چهارشبانه روز....👀💚 ■|یاد شهدا همیشه باید در فضای جامعه زنده باشد حتی با یک صلوات|■ 💚 🤲🏻 @khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر یک ایرانی و 🇮🇷 الان 🕗 ببینم 👀 با اینکه اسیرم 😏 سرشو از بدنش جدا می کنم 😶🛑 حتما این ویدیو رو تماشا کنید 🇮🇷✊🏽 ■|یاد شهدا همیشه باید در فضای جامعه زنده باشد حتی با یک صلوات|■ 😔💔 💚 🤲🏻 @khodam_Zahra
بخشی از وصیت نامه شهید📝 بر طبق شفارش انبیاء و ائمه معصومین علیهاسلام وصیت‌نامه‌ام را چنین آغاز می‌نمایم: شهادت می‌دهم که خدا یکی است و جز او خدایی نیست و پیامبر اکرم (ص) بنده و فرستاده اوست و علی (ع)، ولی خداست و ائمه اطهار حضرت، ولی الله تا حضرت مهدی بقیه الله جانشینان برحق پیامبرند و گواهی می‌دهم به حق بودن بهشت و جهنم و این که روزی تمام اموات از قبور برانگیخته می‌شوند و به گفته قرآن به ذره ذره اعمال خوب و بدشان رسیدگی می‌شود. اینجانب محمد علی قربانی از روی آگاهی کامل این راه پرافتخار را انتخاب کرده‌ام و هیچ زوری مرا به این راه نکشانده است بلکه فقط عشق به خدا و امام زمان و لبیک گفتن به ندای هل من ناصر حسین زمان امام امت خمینی بت شکن و یاری رساندن اسلام و مسلمین و مستضعفین و رزمندگان در جبهه نبرد حق علیه باطل مرا به این راه کشانده است. 💚⛅️ @khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز باید بوی شیعه بده،باید داد بزنه که صاحب این نماز شیعه است🕋📿 🎥 @khodam_Zahra
رفیق! نمازت سرد نشه☺️⛅️
• انتصار •
#درس_دوم ✌🏽 "یک جایی خوندم "ارنست همینگوی" زمانی که مشغول نوشتنِ "پیرمرد و دریا" بوده است ، بارها ب
✌🏽 یه چیزیو به عنوان یه دوست بگم بهتون ✋🏾 تا وقتی که متوجه این موضوع خود باوری نشی هیچ کاری نکردی؛ تا سال 1954، باور تمام دنيا بر این بود که انسان با توجه به محدودیت های فیزیکی که دارد ، هیچ گاه نخواهد توانست یک مایل را زیر 4 دقیقه بدود ! تا اینکه راجر بنستر در مسابقه ای ، یک مایل را در کمتر از 4 دقیقه دوید ! از آن پس در مدت یکسال ، حدود 20 هزار نفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد !! چه چیزی فرق کرد در عرض یکسال ؟ هیچ چیز ، جز یک کلمه ، “باور” ، باور به شدن ، باور به امکان...! ✅ باوراتون رو تغيير بدید تا دنیاتون تغيير كنه ... @khodam_Zahra گام اول !شناخت خودتون! 👀🧡 گام دوم! فکر کردن بهش و حتی تصور اون موقعیت ! 🚟⚡ گام سوم! باور کردن خودتون! 👤🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیگذاریم در تاریخ بنویسن یک سالی به خاطر یه ویـــــ💊ـــــروس محرم ارباب برگزار نشد😔💔 کپی با ذکر صلوات ازاد🌱⛅️ @khodam_Zahra
سلام✋🏾⛅️ حمایت کنید🙂 @Nabaatt
زمینه [🌸💜] @khodam_Zahra