ماجرای واقعی شهیدی که مادرش قصد سقط او را داشت
شهید علی اصغر اتحادی
چهار دختر و سه پسر داشتم...
اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.
دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم
خواب دیدم بیرون خانه هم همه و شلوغ است ،
درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ،
دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در آغوش داشت،
رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم:
نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغر امام حسین علیه السلام باشد؟!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت...
گفتم:
اقا شما کی هستید؟
گفت:
علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام!
هراسان از خواب پریدم ،
رفتم سراغ ظرف دارو ،
دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب
و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند:
شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار...
آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتیم
در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد!
شاید فرزندی که سقط میشود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد!
به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم...
#شهید_علی_اصغر_اتحادی
🇮🇷اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج 🤲
🌐https://eitaa.com/khodayi
لطفا به این کانال ارزشمند در ایتا بپیوندید ...