📌 دانشجوی امام زمانی
+ از هر رشتهای بهترینش رو بخون، تو سالهای دانشجوییت تا جایی که میتونی درس بخون، کار عملی یاد بگیر، بیشتر از کتابات چیز یاد بگیر، وقتت رو تلف نکن، نماز و دعا و اعتکاف هم یادت نره!
- نصیحت میکنی بابا؟
+ نه، اینا مواد لازم برای تبدیلشدن به یه دانشجوی امام زمانیه.
📆 ۱۶ آذر، روز دانشجو گرامی باد
🌹طنز جبهه😂 :👇
🌷دلخوری_از_حاج_همت!
🌷یک روز ڪه فرماندهان ارتش، در یک قرارگاه نظامے براے طراحے یک عملیات، همه جمع شده بودند، حاج همت هم از راه رسید، امیر عقیلے، سرتیپ دوم ستاد «لشڪر ۳۰ پیاده گرگان»، حاجے را بغل ڪرد و ڪنارش نشست، امیر عقیلے به حاج همت گفت: «حاجے! یک سوال دارم، یک دلخورے خیلے زیاد، من از شما دلخورم.» حاج همت گفت: «خیر باشد! بفرمائید! چه دلخوری؟»
🌷امیر عقیلے گفت: «حاجے! شما هر وقت از ڪنار پاسگاههاے ارتش، از ڪنار ما ڪه رد میشوے، یک دست تڪان میدهے و با سرعت رد میشوے. اما حاجے جان، من به قربانت بروم، شما از ڪنار بسیجیهاے خودتان ڪه رد میشوے، هنوز یک ڪیلومتر مانده، چراغ میدے، بوق میزنے، آرام آرام سرعت ماشین ات را ڪم میڪنے، بیست متر مانده به دژبانے بسیجے ها، با لبخند از ماشین پیاده میشوے، دوباره باز دستے تڪان میدهے، سوار میشوے و میروے. رد میشے اصلاً مارو تحویل نمیگیرے حاجے، حاجے به خدا ما هم دل داریم.»
🌷حاج همت اینها را ڪه از امیر عقیلے شنید، دستے به سر امیر ڪشید و خندید و گفت: «برادر من! اصل ماجرا این است ڪه از ڪنار پاسگاههاے شما ڪه رد میشوم، این دژبانهاے شما هر ڪدام چند ماه آموزش تخصصے میبینند ڪه اگر یک ماشین از دژبانے ارتشیها رد شد، مشڪوک بشوند؛ از دور بهش علامت میدهند، آروم آروم دست تڪان میدهند، اگه طرف سرعتش زیاد بشه، اول علامت خطر میدهند، بعد ایست میدهند، بعد تیر هوایے میزنند، آخر ڪار اگر خواست بدون توجه دژبانے رد بشود، به لاستیک ماشین تیر میزنند.
🌷....ولے این بسیجے هایے ڪه تو میگے، من یک ڪیلومتر مانده بهشان مرتب چراغ میدم، سرعتم رو ڪم میڪنم، هنوز بیست متر مانده پیاده میشوم و یک دستے تڪان میدهم و دوباره میخندم و سوار میشوم و باز آرام از ڪنارشان رد میشوم. آخر این بسیجیها مشڪوک بشوند، اول رگبار میبندند. بعد تازه یادشان میاد ڪه باید ایست بدهند. یک خشاب و خالے میڪنند، باباے صاحب بچه را در میآورند، بعد چند تا تیر هوایے شلیک میڪنند و آخر ڪه فاتحه طرف خوانده شد، داد میزنند ایست." 👈این را ڪه حاجے گفت، قرارگاه از خنده منفجر شد.😂
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
#شهیدانه
#شهید_علی_حیدری
#قسمت_سوم_وصیتنامه
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بنام خدای آفریننده جهانیان ، به نام او که همه موجودات در برابرش خاشع و خاضع هستند ، به نام خدای عشاق و دل سوخته ، آن خدایی که همه چیزمان از آن اوست . هر خوبی از او و هر بدی از اوست .
بنده حقیر وصیت نامه ای به آن صورت که بخواهم اموالم را تصفیه کنم ندارم؛ زیرا از این مال دنیا هرچه داشته ام یا در راه خدا بخشیده ام و یا به خاطر خدا نگه داشته ام که دیگران استفاده کنند؛ ولی خواستم چند کلمه ای با عالم مادی سخن بگویم:
ای دنیا! بدان که انتهای راه هایت جهنم و مسیر راه هایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را می خورند تا بالاخره انسان را به از حیوان پست تر می کنند .
فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان می رود و خدا را شکر می کنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین ( ع ) نوشته اند .
برادران مسجد چیزهایی را که می نویسم عمل کنید . دعا ها را زیاد بخوانید و هرچه با شکوه تر برگزار شود در نماز جماعت حتما شرکت کنید .
برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید .
ادامه دارد....
#شهیدانه
📄بخشی از وصیت شهید مدافع حرم "علیرضا قلی پور "به دختر شش ساله:
فاطمه جان سلام
بابا جان! خیلی دوست دارم،
درسهایت را مرتب بخوان و به حرف مادرت گوش کن.
نماز و حجاب یادت نره،
یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشکل و ناز میشدی،
همیشه به یادت هستم،
تو هم به یاد من باش باباجونی.
🕊ششم آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " #علیرضا_قلی_پور " گرامی باد
🔶🔸🔸🔸🔸
💠شاید در بهشت بشناسمت!
🔹این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
🔸فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
🔹اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
🔸هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
🔹خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
🔸او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
✍️ ضیاء رئیسی (مترجم)
#دعای_فرج
#قرار_عاشقی
✨بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم ✨
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
🦋الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🦋اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🦋السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🦋الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🦋یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
🦋مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین.
#دعای_غریق
🌹« یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک َ»🌹
🆔 @khoddam_almahdy313
┄┅═✦═┅┄