eitaa logo
𝒌𝒉𝒐𝒅𝒅𝒂𝒎_𝒂𝒍𝒎𝒂𝒉𝒅𝒚313
96 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
50 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الله رحیمی متولد ۱۳۶۸/۱۲/۲۴ در شهرستان باغملک دیده به جهان گشود و در سن ۹ سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد. وی از سال ۱۳۸۰در سطح مساجد و هیأت‌های شهرستان مداحی می‌کرد و در سال ۱۳۸۵ هیأت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود. همزمان با راه اندازی این هیأت، چند سالی بود که در منطقه جنوب فعالیّت داشت. وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده و در سال ۱۳۹۰به عنوان فرمانده‌ی پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک انتخاب شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
سبک زندگی: 🌺مداومت به نماز اول وقت شهید حجت الله رحیمی بسیار به نماز اول وقت مداومت داشت و ایشان در اقامه‌ی نماز اول وقت، شهره‌ی خاص و عام بود. 🌺علاقه و تعصب خاص ایشان به خانم فاطمه زهرا ایشان علاقه و تعصّب خاصّی نسبت به حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) داشت و در هر کاری از این بانوی کریمه مدد می‌جوست و ذکر یا زهرا (سلام اللّه علیها) را همیشه بر لب داشت. 🌺علاقه‌ی زیاد شهید حجت اللّه رحیمی به حضرت آقا شهید عزیز، شیفته‌ و دل‌باخته‌ی‌ قدوم مقام معظم رهبری بودند و همیشه نگران حالات حضرت آقا بوده و به همین دلیل می‌توان او را به حق، از جوانان نسل سوم انقلاب نامید. 🆔 @khoddam_almahdy313
نوشته‌ی شهید حجت اللّه رحیمی درباره‌ی امام زمان ارواحنا فداه احتیاجی نیست، بری جمکران، آقا رو ببینی، آقا میاد پیشت. اگه نمی‌تونیم اینطوری باشیم، حداقل بیایم سفیرهای خوبی برای امام زمان (عج اللّه تعالی فرجه الشریف) باشیم . ماها امام زمانمون رو قدّ رفیقمونم دوست نداریم، خیلی بدیم!!! اگه دوستت بهت بگه به خاطر من فلان کار و نکن، یا نزدیک ترین کست بگه مثلاً زنت. زودی می‌خوایم خودمونو تو دلش جا کنیم، می‌خوایم شیرین کنیم، جلوه کنیم، زودی می‌گیم به خاطر تو این کار رو نمی کنم!!!... بیاید جان ابالفضل علیه السّلام، سفیرهای خوب و با وفایی برای امام زمانمون که تولّدش نزدیکه باشیم. به خودش قسم آقا کشته، مرده‌ی این چراغونی‌های توی خیابون ما نیست. هر چند کار پسندیده ای است از جانب ما، امّا آقا بیشتر با این کارهامون دلش می‌سوزه و می‌گیره. شاید بگه آخه تو که آنقدر ما رو دوست داری حیف نیست ... 🆔 @khoddam_almahdy313
خصوصیات اخلاقی شهید حجت الله رحیمی حجت اللّه رحیمی از ویژگی‌‌های اخلاقی و شخصیّت معنوی خاصّی برخوردار بود و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان و گفتن یا زهرا و یا علی در ابتدا و انتهای مکالمات تلفنی‌اش به جای سلام و خداحافظی مشهود بود. او بسیار انسانی محجوب، صبور و مهربان بود و در فضای خانواده، یک الگو برای دیگر فرزندان بود و ایشان همیشه با لبخندی ملیح و زیبایی که بر لب داشت و با ظاهری دل‌نشین و باطنی پاک به پدر و مادر خود احترام می‌گذاشت و دست پدر و مادر خود را با عشقی فراوان می‌بوسید. 🆔 @khoddam_almahdy313
شهادت حجت اللّه رحیمی شهید رحیمی در حالی‌که تنها ۶ روز تا تولّد ۲۲ سالگی‌اش باقی مانده بود در ساعت ۷:۴۵ صبح مورخه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸در خرمشهر مقابل پادگان دژ زمانی که مشغول هدایت اتوبوس کاروان راهیان نور بسیج دانشجویی استان لرستان به سمت یادمان عملیات والفجر ۸ در منطقه‌ی اروند کنار آبادان بود، بر اثر برخورد یکی از اتوبوس‌های راهیان نور به وی از ناحیه‌ی پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و کبود شدن صورت، دعوت حق را لبیک گفت و به فوز شهادت نائل آمد. 🆔 @khoddam_almahdy313
جنگ نرم مثل خمپاره۶۰ میمونه چون نه صدا داره نه سوتــ ! فقط وقتی متوجه میشےکه دیگه رفیقت نه میاد نه 🆔 @khoddam_almahdy313
وصیت نامه شهید حجت اللّه رحیمی : بسم رب الشهداء والصدیقین هر کس که پیمان ولا دارد بیاید، هر کس هوای کربلا دارد بیاید (فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا ) (پروردگارا تو خود گواهی بر من چه می گذرد.) بارالها !... خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ، برادر و خواهر را خدایا ! بی خوابی‌های فراوان را خدایا ! دنیا و خواری‌هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمّل می‌کنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمّل نخواهم کرد. خدایا ! تو را سپاس می‌گزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری . خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ؛ زیرا عبادت‌هایم را برای این به درگاهت می‌کنم که تو را لایق عبادت می‌دانم ، و تو را عادل می‌دانم و می‌دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند می‌کند . خدایا ! سال‌ها و ماه‌هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهرها و آبادی‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها را پشت سر گذاشته‌ام ولی هنوز خود را نشناخته‌ام . با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده‌ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه می‌توان عاشق شد ، عاشق اللّه ، شیفته اللّه، تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی. آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد، دیگر این سینه را نمی‌خواهم. خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده‌ی آموخته را. معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ... معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است . الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی . خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق می‌ورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که می‌خواهم در راه تو ، تکه تکه شوم. خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آن‌ها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم. خدایا ! در این سرزمین مقدّس و خونین سوگند می‌خورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم . خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح می‌دهم . خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن . بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمی‌بینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست . خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده‌ام مساز ؛ زیرا به عشق شهادت به درب خانه‌ات می‌آیم. پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش می‌کنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن. محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی می‌خواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّه‌ی کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسّر نمی‌شود، می‌خواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفته‌اند. بارالها ، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه برای شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه اللّه گردیده، حمایت فرما! ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده‌اند . بگذار این گوش‌ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده‌اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده‌اند. خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی . خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته‌ام . یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (علیه السّلام) بود ... پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می‌تپد . جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمّل عذاب تو را ندارم. ادامه👇👇👇
خدانکندکه‌حرف‌زدن‌ونگاه‌کردن به‌نامحرم‌برایتان‌عادی‌شود؛ پناه‌میبرم‌به‌خدااز‌روزی‌که‌گناه، فرهنگ‌و‌عادت‌مردم‌بشود..!' شھید‌مدافع‌حرم‌حمیدسیاهکالی‌مرادی
فرازی از وصیت نامه شهید غلامرضا نريمان: 🕊🍃اگر دنیا از یزید لبریز شود پشت به سالار شهیدان نکنیم، امام را تنها نگذارید و جبهه‌ها را پر کرده، احسان به والدین را فراموش نکنید و همواره از حق مظلوم دفاع کنید.»
عبد المهدی مغفوری در سال 1335 در کرمان در خانواده ای تنگدست ولی متدین  به دنیا آمد. پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد . عبد المهدی در سایه چنین خانواده ای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان برد . آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد پایبند یش به دینداری بود  . او پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا  پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت . در همین زمان بود که به خدمت سربازی فرا خواند ه شد . این روزها با اوج گیری انقلاب توأ م بود عبد المهدی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان باز گشت .با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود با پوشیدن لباس سبز سپاه را ترجیح داد. او مدتی در کردستان بود . بعد از آغاز جنگ ، تلاشش برای حضور در میدانهای نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان ، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود . عبدالمهدی در موقعیت مختلف  فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد . عملیات کر بلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفسهای این پیرو حقیقی ائمه اطهار (ع)و امام راحل را به جان می خرید .   عبد المهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد 🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
گفتند: خانمت بیمارستان است. موتور را گذاشت کنار خانه و رفت بیمارستان . ازش پرسیدم چرا با موتور نمی روی ؟ گفت امروز باک موتورم رو با بنزین سپاه پر کردم . درست نیست با موتور بروم. تاکسی هم گیرش نیامد و پیاده رفته بود بیمارستان .   🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
توی اتاق نشسته بودیم ، داشت حساب و کتاب امور سپاه رو می کرد گفتم : حاجی خودکارت رو بده چیزی بنویسم ، گفت چند لحظه صبر کن و از خانه خارج شد . بعد از چند لحظه با خودکار نو وارد شد و اونو به من داد . وقتی تعجب من رو دید داستان شمع و علی (ع) را برایم گفت .   🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
تلویزیون رو روشن کردم ، با تعجب حاجی رو بر صفحه تلویزیون دیدم ، با همان متانت همیشگی سخن می گفت ومردم وجوانان کرمانی رو به حضوردرکاروانهای سپاهیان محمد ( ص) دعوت می کرد . حاجی جمله ای رو گفت که جوونها را دسته دسته به مراکز بسیج کشاند .  حاج مهدی گفت : پایگاههای مقاومت سفارتخانه های امام زمان (عج) هستند .   🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
وقت اذان شده بود . جلسه مهم استانداری هنوز ادامه داشت ، آقای استاندار در حال صحبت بود که حاج مهدی از پشت میز بلند شد و جانمازش رو همانجا پهن کرد و بدون اینکه خجالت بکشد با قامت رعنا به نماز ایستاد ، الله اکبر .......   🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
وقت به خانه پدری ایشان می رفتیم دست پدر و مادرش را می بوسید و از موقع ورود به خانه تا داخل منزل به خودش اجازه نمی داد که جلوتر از مادر یا پدرش حرکت کند . تا آنها نمی نشستند به خود اجازه نشستن نمی داد . خدا میدا ند او چقد رآ گاه و محترم بود.                                ************************   تا آنجا که به یاد دارم هیچوقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر و مادرش نشسته اند دستش را زودتر از آتها به سفره برده باشد . شبهایی که در منزل پدری حاجی میهمان بودیم  ، بنا بر شرایط شغلی پدرش دیرتر به خانه می آمد اما     حاج مهدی را می دیدم که همینطور با لباس بیرون نشسته است می گفتم چرا نمی خوابی ؟ می گفت  می ترسم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم ، آن وقت جواب این بی احترامی را چه طور بدهم ؟ بعد صبر می کرد و وقتی پدرش می آمد چراغ را خاموش می کرد ایشان هم می رفت بخوابد . صبح هم قبل از همه بیدار می شد و به نماز می ایستاد .                                                                                            راوی : فاطمه سلطا ن زاده  همسرشهید 🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
به نقل همسر شهید: مادرم می گوید: زمانی پیکر مطهر شهید عبدالمهدی مغفوری را آوردند، حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می کردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون محل هم که آنجا بالای سرجنازه بود، قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است. با خود گفتم، خدایا این چه شهیدی است و نزد تو چه قرب و مقامی دارد که این کرامت را به او عنایت کرده ای و از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده، صدای تلاوت قرآن می آید؟ از جا بلند شدم که خودم هم از نزدیک این اعجاز را مشاهده کنم. وضو گرفتم، بالای سرش رفتم و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتابی نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید. وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که به او برق وصل کرده باشند، در جا خشکم زد چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه که گوشم نزدیک دهان او بود، شنیدم که این آیه را می خواند: انااعطیناک الکوثر ...) 🆔https://t.me/khoddam_almahdy313
از زمان شهادتش باخبر بود همچنین مادر همسر شهید مغفوری نیز نقل کرده است: زمانی که شهید می خواست برای آخرین بار به جبهه برود به او گفتم، من زهرا را می برم پیش خودم، چون تنها می ماند، شهید گفت شما صاحب اختیارید اما زهرا باید به تنهایی عادت کند، پرسیدم، مگر چند روز می خواهی در جبهه بمانی؟ گفت، این دفعه اگر بروم دیگر نمی آیم،‌ مرا می آورند، بعد خندید، خداحافظی کرد و رفت 🥀این شهید بزرگوار مستجاب الدعوه هستند . 🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
🥀 شهید حسن طهرانی مقدم دائم الوضو بود! موقع اذان خیلی‌ها می‌رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را می‌گفت و نمازش را شروع می‌کرد  می‌گفت:《زمین جای جمع کردن ثوابه... حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟》 🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
🥀 میگن‌چرا‌میخوای شهید‌شی؟! میگہ‌دیدید‌وقتی یہ‌معلم‌رو‌دوست‌داری خودتو‌میڪشی تو‌کلاسش‌نمره²⁰بگیری ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌ڪنہ؟! منم دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شدھ .. میخوام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌بشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا" 
••🥀🌱•• خونریزےشدیدی‌داشت وارداتاق‌عمل‌شدیم دڪتراشاره‌ڪرد‌ڪه چادرم‌رادربیاورم تاراحت‌تر‌مجروح‌راجابه‌جا‌ڪنم گوشه‌چادرم‌راگرفت بریده‌بریده‌گفت: "من‌دارم‌میرم‌ڪه‌چادرتو‌ازسرت‌نیفته‌" همون‌جورےڪه‌چادرم‌تومشتش‌بود شهیدشد..🖤 📌به‌روایت‌پرستارجنگ‌نازنین‌کیانے ‌‌
🔴شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت!!😔 شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد در ۶ ماهگی پدرش را در ۶ سالگی مادرش را در ۸ سالگی مادر بزرگش را و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀 🔹همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هرروز؟ یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم ، کسی را ندارم...😭 🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم. تا ابد مدیون شهداء هستیم.. 🥀🕊 - شاگࢪدمڪتب‌امام‌صـادق؏ - لطفاً با ذکر صلوات ارسال فرمایید.
💌و سلام بر او که می گفت: «عزت دست خداست و بدانید اگر گمنام ترین هم باشید ولی نیت شما یاری مردم باشد می‌بینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش می گیرد» • شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی🕊• 🥀
هروقت‌توکارتون‌گره‌افتاد یه‌تسبیح‌بردارید‌وبگید: "الھی‌به‌رقیه" خداحتما‌به‌سه‌ساله‌ارباب‌ نظر‌می‌کنه ومشکلتون‌حل‌میکنه 🥀
🥀 🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود. 🕊 🌷پنج صلوات هدیه‌ به‌ ارواح‌طیبه‌شهدا اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم امروزمون رو مزین میکنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز 🌷🕊
💌| همیشه‌میگفت: زیباترین‌شهادت‌رامیخواهم! یک‌بارپرسیدم: شهادت‌خودش‌زیباست؛ زیباترین‌شهادت‌چگونه‌است؟! درجواب‌گفت: زیباترین‌شهادت‌این‌است‌که جنازه‌ای‌هم‌ازانسان‌باقی‌نماند :) *🥀ـ شھیدابراهیم‌هادی🕊*