#شهیدانه
#شهید_محدرضا_شفیعی
#قسمت_چهارم
با گریه و التماس از او خواستم محمدرضا را از پله های آب انبار بالا بیاورد، وقتی بچه را آوردند چهره اش سیاه و کبود شده بود و حرکت و تنفس نداشت. او را بردند به سمت بیمارستان، یک بقال در محله داشتیم به نام سید عباس، در بین راه خواهرم را با بچه روی دست دیده بود و بعد از شنیدن ماجرا بچه را بغل کرده بود. او سید باطن دار و اهل معرفتی بود، خواهرم می گفت: "سید عباس انگشتش را در دهان محمدرضا گذاشت و شروع کرد چند سوره از قرآن را خواندن، به یکباره محمدرضا چشمانش را باز کرد و کاملاً حالش عوض شد." سید گفته بود نیازی به دکتر نیست، طبیب اصلی او را شفا داده است.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_اسدالله_ابراهیمی
#قسمت_چهارم
دستمان را می گرفت و با هم می رفتیم مسجد، همیشه حواسش به ظاهر ما بود که مرتب و تمیز باشیم.
بخاطر شلوغی خانه و جمعیت زیاد، پدر خیلی با ما سر و کله نمی زد و بیشتر کارهایمان را مادر انجام می داد. اسد هوای مادر را داشت و نمی گذاشت کارهای خانه به او فشار بیاورد و خسته شود. با وجود سن کم آنقدر درگیر کار خانه میشد که به او لقب «وزیر کار» داده بودیم.
اوایل دهه شصت پدر کار اصلیاش فروش گوشت شد. گوسفند را در خانه ذبح و سلاخی می کرد. با کمک اسدالله و برادران بزرگتر، وسایلش را به ابتدای خیابان خاکزاد (شهیدان اسماعیلی فعلی) میآوردیم و گوشهای از خیابان بساط گوشتفروشی یا همان قصابی سیار را راهمیانداختیم.
من که سن کمی داشتم بیشتر پادویی می کردم و اگر پدر وسیلهای میخواست، مرا فوری به خانه می فرستاد تا برایش بیاورم اما اسدالله بیشتر وقتش را در کنار پدر می گذراند و در فروش گوشت به او کمک می کرد.
محله فردوس در آن سالها خیلی آباد نشده بود و خبری از مغازههای رنگارنگ امروزی نبود. صبحها بساطمان را برپا می کردیم و عصر قبل از نماز مغرب جمع می شد و بعد از یک روز کاری همگی همراه پدر به مسجد می رفتیم.
به روایت برادر شهید
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_چهارم
🌱زمان چایخوردن و ...
در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که میگفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از بیتالمال به گردنم نماند.»
🌱غذای نذری به شرط خمس
محمد بر سر مسائل فقهی خصوصاً خمس خیلی حساس بود و حتی در مراسمات عذاداری امام حسین(علیه السلام) هم از غذای هر مجلسی را استفاده نمیکرد مگر با اطمینان از وضعیت خمسی بانی آن. میگفت «اگر مردم میدانستند با دادن خمس چقدر مالشان برکت پیدا میکند با شور و شوق سهم خمس خود را میدادند.»
به روایت همسرشهید
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_جواد_جهانی
#قسمت_چهارم
تسنیم: شما مخالفتی با حضور فرزندتان در جبهههای جنگ با نیروهای تکفیری و دشمن نداشتید؟
مادر شهید جهانی: پسرم دو فرزند دارد؛ یک دختر 13ساله و یک پسر 8ساله بهنامهای فاطمه و علی؛ اوایل بهخاطر بچههای کوچکش نمیخواستم که به سوریه برود و او مرا به خانه شهیدان میبرد تا با مادران آنها صحبت کنم و راضی شوم چون پسرم دوست داشت که من راضی باشم.
تصاویری را از مادران شهید به من نشان میداد و میگفت "مادر! ببین این مادر شهید چقدر خوشحال است و میخندد" و من هم وقتی سر مزارش رفتم اصلاً گریه نکردم و گفتم "ببین همانطور که تو دوست داشتی". حالا وقتی با خانوادههایی که چند فرزند دارند که دوست دارند به سوریه بروند میگویم، "راضی باشید و مدیونید اگر اجازه ندهید چون در آن دنیا جلوی ما را میگیرند". من امروز خودم هم دوست دارم شهید بشوم چون شهید شدن واقعاً مایه افتخار است
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#قسمت_چهارم
علی تورجی (برادر شهید) :
از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.
قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمیکرد.
دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آنها خیره شد؛ گویی چیزهایی میدید که ما از آنها بی خبر بودیم.
رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.
ایشان هم گفت : من نمیتوانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند میخواهیم اینجا دفن کنیم.
محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :
شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.
همانطور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#قسمت_چهارم
علی تورجی (برادر شهید) :
از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.
قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمیکرد.
دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آنها خیره شد؛ گویی چیزهایی میدید که ما از آنها بی خبر بودیم.
رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.
ایشان هم گفت : من نمیتوانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند میخواهیم اینجا دفن کنیم.
محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :
شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.
همانطور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_علی_تجلایی
#قسمت_چهارم
حدود ساعت ۱۱ صبح روز تاسوعا (آبان ۵۹) بهاتفاق آخرین باقیمانده نیروهایمان که حدود ۱۶ نفر بودند؛ به سمت دروازه شهر سوسنگرد حرکت کردیم. به برادران گفتم؛ به سمت جاده اهواز پیشروی کنیم، شاید بتوانیم جاده را بازکنیم. چهار روز در محاصره قرار داشتیم. روی جاده مشاهده تانکهای سوخته عراقی باورنکردنی بود!
در همان لحظات عدهای را مشاهده کردیم که از سمت اهواز به سمت سوسنگرد درحرکتاند. به تمام برادران گفتم، سنگر بگیرید و آمادهباشید که اگر عراقی باشند، همه را به درک واصل کنیم، اما پس از چندین بار مشاهده با دوربین، مشخص شد که آنها ایرانی هستند و چند نفر عراقی را اسیر کرده و به سمت ما میآیند.
وقتی نزدیکتر آمدند؛ مشاهده کردم، نیروهای سپاه تبریزند که به فرماندهی برادر ناصر بیرقی، خط محاصره را شکسته، با تمام صلابت و قدرت پیش میآیند. دیگر...
🆔 @khoddam_almahdu313
#شهیدانه
#شهید_علی_چیت_سازیان
#قسمت_چهارم
ازدواج به روایت همسر شهید چیت سازیان
دختر جوانی بودم. در پشت جبهه در کنار درس خواندن به رزمندگان کمک می کردم. همیشه در ذهنم همسر آینده ام را فردی متعهد و متقی و از همه مهم تر رزمنده تصور می کردم. علی همان بود که در رویایم به دنبالش می گشتم. به او جواب مثبت دادم. ۱۸ ماه با هم زندگی کردیم و علی مدام در رفت و آمد به جبهه و خانه بود و کمتر همدیگر را دیدم.
نامه هایش برایم خیلی با ارزش بود. حرف هایش را در نامه ها می زد، نامه هایی که اینک جزوه جداناشدنی من شده اند و با آنها زندگی می کنم. معتقد بود این زندگی را انتخاب کرد، شریک شدن در ثواب راهی است که او برگزیده است.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#قسمت_چهارم
دوران دانشجویی اش شدیداً فعال بود. تو کارهای فوق برنامه خیلی فعال بود.
خیلی سر کلاس ها نمی رفت، ولی خیلی باهوش بود و خوب از پس امتحان ها بر می آمد. در عین حال با استادها خیلی ارتباط خوبی داشت و استادان خیلی دوستش داشتن. خیلی فعال بود. خیلی. مثلاً تو آن برهه که هنوز اینترنت و سایت به این شکل در اختیار نبود، می رفتند و ایمیل استادان خارجی را پیدا می کردند و عکس های فلسطین را برایشان می فرستادند.
بیشتر مطالعه شان برای دوران دبیرستان و دانشگاه بود، چون بعدش اصلاً وقت برای این کارها نداشتند.
کتاب های شهید مطهری را خیلی مطالعه می کردند مخصوصاً مطالعه تاریخ اسلام.
* مصطفی بدون هیچ پارتی، وارد سایت شد. وقتی که فارغ التحصیل شد، آزمون داد و نه ماه منتظر شد برای ورود به سایت. در واقع، یک رونمایی کاملاً هدفمند داشت، برای زندگی و آینده اش، کاملاً برنامه ریزی شده، حاج خانوم هم همیشه به مصطفی می گفت: «تو کلفت ترین پارتی را داری، به نام خدا».
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_علی_اصغر_کلاته_سیفری
#قسمت_چهارم
دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی افسر کلاته سیفربه پایان رساند . و وارد دبیرستان شد . رشته ی مورد علاقه اش ، برق بود . به همین دلیل ، هنرستان فنی را برای ادامه تحصیل برگزید . او مسیر خانه تا هنرستان را با دوچرخه رکاب می زد . سالهای پایانی دوره ی هنرستانش مصادف شده بود با زمزمه های انقلاب و چند ماه مانده به پیروزی انقلاب ، با چند تن از دوستانش به مشهد رفت تا دفترچه ی اعزام به خدمت بگیرد اما دو روز مانده به اعزام ، با شنیدن پیام امام به سربازان و ارتشیان (مبنی بر تسلیم و مقاومت نکردن در برابر مردم) منصرف شد و دوستانش را نیز متقاعد کرد که از اعزام چشم پوشی کنند ....
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_مهدی_خراسانی
#قسمت_چهارم
چند فرزند دارید و شهید در مورد فرندانتان چه توصیهای به شما داشت؟
همسر شهید: دو فرزند پسر دارم. امید پسر بزرگم هفت ساله و محمدم دو سال و نیمش بود که پدرشان شهید شد. مهدی به من توصیه میکرد بچهها را درست تربیت کنم؛ حسینیوار و از نظر حلال و حرام و لقمه پاک خیلی تاکید داشت و اینکه سرباز امام زمان باشند و خدمتگزار مردم.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_رضا_اسماعیلی
#قسمت_چهارم
عضو گردان فاطمیون خاطرنشان کرد: تا آنجایی که اطلاع دارم٬ پیکر بی سر شهید رضا اسماعیلی شب گذشته ـ دوشنبه 7 بهمن ـ برای خانواده اش که از مهاجرین افغانی هستند به ایران فرستاده شد.
گفتنی است درباره نحوه شهادت شهید رضا اسماعیلی٬ برخی صفحات شخصی اعضای گروهک تروریستی جبهة النصرة در شبکه های اجتماعی مدعی شدند که سر شهید ابتدا به صورت نیمه و با رد شدن خودروی این تکفیریون وحشی از روی آن٬ جدا و سپس با چاقو به صورت کامل بریده شد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_عبدالله_اسکندری
#قسمت_چهارم
همسر شهید اسکندری با اشاره به اینکه آخرین تماس حاجی را همیشه به یاد دارند ، افزودند :در آخرین تماس حاجی به من گفت : ” تصدقت شوم ، برایم دعا کن ” ، اتفاقا همرزمانش هم خندیدند، من با خنده گفتم دوستانت می خندند. گفت اشکال ندارد، بگذار بخندند…
در بحبوحه مطالعه زندگی سردار برایم چه زیبا بود که ایشان در پذیرش مسئولیت ها همواره توانایی و مبحث پاسخگو بودن مقابل خداوند در روز واپسین را مدنظر داشتند ، تا آن جا که در عملیات بدر پس از ارائه ی سوابق خود به شهید زندگی آبادی از پذیرش فرماندهی گردن امتناع نمودند و گفتند چون افراد حاضر در گردان را نمی شناسم، فرمانده گردان نمی شوم. شما فرمانده را انتخاب کن ، من می شوم جانشین او…
حاج عبدالله به صورت گمنام در عملیات ها حضور می یافت و هنگامی که از او پرسیدند چرا بین این همه تیپ و لشکر ، لشکر ثارالله را انتخاب کرده ای ، گفت : رفتم جایی که مرا نشناسند.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#قسمت_چهارم
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی
به اذعان یکی از دوستانش، «رضا در سال ۱۳۹۱ به مقّر ما آمده بود تا به بچهها در انجام مأموریت کمک کند. یک روز صبح، قبل از سحر، من و او به اتفاق «ابوالفضل منصورکیا» برای بستن مرز، به راه افتادیم. بعد از دو ساعت که در موقعیت بودیم، وقت نماز صبح شد. رضا با وجود سرمای هوای کرمانشاه، با آبی که از قبل همراه خودش آورده بود، وضو گرفت و ما را هم برای خواندن نماز اوّل وقت فرا خواند.»
در نهایت، رضا در ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ در کرمانشاه، طی درگیری با قاچاقچیان، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و یک روز بعد، با تشییع اهالی چالوس، در گلزار شهدای «یوسفرضا» این شهر به خاک سپرده شد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#قسمت_چهارم
#شهید_سجاد_عفتی
همسر شهید: من و سجاد دخترخاله پسرخاله بودیم. سجاد از نظر ادب، نزاکت و وقار بینظیر بود. روحیه پهلوانی داشت و کشتیگیر بود. به خاطر صفات پسندیدهاش قبول کردم با او ازدواج کنم. سال 86 عقد کردیم. نزدیک عروسیمان بود. دو سال بعد سال 88 سوم مرداد شب ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) مراسم عروسیمان بود از اغتشاشات که تعریف میکرد همه میگفتند کمتر برو. قبول میکرد، ولی وقتی برمیگشت زیر چشمم ورم کرده بود. به این حرفها گوش نمیداد، واقعاً یک دل نترسی داشت. تا 9 دی سجاد و دوستانش وسط معرکه بودند. بلافاصله یک هفته بعد از ازدواج در سپاه استخدام شد. حاصل ازدواجمان «سنا» است...
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#قسمت_چهارم
#شهید_ابراهیم_کریمی
علت شهادت : درگیری با اشرارمسلح
عامل شهادت : اصابت گلوله
شرح علت شهادت : شهید ابراهیم کریمی سر اکیپ گشت مرزی بودند و در حین گشت زنی متوجه ورود افراد ناشناسی به صورت غیر قانونی به داخل کشور میشوند،که بعد از دستور ایست از جانب شهید آنها که از گروه پژاک بودند شروع به تیراندازی میکنند کهدر نتیجه ایشان از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفتهو به علت شدت جراحت قبل از رسیدن آمبولانس به شهادت میرسد
🆔 @khoddam_almahdy313
#قسمت_چهارم👆
🌱حجاب بانوان
اونایی که میگن ما چرا حجاب داشته باشیم خوب پسرا نگاه نکنن ، لطفاااا این کلیپ و کلیپ های بعدی در رابطه با این موضوع رو نگاه کنید .
#شهیدانه
#شهید_محمد_بروجردی
#قسمت_چهارم
اقدامات مهمی که شهید بروجردی به همراه تعدادی از نیروهای انقلابی در این مدت انجام داد، عبارت بودند از: خلع سلاح قرارگاه پلیس (تهران)، عملیات نظامی ۱۵ خرداد ۱۳۵۷، انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش، خلع سلاح کلانتری ۱۴ در میدان خراسان، شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون. بروجردی در ارتباط با بسیاری از این حرکتهای انقلابی، مسوولیت شناسایی، جمعآوری اطلاعات و طرحریزی عملیات را به عهده داشت و در آخرین عملیات از ناحیه پا مجروح شد. علاوه بر این اقدامات برای ورود امام لازم بود که گروهی مسلح مخفیانه حفاظت ایشان را بر عهده بگیرند. شورای انقلاب بعد از بحث و گفت وگوهای زیاد گروه توحیدی صف را انتخاب کردند.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_مهدی_زین_الدین
#قسمت_چهارم
به عنوان مسوول واحد اطلاعات سپاه قم انتخاب شد و در این مسوولیت حساس انجام وظیفه کرد. این سردار سرافراز اسلام بعد از اینکه در جهاد سازندگی و سپاه پاسداران خوش درخشید، مسوولیتهای حساس و کلیدی را به او واگذار کردند و بدین ترتیب، زینالدین به عنوان مسوول شناسایی یگانها انتخاب شد و پس از آن به عنوان مسوول اطلاعات عملیات سپاه دزفول به ایفای نقش پرداخت و سپس مسوول اطلاعات عملیات محورهای سوسنگرد شد. بنابراین شهید زین الدین در اوج جوانی و با وجود تجربه کم در عرصه مدیریت و جنگ، تبدیل به یکی از شاخصترین فرماندهان آن سالها شد. او در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، مسوولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را پذیرفت و در عملیات رمضان به سرپرستی تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم و سرانجام به فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم منصوب شد. ...
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهیده_صدیقه_رودباری
#قسمت_چهارم
28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."
پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت،محمود با چهره ای غمگین وبرافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد ودر آن جمع اظهار داشت"بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت.شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..."
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_علی_هاشمی
#قسمت_چهارم
فرماندهی قرارگاه نصرت
از اقدامات قرارگاه نصرت در طول جنگ ایران و عراق، شناسایی مناطق عملیاتی، از هورالعظیم، تا جاده بغداد به بصره بود. همچنین شناساییهای برونمرزی در عراق، از جمله شهرهای نجف، کربلا و سامرا، از دیگر اقدامات قرارگاه نصرت بود. پس از انجام عملیاتهای خیبر و بدر، نیروهای قرارگاه نصرت شیوه جدیدی را برای مقابله با ارتش عراق آغاز کردند، که نیروهای اطلاعات و عملیات این قرارگاه، از نظر اطلاعاتی، به سراسر منطقه هورالعظیم مسلط شدند. وی در قرارگاه نصرت از نیروهای بومی و عربهای ایرانی استفاده فراوانی نمود. این مساله در مخفی ماندن هویت نیروهای ایرانی حین انجام عملیات شناسایی در منطقه هور نقش بسزایی داشت.
فرماندهی سپاه ششم
در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق ع منصوب شد، که فرماندهی سپاههای استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر، به وی سپرده شد.
عملیات خیبر
از شهید علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر یاد شدهاست. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی، عملیات خیبر طراحی شد. ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت بود.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_مهدی_یاغی
#قسمت_چهارم
از این شهید بزرگوار، پسرانی به نام های کرار و آدم به جای مانده است.
شاید کرار و آدم آمدند تا هروقت دل مادر بهانه ی مهدی اش را بگیرد؛ با دیدن صورت ماه آنان آرام گیرد..
نیمه شعبان سالروز تولد شهید لبنانی مدافع حرم مهدی یاغی
شهید یه نکته ی زیبا در وصیت نامه ش میگه:
من به رفقام گفتم هروقت دلتون گرفت یا دوست داشتید دور همی داشته باشید بیاید سز مزار من پیش من ..
نیاز نیست حتما قران بخونید ..
بیاید با من حرف بزنید ..من صداتون رو میشنوم..
یه خاطره ی قشنگ هم از روزهای شهادتش:
شهید مهدی شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد..
دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه میای امشب باهم شهید بشیم..
رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم..قشنگتره..
شب شهادت امیر المومنین مهدی یاغی لحظه ی افطار قبل از روزه ش رو باز کنه به دیدار خدا رفت..
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_علی_اکبر_نظری_ثابت
#قسمت_چهارم
مشکلگشای حاجتمندان
مادر شهید نظری میگوید: سر مزارش نشسته و توی حال خودم بودم. جوانی با ظاهری خیلی شیک و امروزی آمد نشست کنار سنگ مزار فرزندم و شروع کرد به فاتحه خواندن! پرسید شما که هستید؟ گفتم مادر شهید هستم؛ کاری داشتید؟ گفت: من مشکلی داشتم که این شهید برایم حل کرد. گفتم: چطور مادر؟ گفت: هفته پیش به گلزار آمدم دیدم آقایی با عکس شهید اینجا نشسته است. من اصلاً علاقه و اعتقادی به شهدا، گلزار و این مسائل نداشتم. با خودم گفتم اگر این شهید مشکل مرا حل کند پس معلوم است شهیدان حساب و کتابی دارند. همان شب شهید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمد و رو به من کرد و گفت: «چون به شهداء توسل کردی آمدم تا مشکل تو را حل کنم. برو خیالت راحت باشد که مشکل تو کاملاً حل شده و دیگر هیچ غصهای نخور.»فردای آن روز مشکلم حل شد. از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شما می آیم
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#قسمت_چهارم
خصوصیات اخلاقی شهید حجت الله رحیمی
حجت اللّه رحیمی از ویژگیهای اخلاقی و شخصیّت معنوی خاصّی برخوردار بود و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان و گفتن یا زهرا و یا علی در ابتدا و انتهای مکالمات تلفنیاش به جای سلام و خداحافظی مشهود بود. او بسیار انسانی محجوب، صبور و مهربان بود و در فضای خانواده، یک الگو برای دیگر فرزندان بود و ایشان همیشه با لبخندی ملیح و زیبایی که بر لب داشت و با ظاهری دلنشین و باطنی پاک به پدر و مادر خود احترام میگذاشت و دست پدر و مادر خود را با عشقی فراوان میبوسید.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
#قسمت_چهارم
تلویزیون رو روشن کردم ، با تعجب حاجی رو بر صفحه تلویزیون دیدم ، با همان متانت همیشگی سخن می گفت ومردم وجوانان کرمانی رو به حضوردرکاروانهای سپاهیان محمد ( ص) دعوت می کرد .
حاجی جمله ای رو گفت که جوونها را دسته دسته به مراکز بسیج کشاند .
حاج مهدی گفت : پایگاههای مقاومت سفارتخانه های امام زمان (عج) هستند .
🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313