#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_اول
شهید محمد کامران در 9 اردیبهشت ماه 1367 در خانواده ای مذهبی و ولایتمدار در روستای دستجرد جرقویه از توابع استان اصفهان چشم به جهان گشود. مادر شهید علت انتخاب نام زیبای او را چنین بیان می کند: هنگام تولد محمد، پدرم گفت نام او را خداوند دو سال قبل از تولدش انتخاب کرده است؛ چرا که دو سال قبل از تولد محمد یعنی در سال 65 دایی اش (شهید محمد خدامی) در جبهه دفاع مقدس در منطقه عملیاتی مریوان به فیض شهادت رسیده بود. به همین خاطر بنا به سفارش پدر بزرگش نام زیبای محمد را بر وی نهادیم. محمد در دوران کودکی پسری شجاع، پر انرژی، و دوست داشتنی بود و از همان کودکی تلاش می کرد تا راه دایی شهیدش را ادامه دهد. محمد تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی (تا دوم) را در همان روستا گذراند. و از سال 1378 به همراه خانواده برای ادامه زندگی به استان تهران آمد و تحصیلاتش را در این استان ادامه داد. در بدو ورود به استان تهران جذب پایگاه مقاومت بسیج محله شد و با شور و شوق فراوانی در برنامه های بسیج شرکت می کرد و کم کم خودش مسئولیت هایی را در بسیج برعهده گرفت.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_دوم
محمد در ایام فتنه 88 نیز ادای دین به انقلاب و رهبری عزیز کرد و تلاش شبانه روزی در دفع آن فتنه شوم داشت. محمد تحصیلات خود را در دوره متوسطه در رشته علوم تجربی ادامه داد و بعد از اخذ مدرک پیش دانشگاهی وارد شغل مقدس سپاه پاسداران شد. او علی رغم برخی مخالفت ها مصر بر ورود به این شغل مقدس شد و در سال 1386 موفق به ورود به دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) گردید و در آن دانشگاه که مهد پرورش جوانان انقلابی و ولایی است به تحصیل انواع فنون نظامی پرداخت و در سال 1389 دانش آموخته آن دانشگاه شد و بعد از آن به تربیت و آموزش جوانان انقلابی پرداخت.
محمد آن چنان عاشق این شغل مقدس بود که بنا به گفته برخی همکارانش هنگام خواب نیز با همان لباس مقدس به خواب می رفت و علت این کار خود را نیز چنین بیان می داشت: من با نذر و نیازهای فراوانی توانسته ام به این شغل مقدس وارد شوم، از آن می ترسم که هنگام خواب عزرائیل جانم را بستاند و این لباس مقدس بر تنم نباشد.
محمد بر سر مسائل فقهی و حلال و حرام به ویژه مسئله خمس حساس بود تا آنجا که غذای هر مجلسی را استفاده نمی کرد تا آن که مطمئن شود که خمس آن داده شده است.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_سوم
محمد از آنجایی که علاقه زیادی به مادر سادات حضرت زهرای مرضیه (س) و خانواده سادات داشت از خانواده خود درخواست داشت تا از خانواده سادات همسری برای او انتخاب کنند. او در مهرماه 1392 با همسری فاضله از خانواده سادات ازدواج کرد.
همزمان با ظهور داعش و نا امنی اطراف حرم عمه سادات (س) از آنجایی که عشق وصف ناشدنی به حضرت زینب (س) داشت، عاشق دفاع از حریم عمه سادات (س) شد. و مکرراً عازم آن مکان مقدس جهت دفاع از حرم گردید.
محمد آن چنان عاشق شهادت بود که مکرراً از پدر و مادر و همسرش درخواست می کرد که برای شهادتش دعا کنند و می گفت دعا کنید تا من نیز شهید شوم تا اینکه از رفیقانم جا نمانم.
محمد با دفاع از حرم عمه سادات (س) و همچنین سامرا (حرم امامین عسکریین) عشق خود را به اهل بیت (ع) نشان داد. آخرین اعزام او در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در آذر ماه 1394 بود، سرانجام در روز چهارشنبه 23 دی ماه 1394 قبل از اذان ظهر در منطقه خان طومان حلب بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شاهرگ و پهلو به آرزوی دیرینه اش رسید و به دایی شهیدش ملحق شد و در روز جمعه 25 دی ماه 1394 در بهشت زهرا قطعه 50 (مدافعان حرم) ردیف 115 شماره 18 به خاک سپرده شد.
محمد با جانفشانی اش اثبات کرد که چه زیبا از قدیم گفته اند: حلال زاده به دایی اش می رود چرا که حتی این دو شهید از یک ناحیه نیز به فیض شهادت رسیده اند.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_چهارم
🌱زمان چایخوردن و ...
در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که میگفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از بیتالمال به گردنم نماند.»
🌱غذای نذری به شرط خمس
محمد بر سر مسائل فقهی خصوصاً خمس خیلی حساس بود و حتی در مراسمات عذاداری امام حسین(علیه السلام) هم از غذای هر مجلسی را استفاده نمیکرد مگر با اطمینان از وضعیت خمسی بانی آن. میگفت «اگر مردم میدانستند با دادن خمس چقدر مالشان برکت پیدا میکند با شور و شوق سهم خمس خود را میدادند.»
به روایت همسرشهید
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_پنجم
*منبر
محمد پامنبری حاج آقا اتابکی بود در میدان صادقیه. من هم گاهی از اوقات چهارشنبه شبها پای منبر حاج آقا جاودان میرفتم. محمد بخاطر نوع کارش گاهی فرصت میکرد که چهارشنبهها به منبر حاجآقا جاودان بیاید.
*عشقم، گلم
«عزیزم»، «گلم»، «عشقم» مال تنهاییهامون بود و «محمدم» جلوی بقیه. مرا جلوی اقوام «سادات» و جلوی نامحرم و غریبه «سادات خانم» صدا میزد. برای خودش که «فاطمه جان»، «عزیز» و ...
گاهی حس میکنم محمد امانت حضرت زینب دست من بود. سختیهایش باقی است اما وقتی به آخر سختیها فکر میکنم، زیباییها به سراغم میآید.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_ششم
🌱دختر حضرت زهرا
محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» میگفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش برکت زندگی است.»
🌱سفر آخر، حال و هوایش فرق میکرد. هرشب تماس میگرفت و میگفت «سادات برایم دعا کن. دیگر اینجا ماندن برایم سنگین شده...» شاکی میشدم. میگفتم «الآن که مرا تنها گذاشتهای، حداقل طوری حرف بزن دلتنگیهایم کمتر شود و آرامش بگیرم!» میگفت «نه خانم. ایندفعه فرق دارد...» محمد حرف میزد و من ته دلم خالی میشد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_هفتم
🌱زیبای من!
یکی از دوستان محمد، همان روز شهادت پیکرش را به عقب انتقال داده بود. در معراج شهدا، محمد فوقالعاده زیبا شده بود. اصلاً باورم نمیشد محمد من باشد! حتی دوستانش هم به این ادعا اذعان داشتند. میگفتند شب عملیات محمد موهایش را مرتب و لباسهایش را هم عوض کرد. حسابی خوشتیپ شده بود. سربهسرش گذاشتیم که «آقا اشتباه گرفتی، داریم میریم عملیات تو دل دشمن!» جواب داده بود «میدانم. اما میخواهم قشنگ برم اون طرف!» انگار دوستانش هم همان شب بخاطر حرفهای محمد دلشان به رفتنش راضی نمیشد... میگفتند «حرفهایش طوری بود که همه را نگران میکرد!»
🌱آنقدر صبور شده بودم که حتی در معراج هم گریه نکردم. به محمد گفتم «آفرین، تو پیروز شدی! ولی قول داده بودی که اگر شهید شدی همان روز مرا هم ببری...» محمد همیشه صبوری مرا تحسین میکرد. اما حالا دیگر دلتنگیهایش برایم زیاد شده، خیلی زیاد! شاید آن زمان به داشتن محمد مطمئن بودم، اما حالا...
*اخمی که نبود
محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. خدا را شکر میکنم که محمد من هم شهید شد. محمد آرزوی شهادت داشت.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_هشتم
🌱شیرینی دفاع از حرم
با تمام بیقراریهای دوریاش، و با اینکه واقعاً دلم میخواست برای همیشه او را داشته باشم، با این حال او آنقدر ازغربت حضرت زینب و لزوم دفاع از حرمش حرف میزد که هیچگاه نمیتوانستم مانع از رفتنش شوم. شیرینی دفاع از حریم اهل بیت آنقدر دلچسب بود که با هیچ لذتی برابری نکند.
🌱لذت وصفناشدنی
تصور برگشتن محمد خیلی بینظیر است. اما حقیقتاً از شهادتش ناراحت نیستم، اتفاقاً خوشحالم که به آرزویش رسید.
با تمام دلتنگیهایم، گاهی تصور میکنم اگر محمدِ من میمُرد، چه میشد؟! وقتی سنگنوشتههای مزارش را میخوانم، لذتم وصفناشدنی است؛ «شهید» آن هم در چه راهی؛ «مدافع حرم». انگار که روی سنگ قبرش نوشته باشند "جوان کامروا". زندگی ما فدای عقیله بنیهاشم شد و چه چیزی بیشتر از این میتواند آرامم کند؟ واقعاً دلتنگیهایم بوی شکایت ندارد، فقط جای خالی محمدم را که حس میکنم دلم برایش تنگ میشود...
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_نهم
🌱باید شهید میشد
این روزها به این فکر میکنم که 3 سال و 4 ماه با یکی از اولیاء الهی زندگی کردم... همیشه به او میگفتم «تو حتی اگر قرار نباشد که به شهادت برسی، با این کارهایت حتماً شهید میشوی.» کارهایش عجیب دلنشین بود.آنقدر محبت میکرد و احترام میگذاشت که اصلاً باید شهید میشد.
🌱همسرم واقعاً لیاقت شهادت را داشت. یک زمانی امام خامنهای در وصف شهید صیاد شیرازی فرمودند «این شهید حیف بود بمیرد و باید شهید میشد» و من همین کلام حضرت آقا را برای محمدم به کار میبرم؛ محمد هم حیف بود بمیره و باید شهید میشد...
🌱شهید محمد کامران پس از تشییع در حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در قطعه 50 گلزار شهدای تهران در جوار سایر مدافعین حرم به خاک سپرده شد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_محمد_کامران
#قسمت_دهم
🌱وصیتنامه
با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولیعصر(عج) و نایب برحقش امام خامنهای و امام خمینی(ره) و شهدای گرانقدری که با خونهای ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان دادهاند.
همیشه از خداوند خواستهام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه میکنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیهای که میفرماید: وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه 216) شدهام.
خیلی وقتها شده است که چیزی را دوست داشتهام و از شر آن آگاه نبودهام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقتها هم شده است که چیزی را دوست نداشتهام و از خیر آن آگاه نبودهام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است.
خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارد، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر میکنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم.
اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) بردهاید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است.
پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند میخواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت میرسد.
در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگهای درنده آماده این چنین موقعیتهایی هستند.
از تمامی کسانی که بنده را میشناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم میخواهم که با حیا و خود سرخی خونم را را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را میدهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدا امر و دستور امام خامنهای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی میکنم، انشاءالله خداوند حافظ مملکتم باشد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
حقیر محمد کامران 15/9/1394
🆔 @khoddam_almahdy313