eitaa logo
𝒌𝒉𝒐𝒅𝒅𝒂𝒎_𝒂𝒍𝒎𝒂𝒉𝒅𝒚313
92 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از سخنان معروف این شهید این است که : کسی می تواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیرد نکرده باشد. 🆔 @khoddam_almahdy313
هیچ وقت خودش را از چیزایی که خدا داده،محروم نمی کردمثل همه زندگی عادی داشت،اما درعین حال خیلی هم تلاش می کرد تا خلاصه آن سیم وصل بشود. مطمئن باشید حساب و کتاب فرق می کند، به شرط اینکه همه چیز خالص برای خدا باشد. فقط برای خدا،مهم فقط آن سیم هست که خلاصه وصل شود. * به حاج احمد متوسلیان ارادت و علاقه خاصی داشت.به شهدا ارادت عجیبی داشت.یادم است اولین گردش دو نفرمون گلزار شهدا بود. * آقا (رهبری) راخیلی دوست داشت. البته هیچ وقت اهل حرف و فقط «آقا آقا» گفتن نبود.این علاقه اش به آقا را تو عمل واقعاً نشان می داد. * آقا که آمدندبا خودشان نور آوردند و وقتی هم که رفتند نور را بردند. علی رضا به زوربغل مامان بزرگ و بابا بزرگش می رود واین که چه جوری آن طور بغل آقا نشسته بود را دیگر خدا می داند. خودمان هم تعجب کرده بودیم. * علی رضا هم مثل بابایش شدیداً تودار است. از آن وقت تا حالا فقط حدود ده بار سراغ پدرش را گرفته که مادر بزرگش به او گفت: «بابا برای چه مأموریتی رفته پیش خدا. هر وقت که لازم باشد، ما هم می رویم پیشش…» منم هر وقت که از پدرش بپرسد همین را گویم. 🆔 @khoddam_almahdy313
سال که به عدد 1359 رسید ، علی اصغر دیگر در جمع نیرویی بود، که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نام گرفته بود . سپاه سبزوار میزبان او شد و او نیروی رسمی این نهاد . با آغاز جنگ تمایل او به شرکت در صف مدافعان ، بیشتر شد . در همین ایام ؛ گاهی که به روستا می رفت ، به این فکر می کرد که روستایش چقدر نیروی مستعد و پر توان دارد . تصمیم گرفت ابتدا با کار فرهنگی آغاز کند و کتابهای خانه اش را برداشت و مکانی را برای تاسیس کتابخانه در نظر گرفت . او که کتاب هایش را به کتابخانه اهدا کرد ، دیگران نیز در این راه گام برداشتند . از سپاه و کتابخانه شریعتی سبزوار نیز تعدادی کتاب برای تجهیز کتابخانه کلاته سیفر گرفت و سرانجام وقتی کتابخانه تشکیل شد ، نفس راحتی کشید ... 🆔 @khoddam_almahdy313
برای آرام گرفتن دلش و شنیدن جواب از من، گفتم اگه جلوگیری کنم، آن دنیا جواب حضرت فاطمه (س) رو نمی‌توانم بدهم. آنقدر الحمدالله اعتقادم محکم بود که از ته قلب با اطمینان خاطر سپردمش به امام زمان (عج) و حضرت فاطمه (س). چون شنیده بودم امضای امام زمان (عج) و حضرت فاطمه (س) که پای کارنامه اعمالت بخورد شهادت روزیت می‌شود و حتی می‌دانستم شهادت لایق همچون مردی است و امیدی به برگشتن ایشان نداشتم و منتظر خبر شهادت بودم. پس از رفتنش خودم را آماده و محیا کرده بودم برای برنگشتن ایشان. من جایی بازگو نکردم ولی تو دعاهایی که پس از رفتنش می‌کردم می‌گفتم: «فقط اسیر نشود، بقیه دست خداست و هر چه خدا رقم زده باشد همان شود.» شهادت وقت مرگ را عوض نمی‌کند ولی نحوه مرگ را تغییر می‌دهد. با این علم ایشان را سپردم به تقدیری که خداوند برایش رقم زده بود. مهدی لایق شهادت بود و مرگ طبیعی سزاوار ایشان نبود. خداوند را شاکرم که از رفتن ایشان جلوگیری نکردم و ان‌شاءالله که در این امتحان سربلند شده باشم. 🆔 @khoddam_almahdy313
در توصیف مقام والای سردار بی سر شهیدحاج عبدالله اسکندری، آیت الله شیرازی سخنان زیبایی را مطرح کردند و فرمودند:آن بزرگ مرتبه سرداریست که سرش را به مثابه ی سرداران کربلا برای گرفتن جایزه از دشمنان اهل بیت ع از شهری به شهری بردند… گوارا باد بر خانواده او این افتخار و گرامی باد بر سایر برادران دینی پیروی از آن بزرگوار که با خدای خود پیمان سربازی بسته بود و به عهد خود نیز تمام کمال عمل نمود. یادش همواره در اندیشه ها جاویدان باد 🆔 @khoddam_almahdy313
رفته بود. با شهید صدرزاده و جانباز امیرحسین خیلی رفاقت نزدیکی داشت. قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزام‌شان تا صبح فرودگاه بودند، اما سجاد اعزام نشد و برگشت. وقتی برگشت کوله‌پشتی‌اش را تا 40 روز باز نکرد. خبر شهادت مصطفی را که شنید بیقراری‌اش بیشتر شد و دو هفته روزه گرفت تا اعزامش به مشکلی نخورد. چند روز بعد از چهلم مصطفی اعزام ‌شد. شبی که آقا مصطفی صدرزاده شهید شده بود سجاد زنگ زد و ‌گفت: دوست عزیزم رفت دیگر نمی‌توانم بمانم. می‌گفت: لازم باشد مستقیم می‌روم از حاج قاسم اجازه رفتن می‌گیرم. آن‌قدر بی‌تاب رفتن بود که اصرار می‌کرد منزل مادرش باشیم تا برای اعزام تماس گرفتند فاصله نزدیک باشد و زود برود. وقتی پیام‌هایی را که در مدت مأموریتش داده بود، می‌خوانم می‌فهمم که می‌خواسته مرا برای امروز آماده کند..... 🆔 @khoddam_almahdy313
خودگذشتگی برای نجات کردستان بروجردی بعد از پیروزی انقلاب برای مقابله و سرکوب ضدانقلاب بنا به دستور امام (ره) عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان؛ که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت، منشا خیرات و برکات زیادی شد، وی یه طور مستقیم فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعب‌العبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام، بر ضدانقلابیون پیروز شد.  او بارها می‌گفت: «آن شخصی که مردم کردستان را دوست داشته باشد می‌تواند در کردستان کار کند، من به این مردم محروم و ستمدیده علاقه دارم. او  معتقد بود که لحظه‌ای نباید پاکسازی کردستان متوقف شود. گرچه به کارهای تبلیغی، فرهنگی، اقتصادی و عمرانی اعتقاد بسیار داشت. امام(ره)با اشاره به پیروزی های به دست آمده توسط شهیدان بروجردی و آبشناسان فرمودند که اسلام و مسلمانان متعهد به این پیروزی‌های چشمگیر شما چشم دوخته‌اند و از یاد هیچ یک از ما نخواهند رفت. شما فرزندان ملت هستید. فتحی که به دست شما صورت گرفت، برای ملت سرافرازی بود. 🆔 @khoddam_almahdy313
بعد از عملیات های والفجر زمزمه آزادسازی جزایر مجنون برخاست. شهید زین الدین به عنوان طراح و برنامه ریز اصلی عملیات وارد عمل شد. نبرد خیبر آغاز شد و وی پیروز از جزایر مجنون بیرون آمد و دشمن مایوس و ناتوان از فرمانده جوان ۲۳ ساله ای که باعث شکستش شده بود با عنوان «خیبرشکن» نام می برد. سردار محسن رضایی از فرماندهان و همرزمان این شهید درباره ایثار و فداکاری وی می‌گوید: اولین ویژگی مهدی ایثار و فداکاری او بود. سال‌ها در جبهه بود و عملیات‌های فراوانی را قبول کرده بود. خودش در خط مقدم نبرد شرکت کرده و هیچ وقت برادرانش را تنها نمی‌گذاشت و به همراه برادران بسیجی و رزمنده‌اش در مشکلات و پیروزی‌های جنگ شریک و سهیم بود. 🆔 @khoddam_almahdy313
شهادت شهید علی هاشمی فرمانده سپاه ششم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در ۴ تیرماه ۱۳۶۷ به دنبال تهاجم سراسری ارتش عراق به جزیره مجنون و پس از اطمینان از تخلیه افراد از این جزیره، اندکی پس از جدا شدن از علی‌اصغر گرجی‌زاده؛ رئیس ستاد سپاه ششم، به هنگام ترک مقر فرماندهی، هدف موشک هلی‌کوپتر‌های ارتش عراق قرار گرفت و در ٢۶ سالگی شهید شد. با توجه به مجروح شدن و اسارت گرجی‌زاده توسط نیرو‌های ارتش عراق، تا مدت‌ها تصور می‌شد که شهید هاشمی نیز در عراق اسیر شده‌است. در سال ۱۳۸۹ پیکر وی پس از ۲۲ سال، در نزدیکی محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم کشف شد و در اهواز به خاک سپرده شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
وصیت نامه شهید حجت اللّه رحیمی : بسم رب الشهداء والصدیقین هر کس که پیمان ولا دارد بیاید، هر کس هوای کربلا دارد بیاید (فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا ) (پروردگارا تو خود گواهی بر من چه می گذرد.) بارالها !... خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ، برادر و خواهر را خدایا ! بی خوابی‌های فراوان را خدایا ! دنیا و خواری‌هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمّل می‌کنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمّل نخواهم کرد. خدایا ! تو را سپاس می‌گزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری . خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ؛ زیرا عبادت‌هایم را برای این به درگاهت می‌کنم که تو را لایق عبادت می‌دانم ، و تو را عادل می‌دانم و می‌دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند می‌کند . خدایا ! سال‌ها و ماه‌هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهرها و آبادی‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها را پشت سر گذاشته‌ام ولی هنوز خود را نشناخته‌ام . با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده‌ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه می‌توان عاشق شد ، عاشق اللّه ، شیفته اللّه، تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی. آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد، دیگر این سینه را نمی‌خواهم. خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده‌ی آموخته را. معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ... معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است . الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی . خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق می‌ورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که می‌خواهم در راه تو ، تکه تکه شوم. خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آن‌ها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم. خدایا ! در این سرزمین مقدّس و خونین سوگند می‌خورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم . خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح می‌دهم . خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن . بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمی‌بینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست . خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده‌ام مساز ؛ زیرا به عشق شهادت به درب خانه‌ات می‌آیم. پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش می‌کنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن. محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی می‌خواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّه‌ی کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسّر نمی‌شود، می‌خواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفته‌اند. بارالها ، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه برای شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه اللّه گردیده، حمایت فرما! ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده‌اند . بگذار این گوش‌ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده‌اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده‌اند. خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی . خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته‌ام . یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (علیه السّلام) بود ... پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می‌تپد . جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمّل عذاب تو را ندارم. ادامه👇👇👇
به نقل همسر شهید: مادرم می گوید: زمانی پیکر مطهر شهید عبدالمهدی مغفوری را آوردند، حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می کردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون محل هم که آنجا بالای سرجنازه بود، قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است. با خود گفتم، خدایا این چه شهیدی است و نزد تو چه قرب و مقامی دارد که این کرامت را به او عنایت کرده ای و از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده، صدای تلاوت قرآن می آید؟ از جا بلند شدم که خودم هم از نزدیک این اعجاز را مشاهده کنم. وضو گرفتم، بالای سرش رفتم و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتابی نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید. وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که به او برق وصل کرده باشند، در جا خشکم زد چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه که گوشم نزدیک دهان او بود، شنیدم که این آیه را می خواند: انااعطیناک الکوثر ...) 🆔https://t.me/khoddam_almahdy313
شفاعت به یک شرط از خواب بیدار شده بود و داشت می‌خندید. پرسیدم، «چه شده؟» گفت، «سعید آمده بود به خوابم. می‌گفت، اگر شما زن‌ها غیبت کردن را کنار بگذارید، من خودم شفاعت‌تان را می‌کنم.» نقل از خواهر شهید 💠💠💠💠💠💠 آرامشی از جنس مادر شهید همیشه حضورش را کنار خود احساس می‌کنم، انگار هیچ‌گاه تنهایم نمی‌گذارد. هنوز پس از گذشت ۳۳ سال از شهادت سعید، گاهی که خیلی خسته و ناراحت می‌شوم، وارد اتاق می‌شود و می‌گوید، «سلام مادر! خسته نباشید!» با همین یک جمله آرامش می‌گیرم. نقل از مادر شهید 💠💠💠💠💠💠💠 فرزند حضرت زهرا (س) یک شب حضرت زهرا (س) به خواب مادر آمد و به او گفت، «سعید فرزند من است!» با تعجب پرسید، «اما سعید که سید نیست؟!» حضرت جواب دادند، «ما خیلی از سید‌ها را فرزند خودمان نمی‌دانیم؛ اما سعید فرزند من است!» پس از خواب از سعید پرسید، «سعید جان شما چطوری به این مقام رسیدی؟» جواب داد، «فقط خلوص... هرکاری را که می‌کنید اگر فقط رضایت خدا را در نظر بگیرید خدا هم پاداش با ارزشی به شما می‌دهد.» نقل از مادر شهید