eitaa logo
𝒌𝒉𝒐𝒅𝒅𝒂𝒎_𝒂𝒍𝒎𝒂𝒉𝒅𝒚313
92 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید جواد رسولی دوم تیر ماه سال 1340 در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهرستان زنجان دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکی به واجبات اهمیت زیادی می داد  حتی نماز و روزه اش قبل از رسیدن به سن بلوغ ترک نمی شد. علاقه شدیدی به قرآن داشت و قبل از ورود به دبستان قرآن را در مکتب خانه فرا گرفت و از همان لحظه روح و جسم خود را با قرآن مانوس ساخت و دستورات قرآن را راه و رسم زندگی خویش قرار داد. پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان امیرکبیر شد که دوران دبیرستان او مصادف با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری قائد اعظم امام خمینی قدس سره شریف بود، ایشان در این انقلاب نقش بسزایی داشت در پخش کردن اعلامیه، نوشتن شعار، شرکت در راهپیمایی و شرکت در جلسات سخنرانی آقای رضوانی در مسجد ولیعصر(عج) و پاسداری از انقلاب در شبهایی که حکومت نظامی بود این شهید عزیز با تمام شجاعت و دلیری نقش خود را به نحو احسن ایفاء می کرد. 🆔 @khoddam_almahdy313
محمد بروجردی در ۱۳۳۳ خورشیدی در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و از آن ‌پس مادر وی عهده‌دار مسوولیت خطیر تربیت فرزندان شد؛ در آغاز هفت‌سالگی با ورود به مدرسه به‌منظور تأمین معاش خانواده، تحصیل در کلاس‌های شبانه را برگزید تا در کنار فراگیری علوم بتواند تکیه‌گاهی برای خانواده‌اش باشد، بعد از مدتی بروجردی همراه خانواده اش به تهران آمدند و در یک کارگاه تشک دوزی مدتی کار کرد. در ۱۷ سالگی به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار امام (ره) راهی عراق شد. در مرز عراق دستگیر و به مدت ۶ ماه در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژیم به سر برد، پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
محمد بروجردی در ۱۳۳۳ خورشیدی در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود در ۶ سالگی پدر خود را از دست داد و از آن ‌پس مادر وی عهده‌دار مسوولیت خطیر تربیت فرزندان شد؛ در آغاز هفت‌سالگی با ورود به مدرسه به‌منظور تأمین معاش خانواده، تحصیل در کلاس‌های شبانه را برگزید تا در کنار فراگیری علوم بتواند تکیه‌گاهی برای خانواده‌اش باشد، بعد از مدتی بروجردی همراه خانواده اش به تهران آمدند و در یک کارگاه تشک دوزی مدتی کار کرد. در ۱۷ سالگی به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار امام (ره) راهی عراق شد. در مرز عراق دستگیر و به مدت ۶ ماه در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژیم به سر برد، پس از آن بود که دوباره جهت خدمت سربازی به تهران آورده شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
مهدی زین الدین  در۲۴ اسفند ۱۳۳۸ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. وی به دلیل استعداد بی‌نظیری که داشت، پایه‌های تحصیلی دوره ابتدایی را به صورت متفرقه می‌خواند و با نمره خوبی قبول می شد. هوش وی در حدی بود که او توانست در دوران کودکی خود، قرآن را بدون معلم بیاموزد. زمان نوجوانی وی مصادف با آغاز دوران تبعید آیت الله مدنی به خرم آباد بود، وی در آنجا از محضر این معلم اخلاق بهره مند شد و در این دوران به انجام کارهای سیاسی گرایش یافت و راه رسم مبارزه با رژیم ستم شاهی را آموخت. این نابغه جوان بعد از اخذ دیپلم، توانست رتبه چهار کنکور تجربی را به دست بیاورد و در رشته پزشکی شیراز قبول شود اما وی از ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه انصراف داد و در مغازه پدرش مشغول به کار شد، او درباره علت انصراف از دانشگاه.... 🆔 @khoddam_almahdy313
شهید صدیقه رودباری در هجدهم اسفند سال 1340 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد.روزهای نوجوانیش در سالهایی سپری شد که سرزمینمان در پیچ وتاب روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.در ان روزها او خود را به به خیل عظیم وخروشان ملت می رساند ودر تظاهراتها شرکت می کرد وتا صبح نیز به مداوای مجروهان می پرداخت.آنقدر فعال بود که در زمان درس وتحصیل بارها اورا در پشت بام مدرسه ودر حال فعالیتهای انقلابیش می یافتند.روح نا ارامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود... انقلاب که شد در مدرسه شان انجمن اسلامی را راه انداخت  وفعالیتهایش را منسجم تر کرد.خانواده ودوستانش صدیقه را آخر هفته ها در کهریزک ویا معلولین ذهنی نارمک پیدا می کردند.صدیقه آنها را شستشو می داد وبهشان رسیدگی می کرد.بسیار پر دل وجرات بود.شجاعت ودلیریش به گونه ای بود که نشان می داد به زودی "مهر شهادت بر روی شناسنامه اش خواهد خورد"... منبع:گلزار شهدای تهران، فارس پلای https://www.farsnews.ir/news/13920409000355/2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B9%D9%82%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 🆔 @khoddam_almahdy313
علی هاشمی متولد ۱۰ دی ۱۳۴۰ در اهواز  بود که در تاریخ ۴ تیر ۱۳۶۷ در جزیره مجنون  به شهادت رسید.  او نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، در جنگ ایران و عراق محسوب می‌شد. او به دلیل آشنایی با مناطق عملیاتی، نقش مهمی در میان فرماندهان سپاه پاسداران در خلال جنگ ایران و عراق داشت. از وی بعنوان طراح اصلی عملیات خیبر و عملیات بدر یاد می‌شود.   هاشمی در سال ۱۳۶۷ پس از انجام مأموریت تخلیه جزیره مجنون، در هنگام ترک مقر فرماندهی، توسط هلی‌کوپتر‌های ارتش عراق مورد هدف قرار گرفت و در ٢۶ سالگی به شهادت رسید. پیکر وی ۲۲ سال بعد در سال ۱۳۸۹ شناسایی و در اهواز به خاک سپرده شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
شهید مهدی محمدحسین یاغی» با اسم جهادی «کرار» در اول فروردین ۱۳۶۸ شمسی مصادف با ۱۵ ماه شعبان و ۲۱مارس سال ۱۹۸۹ میلادی در شهر بعلبک واقع در منطقه‌ بقاع لبنان متولد شد. قرار بود حسن نامگذاری شود اما با تولد مبارکش همزمان با ولادت حضرت مهدی(عج) نام خود را نیز با خود به همراه آورد و مهدی نامگذاری شد. شهید یاغی که در میان اهالی جنوب لبنان به «امیرالشهداء» معروف است در سنین نوجوانی به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان پیوست. هرچند یک مهندس کامپیوتر بود اما مبارزه و مقاومت هدف اصلی زندگی‌اش را می‌ساخت. به همین دلیل وقتی طبل جنگ در سوریه و میان مسلمان و در حریم اهل بیت(ع) به صدا درآمد، او نیز داوطلبانه در قامت یک فرمانده حزب‌الله برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و در عملیات‌های حزب‌الله در مناطق مختلف سوریه شرکت کرد. او در فوریه سال ۲۰۱۳ از ناحیه سر مجروح شد و ناراحت بود از اینکه به جای شهادت جراحت نصیب او شده است. در زیارت اربعین در کربلا از خدا شهادتش را خواسته بود تا اینکه در ژوئیه سال ۲۰۱۳ میلادی همزمان با ۹ مرداد ۱۳۹۲ شمسی مصادف با ۲۲ رمضان ۱۴۳۴ قمری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. شهید یاغی همانطور که به یکی از شهدای محبوب لبنان در میان حامیان مقاومت تبدیل شده است، در ایران نیز پس از شهادت عکس‌ها و فیلم‌هایش به سرعت دست به دست شده و انتشار پیدا کرد، و ایرانیان حامی مقاومت و علاقمند به شهدای مدافع حرم، کلیپ‌های مختلفی از او ساختند. 🆔 @khoddam_almahdy313
شهید علی‌اکبر نظری‌ثابت سال 1344 در شهر مقدس قم به دنیا آمد. 15 ساله بود که عازم جبهه شد. در نخستین اعزام رسمی به عنوان نیروی سپاه، جذب واحد اطلاعات عملیات تیپ 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع) شد. با سرعت مراحل پیشرفت را طی کرد و در عملیات خیبر با انتخاب و اصرار شهید مهدی‌ زین‌الدین به عنوان جانشین اطلاعات عملیات لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع) مشغول کار شد؛ این مسئولیت در سن 19 سالگی به او واگذار شد. مجموعه لیاقت‌ها و استعدادهای کم‌نظیر و شخصیت استوار و قوی‌اش در کنار معنویت و پارسایی عجیب او، باعث شده بود علی‌اکبر جوان یکی از فرماندهان برجسته، زیرک، سریع‌الفکر و برنامه‌ریز لشکر 17 به شمار آید. سرانجام این روح پرتلاطم در سن 22 سالگی و در شب شانزدهم اسفند 1364 در منطقه عمومی فاو در حین اجرای عملیات والفجر8 از کالبد مطهرش پرواز کرد.جسم پاکش در گلزار علی‌بن جعفر قم در قطعه 9 ردیف سه شماره 345 درست در جایی که چند روز قبل از شهادت خود آن را به مادر و همسرش نشان داده بود گمنام و بی‌نشان آرمید. آنچه در پی می‌آید گوشه‌ای از کرامات مزار شهید نظری است که از زبان پدر و مادر او نقل شده است؛ شهیدی که به یکی از کسانی که خوابش را دیده بود این طور می‌گوید: «توی دنیا فامیلی من نظری ثابت بود اما در این دنیا علوی صدایم می‌کنند». 🆔 @khoddam_almahdy313
حجت الله رحیمی متولد ۱۳۶۸/۱۲/۲۴ در شهرستان باغملک دیده به جهان گشود و در سن ۹ سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد. وی از سال ۱۳۸۰در سطح مساجد و هیأت‌های شهرستان مداحی می‌کرد و در سال ۱۳۸۵ هیأت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود. همزمان با راه اندازی این هیأت، چند سالی بود که در منطقه جنوب فعالیّت داشت. وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده و در سال ۱۳۹۰به عنوان فرمانده‌ی پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک انتخاب شد. 🆔 @khoddam_almahdy313
عبد المهدی مغفوری در سال 1335 در کرمان در خانواده ای تنگدست ولی متدین  به دنیا آمد. پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد . عبد المهدی در سایه چنین خانواده ای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان برد . آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد پایبند یش به دینداری بود  . او پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا  پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت . در همین زمان بود که به خدمت سربازی فرا خواند ه شد . این روزها با اوج گیری انقلاب توأ م بود عبد المهدی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان باز گشت .با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود با پوشیدن لباس سبز سپاه را ترجیح داد. او مدتی در کردستان بود . بعد از آغاز جنگ ، تلاشش برای حضور در میدانهای نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان ، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود . عبدالمهدی در موقعیت مختلف  فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد . عملیات کر بلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفسهای این پیرو حقیقی ائمه اطهار (ع)و امام راحل را به جان می خرید .   عبد المهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد 🆔https://eitaa.com/khoddam_almahdy313
گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: شهید «سعید چشم‌به‌راه» از شهدای اصفهان است که سه روز پیش از ماه مبارک رمضان در یکی از روز‌های سرد زمستان ۱۳۴۴ به دنیا می‌آید، در ماه رمضان به جبهه اعزام می‌شود و در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به شهادت می‌رسد. مادر سعید با اصرار خود، فرزندش را به جبهه می‌فرستد و می‌گوید، «اسلام خون می‌خواهد.» در تمام مدت حضور وی در جبهه نیز او را حمایت می‌کند. پس از شهادت فرزند نیز لباس مشکی به تن نکرده و می‌گوید، «شهدا زنده هستند و نزد پروردگار روزی داده می‌شوند.» وی خاطرات بسیاری از همراهی و حضور سعید در زندگی خود طی این سال‌ها دارد. کتاب «چشم به راه» نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید «سعید چشم به راه» است. ادامه دارد.....
به همراه برادر مصطفى موحدى براى كنترل سنگرها و مسير مى رفتيم كه ديديم على آقا هشت نفر از بچه ها را دور خود جمع كرده و برايشان قرآن می خواند. تا برادر موحدى رفت كه تيربار را كار بگذارد، پيش خودم گفتم: به جمع صميمى بچه ها عرض ادبى بكنم. نرسيده به بچه ها پوست هندوانه بزرگى به زمين افتاده بود. تعجب كردم. چون آن زمان تداركات به اين سادگى ها نبود كه بتواند هندوانه به جزيره مجنون بياورد . سلامى كردم و گفتم: خير است هندوانه از كجا رسيده است؟ گفتند: از دعاى على آقا به ما رسيده! سؤال كردم : يعنى چه؟ تعريف كردند: كلاس قرآن على آقا كه تمام شد، هر كس چيزى هوس كرد. على آقا گفت در اين گرما اگر خدا برساند، فقط يك هندوانه خنك می چسبد . چند دقيقه اى نگذشته بود كه چشم يكى از بچه ها به هندوانه بزرگى در نهر آب افتاد. اول فكر كرديم پوست هندوانه است. اما وقتى با تكه چوب آن را از نهر بيرون آورديم، ديديم هندوانه اى به وزن هفت هشت كيلو است. به محض اينكه علی آقا هندوانه را ديد، با دست به سرش كوبيد و فرار كرد على در آن لحظه و در بين بچه ها شرمنده و سر به پايين نشسته بود. انگار خجالت می کشید به چشم كسى نگاه كند . من آنجا با روح بلند او آشنا شدم و دانستم كه روزگارى يكى از مردان نمونه جنگ خواهد شد. شهيد على ماهانى بعدها به لقاء معبودش رسيد روزى ديدم على آقا كنار منبع آب مشغول وضو گرفتن است . يادم افتاد يك انگشترى عقيق را كه از مشهد مقدس برايش آورده ام هنوز به او نداده ام. همين طور كه مشغول وضو بود، انگشترى را تقديمش كردم . يكباره رنگ از رويش پريد.....