🖤شهادت حضرت امام کاظم علیه السلام تسلیت باد🖤
✅ حدیث گرافی جذاب و زیبا و بسیار آموزنده از سخنان امام موسی کاظم علیه السلام
⬅️بخش دوم
#حدیث
#پوستر
#امام_کاظم
🆔 https://eitaa.com/khoddamiyan
✅از کرامات بسیار جذاب امام کاظم علیه السلام نسبت به شخص عُمَری:
✅مردى بود در مدينه از اولاد عمر بن خطاب. او حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام را مىآزرد و هر گاه آن حضرت را میديد به آن حضرت، دشنام میداد و به على عليه السّلام ناسزا ميگفت.
روزى برخى از ياران و همنشينان آن حضرت عرض كردند: اجازه فرمائيد ما اين مرد تبهكار بد زبان را بكشيم؟
حضرت به شدت با اين كار مخالفت كرد و آنان را از انجام اين عمل بازداشت و حال آن مرد را پرسيد.
به آن جناب عرض كردند: او جايى در اطراف مدينه به كشت و زراعت مشغول است.
حضرت سوار شده به مزرعه آن مرد آمد و همچنان كه سوار الاغش بود وارد كشت و زرع او شد.
آن مرد فرياد زد: كشت و زرع ما را پامال نكن. حضرت همچنان سواره پيش رفت تا بنزد او رسيده پياده شد و نزد آن مرد نشست و با خوشروئى، شروع بشوخى و خنده با او كرد و به او فرمود: چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كردهاى. گفت: صد دينار.
حضرت فرمود: چه مبلغ اميد دارى كه از آن بدستت رسد و سود کنی؟ گفت: من علم غيب ندارم (كه چه اندازه عايدم مىشود)!
حضرت فرمود: من گفتم چه مبلغ اميد دارى به تو برسد (و نگفتم: چه مبلغ بتو خواهد رسيد)؟
گفت: اميد دارم دويست دينار از اين مزرعه عايد من شود.
حضرت كيسه ای در آورد كه سيصد دينار در آن بود و فرمود: اين را بگير و كشت و زرع تو نيز به همين حال براى تو باشد و خدا آنچه اميد دارى از آن عايدت گرداند.
راوى گويد: آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسه زد و درخواست نمود از بىادبيها و بدزبانیهاى او درگذرد.
حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام لبخندى زده باز گشت.
(اين جريان گذشت تا اينكه روزى) حضرت به مسجد رفت و آن مرد عمرى هم نشسته بود. همين كه نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: «خدا ميداند رسالت خويش را در چه خاندانى قرار دهد».
رفقاى آن مرد بر سرش ريخته و گفتند: داستان چيست؟ تو كه جز اين دربارۀ اين مرد ميگفتى؟ (و هر گاه او را میديدى دشنام و ناسزا ميگفتى چه شد كه اكنون يكسره عوض شدى و او را مدح و ستايش ميكنى؟)
گفت: همين است كه اكنون گفتم و جز اين چيزى نگويم و شروع كرد به دعا كردن دربارۀ موسى بن جعفر عليهما السّلام.
آنان با او به بحث و گفتگو پرداختند و او بهمان گونه پاسخشان ميداد.
همين كه حضرت بخانه بازگشت به آن كسانى كه از او اجازۀ كشتن آن مرد عمرى را خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو راه بهتر بود، آنچه شما میخواستيد يا آنچه من انجام دادم؟ من كار او را با آن مقدار پولى كه میدانيد سر و صورت داده و بدان وسيله خود را از شر او آسوده ساختم.
📚إرشاد، شیخ مفید، جلد ۲، صفحه ۲۳۳.
🌹معارف ناب قرآن و حدیث🌹