eitaa logo
کانال خودسازی (منتظران مُصلح خود باید صالح باشند)
44 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
33 فایل
@Khodsazi_313 ﷽ کانال #خودسازی با هدف ترویج و اشاعه تهذیب نفس، اخلاص در عمل و ان شاءالله آمادگی برای ظهور منجی"حضرت بقیة الله ارواحنا له الفداه"راه اندازی شده، خالصانه و خاضعانه نیازمند ارشادات،نظرات و مطالب ارزشمند شما هستیم. خادم کانال: @amin_nikjoo313
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 نه من کریمم نه تو درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است. چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست .
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد ابلیس را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم ؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد روز بعد ، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نمیتوانی آن درخت را قطع کنی » و سپس دوباره مشغول جنگیدن با هم شدند. اینبار ابلیس عابد را به راحتی شکست داد ، عابد گفت: « مرا رها کن تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، من نمیتوانم بر او غلبه کنم ؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی
📌 علیه السلام شبی امام علی(علیه السلام)، از مسجد کوفه خارج شد و به سوی خانه می‌رفت و کمیل نیز با آن حضرت همراه بود. در راه به درِ‌ خانه‌ای رسیدند که صدای تلاوت قرآن از آن‌جا به گوش می‌رسید و صاحب‌‌ آن خانه، بخشی از آیه ۹ سوره مبارکه «زمر» را با سوز و گداز مخصوصی می‌خواند: 🔺«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ؛» 🔻آیا کسی که شب را به اطاعت خدا به سجود و قیام پرداخته و از عذاب آخرت، ترسان و به رحمت الهی امیدوار باشد - با کسی که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است یکسان خواهد بود؟» 📎نوای دل‌نواز و آهنگ حزین آن شخصِ ناشناس، چنان بود که کمیل را سخت تحت تأثیر قرار داد و مجذوب خود ساخت به طوری که دلداده و فریفته آن شخص شد، اما چیزی نگفت و از این نشاط و جذبه باطنی خود، سخنی به میان نیاورد. 🔶حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، با علم خدادادی و بینش آسمانی، درک کرد که قلب کمیل دلباخته آن شخص شده است، سپس فرمودند: «ای کمیل، نغمه و نوای مناجات این مرد، تو را فریب ندهد، چه او از دوزخیان است و من به همین زودی‌ها از حقیقت این موضوع برای تو پرده برمی‌دارم». کمیل از این مکاشفه و آگاهی و این که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن قاری پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند، سخت در شگفت شد. این ماجرا گذشت تا قائله خوارج پیش آمد. آنها که قرآن را به دقت و مطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون کم و زیاد‌ حفظ کرده بودند، روبروی امام خود ایستادند و مبارزه کردند و امام علی(علیه السلام) هم به اجبار با آنها جنگید. در همین وقایع بود که امام، در میدان ایستاده و شمشیر خونین در دست داشت و قطره قطره خون از آن می‌چکید و سرهای آن تبهکاران، حلقه‌وار روی زمین قرار داده شده و کمیل روبروی امام ایستاده بود. 🔶حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) با سر شمشیر خود، به سری از آن سرها اشاره کرد و فرمودند: «أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ». اشاره به این که کمیل، یادت هست شبی که با من بودی و صدای تلاوت قرآن از خانه‌ای بلند بود و صاحبخانه، این آیه را می‌خواند؟ اینک این همان شخص است که در آن وقت شب، با آن حال و شور، این آیه را قرائت می‌کرد و تو را مجذوب خود ساخته بود. ✅ صلوات
📌 پیر زنی در قم با نخ ریسی، و سهم امامش را نزد آیت الله سید محمد حجت کوه‌کمری (ره) می‌آورد، وقتی می‌خواست از اتاق بیرون رود عقب عقب می‌رفت و خیره خیره به آقا نگاه می‌کرد، آیت الله حجت دلیلش را پرسید؟ ‏پیر زن گفت: می خواهم خوب قیافه شما را در خاطرم نگه دارم و روز قیامت شما را تحویل خدا بدهم و بگویم: خدایا! من جان کندم و خمس و سهم امامم را به این آقا دادم تا از دینم حفاظت کند، حال اگر او در این راه کم گذاشته او را مؤاخذه کن! ‏آیت الله حجّت خمس را زمین گذاشت و زار زار گریه کرد 🗣️ شیخ شبانی 💐 صلوات