فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ امام موسی صدر
آیا اسراییلیها همه زمینهای تحت تصرف خود را خریده بودند؟
@khoorshidmarefat
تاریخ دقیقی از ولادت و وفات {یا شهادت} حضرت معصومه (سلام الله علیها) وجود ندارد.
🔹 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله تعالی در جرعهای از دریا ج ۲ ص۵۱۶ و ۵۱۷ در مورد شخصی که این روزها را به این عنوان مطرح کرده، سخنی دارند که متن آن را ارسال کردیم ⬆️
🔹 لذا برخی از دوستداران اهلبیت (علیهمالسلام) از بابِ #بزرگداشت حضرت معصومه (سلام الله علیها) این روز را به عزاداری میپردازند.
@khoorshidmarefat
تواضع صاحب «مفاتيح»
مرحوم سلطانالواعظين شيرازي نقل ميکند:
در ايامي که «مفاتيحالجنان» تازه منتشر شده بود، روزي در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و زيارت ميخواندم. ديديم شيخي با قباي کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شيخ از من پرسيد: اين کتاب کيست؟
پاسخ دادم: از محدث قمّي آقاي حاج شيخ عباس است و شروع کردم به تعريف از کتاب. شيخ گفت: اينقدر هم تعريف ندارد، بيخود تعريف ميکني!
من با ناراحتي گفتم: آقا برخيز و از اينجا برو. کسي که کنار شيخ نشسته بود، دست به پهلويم زد و گفت: مؤدب باش، ايشان خود «محدث قمي» هستند.
من برخاستم و با ايشان روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم تا دستشان را ببوسم، اما آن مرحوم اجازه نداد و خم شد و دست مرا بوسيد و فرمود: شما «سيّد» هستيد.
ستارگان حرم، ج 4، ص 176.
@khoorshidmarefat
سید جواد عاملی (فقیه و نویسنده کتاب مفتاح الکرامه) شبی در منزل مشغول صرف شام بود که درِ خانه اش به صدا درآمد.
وقتی فهمید که پیش خدمتِ استادش، سیدمهدی بحرالعلوم، پشت درب است با عجله به طرف او دوید و منتظر صحبت با او شد. پیش خدمت گفت: «حضرت استاد بر سر سفره شام نشسته اند، امّا دست به غذا نخواهند برد تا شما را ببینند. »
جای معطّلی نبود. سیدجواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به طرف خانه بحرالعلوم حرکت کرد. تا چشم استاد به سیدجواد افتاد، با خشم و تَغَیُّظ بی سابقه ای گفت: «سیدجواد! از خدا نمی ترسی؟ از خدا شرم نداری؟ »
سیدجواد غرق حیرت گردید که چه شده و چه واقعه ای رخ داده که استادش او را این چنین مورد عتاب قرار داده است. هر چه فکر کرد، نتوانست علت ناراحتی را بفهمد. سرانجام از استاد سؤال کرد. استاد فرمود: «هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد، گندم و برنج ندارند و در این مدت از مغازه محله شان خرما نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز نیز که برای نسیه کردن خرما رفته، قبل از آنکه اظهار کند، مغاز ه دار گفته است که حساب شما زیاد شده است. او هم خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته و امشب خودش و عائله اش بی شام مانده اند».
سیدجواد گفت: «به خدا قسم که من از این جریان خبر نداشتم و اگر میدانستم، حتماً به احوالش رسیدگی میکردم. »
استاد گفت: «همه داد و فریادهای من برای آن است که تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟ چرا باید آنها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجّه نباشی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلاً مسلمان نبودی! »
الکنی و الالقاب، محدث قمی، ج 2/ص 62
@khoorshidmarefat
یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند
می گوید دو تا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین علیه السلام سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند.
این زن می گفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم.
آن یکی می گفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته.
بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه، روشن نشد؛ روی مبادی قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند.
برطبق نقل، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من حالا دعوا را فیصله می دهم، شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمیآیید، بنده بچه را نصف می کنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر!
شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دو تا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بچه برای توست بردار و برو.
این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند.
بعد این نویسنده می گوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علی مظلوم! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما، اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود.
این جا امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کرد.
صَبرتُ و في العين قذی و في الحلق شجا...
کتاب انسان ٢۵٠ساله ص ١٣١
مقام معظم رهبری مد ظله العالی
@khoorshidmarefat
حمایت ویژه!
شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود.
شیخ میگفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّهای از زوّار میخواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند.
من به آنها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کردهاید، شامل حال مـن نـیـز میشود. آنها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم.
بعد از مدّتی اصرار و انکار، قرار بـر این شد که پولها را در عمّامه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم.
من چند دفعه پولها را به کف ضریح فرستادم و به آنها گفتم: قبول است؟ صدای پولها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟
وقتی آنهـا تصديق کـردند، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیر کرد. دوباره عمّامه را رهـا کردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیر کرد. ایـن عمل چند بار تکرار شد.
آنها بـه من گفتند: شيخ، دیدی گفتیم که حضرت قبول نمیکند؟
در این وقت شيخ محمـّد طه بـه حضرت اباالفضل خطاب میکند: حالا پول نمیدهید، لااقل عمّامهام را بدهید!
تـا اين عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پولها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد.
شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که میگفت:
«نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طه بود که ما میخواهیم بـه مقامات برسی...
جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶
@khoorshidmarefat
کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِی(علیهما السلام) سَیدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ، فَذَهَبَ ذاتَ یومٍ مَعَ أصحابِهِ إلی بُستانِهِ، وکانَ فی ذلِک البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافی»، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَی الغُلامَ قاعِدا یأکلُ خُبزا، فَنَظَرَ الحُسَینُ (علیه السلام) إلَیهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا یراهُ، فَکانَ یرفَعُ الرَّغیفَ فَیرمی بِنِصفِهِ إلَی الکلبِ ویأکلُ نِصفَهُ الآخَرَ.
فَتَعَجَّبَ الحُسَینُ(علیه السلام) مِن فِعلِ الغُلامِ
فَلَمّا فَرَغَ مِن أکلِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ، اللّهُمَّ اغفِر لی، وَاغفِر لِسَیدی، وبارِک لَهُ کما بارَکتَ عَلی أبَوَیهِ، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
فَقامَ الحُسَینُ(علیه السلام) وقالَ: یا صافی!
فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ: یا سَیدی وسَیدَ المُؤمِنینَ، إنّی ما رَأَیتُک، فَاعفُ عَنّی.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): اِجعَلنی فی حِلٍّ یا صافی، لِأَنّی دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک
فَقالَ صافی: بِفَضلِک یا سَیدی وکرَمِک و سُؤدُدِک تَقولُ هذا.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): رَأَیتُک تَرمی بِنِصفِ الرَّغیفِ لِلکلبِ و تَأکلُ النِّصفَ الآخَرَ، فَما مَعنی ذلِک؟
فَقالَ الغُلامُ: إنَّ هذَا الکلبَ ینظُرُ إلَیّ حینَ آکلُ، فَأَستَحی مِنهُ یا سَیدی لِنَظَرِهِ إلَیّ، وهذا کلبُک یحرُسُ بُستانَک مِنَ الأَعداءِ، فَأَنَا عَبدُک، و هذا کلبُک، فَأَکلْنا رِزقَک مَعا.
فَبَکی الحُسَینُ علیه السلام و قالَ: أنتَ عَتیقٌ للّهِ، وقَد وَهَبتُ لَک ألفَی دینارٍ بِطیبَةٍ مِن قَلبی.
فَقالَ الغُلامُ: إن أعتَقتَنی فَأَنَا اُریدُ القِیامَ بِبُستانِک.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: إنَّ الرَّجُلَ إذا تَکلَّمَ بِکلامٍ فَینبَغی أن یُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ، فَأَنَا قَد قُلتُ: دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک، فَصَدَّقتُ قَولی، ووَهَبتُ البُستانَ وما فیهِ لَک، غَیرَ أنَّ أصحابی هؤُلاءِ جاؤوا لِأکلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلْهُم أضیافا لَک وأکرِمْهُم مِن أجلی، أکرَمَک اللّهُ یومَ القِیامَةِ و بارَک لَک فی حُسنِ خُلقِک و أدَبِک.
فَقالَ الغُلامُ: إن وَهَبتَ لی بُستانَک فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِک و شیعَتِک.
مقتل الحسین(علیه السلام) للخوارزمی: ج ۱ ص ۱۵۳؛
مستدرک الوسائل: ج ۷ ص ۱۹۲ ح ۸۰۰۶
@khoorshidmarefat
May 11
◼بخشی از سرودۀ مرحوم آیتالله العظمی شیخ محمدحسین کاشف الغطاء(اعلی الله مقامه) در مصائب آل الله
▪️تَاللهِ مَا كَرْبَلَا لَوْلَا سَقِيفَتُهُمْ
▫️وَمِثْلَ ذَا الْفَرْعِ ذَاكَ الْأَصْلُ يَنْتِجُهُ
(به خدا اگر سقيفه نبود، كربلا هم نبود؛ اين شاخه، نتيجۀ همان ريشه است)
▪️وفِي الطُّفُوفِ سُقُوطُ السِّبْطِ مُنْجَدِلاً
▫️مِنْ سِقْطِ مُحْسِنٍ خَلْفَ الْبَابِ مِنْهَجُهُ
(و سقوط و به زمین افتادن نوۀ رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در دشت کربلا از سقط شدن محسن علیهالسلام پشت در نشأت میگیرد)
▪️وَبِالْخِيَامِ ضِرَامُ النَّارِ مِنْ حَطَبٍ
▫️بِبِابِ دَارِ ابْنَةِ الْهَادِيِّ تَأَجُّجُهُ
(و آتش گرفتن خیمههای حسین علیهالسلام از هیزمی است که دَرِ خانۀ دختر رسول هدایتگر را شعلهور ساخت)
📚 أدب المحنة أو شعراء المحسن بن علي(ع) ؛ ج ۱ ص ۴۸۳
@khoorshidmarefat
💠 روایتی از عایشه در فضیلت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها وجود دارد که انسان را به شگفت وا می دارد 👇👇👇
👈 قالت عائشة: كنّا نخيط و نغزل و ننظّم الإبرة بالليل في ضوء وجه فاطمة.
✳️ عایشه میگوید: ما در شعاع نور صورت فاطمه، در شب تاریک، خیاطی و پشمریسی و سوزن نخ میکردیم.
📚 عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج۱۱، ص ۱۰۵۱
🌺میلاد با سعادت بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک🌺
@khoorshidmarefat
May 11
مادر بتها، بت نفس شماست!
شیخ بهایی رحمه الله داستان عبرت آموزی درباره خطر نفس دارد.
او میگوید: «شخصی، مادری داشت که با کسان بسیاری در ارتباط بود. مردم به وی گفتند: «به غیرت تو برنمیخورد؟ چرا این افراد را از بین نمیبری؟
گفت: اگر من دست به کار بشوم و هر آن کس که با مادرم در ارتباط است، بکشم باید روزی ده بیست نفر را بکشم، اینکه فایدهای ندارد. خودش را میکُشم، مرکز فساد را از بین میبرم.»
سپس شیخ بهایی به نفس اماره انسان اشاره میکند که اساس مشکلات است و میفرماید:
«نفس را بکُش! با این و آن دعوا نکن! با فلانی اختلاف کردی یک سیلی زدی، با آن یکی حسابت جور در نیامد، یک لگد به او زدی بعدش چی؟ اینکه در درون تو نشسته، به تو میگوید فلانی را تخریب کن، به آن یکی بد بگو و... حساب او را برس. او را از میان بردار که سر منشأ همه فتنهها و نزاعهاست.»
کشکول شیخ بهایی ج1 ص214
@khoorshidmarefat
کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود!
سیدعبدالحسین شرف الدین در ایام حج و عید قربان، در مهمانی «عبدالعزیز ال سعود» پادشاه وقت عربستان حضور یافته و به او قرآنی با جلدی از پوستین هدیه داد.
عبدالعزیز هدیه را گرفت و بوسید.
شرف الدین گفت: چرا این پوست بز را می بوسی؟
عبدالعزیز پاسخ داد: غرض من احترام به قرآنی است که در داخل این جلد است، نه خود این جلد.
شرف الدین گفت:
احسنت! ماهم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) را میبوسیم، غرض ما احترام به آن کسی است که ماورای این چوبها و آهنها قرار دارد، نه خود سنگ و فلز.
حاضران و مهمانان تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند.
آنجا بود که عبدالعزیز ناچار شد اجازه دهد حجاج، به آثار رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) تبرک جویند، و تا زنده بود بوسیدن در و دیوار و ضریح پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) مجاز بود.
کتاب آنگاه هدایت شدم، صفحه 93
@khoorshidmarefat
حکایت شهید بهشتی از دلاک نمازشبخوان!
با تقوای نَدو (غیر فعال) که به درد نمیخورد. یعنی آن کسی که صلاحیتهای دیگر را دارد ولی نمیدود (فعال نیست)، آن هم که نمیتواند کاری انجام دهد.
استادی داشتیم - خدایش رحمت كند- پیرمردی بود، ایشان سرش را با تیغ میتراشید.
مرد ملای بافضیلت و محترم و مربی بزرگی بود.
ایشان میگفت: سحر به حمام محله رفتم و آن دلاكی كه همیشه سر مرا میتراشید نبود. یك دلاك دیگر آمده بود و تا آمد سر مرا به تیغ بزند و بتراشد چند جایش را زخم كرد. خوب، بالاخره ما تحمل كردیم و بیرون آمدیم.
به حمامی گفتم: استاد، این دلاك ما كجا رفته؟
گفت: آقا، دیگر به این حمام نمیآید، این دلاك را من مخصوص شما گفتم آمده!
پرسیدم: چهطور؟
گفت: این دلاك نماز شبش ترك نمیشود، هر شب نافله میخواند.
ایشان با اینکه خودش هم به نماز شب مقید بود گفت كه به آن حمامی گفتم: من كه نماز شب او را نمیخواستم. من میخواستم او بلد باشد خوب سر بتراشد! از این به بعد دلاكی بیاور كه نمازهای روزانهاش را بخواند و سر مرا خوب بتراشد. حالا اگر نماز شب هم نخواند، نخواند.
سید محمد حسینی بهشتی، سه گونه اسلام، صص ۵۵-۵۶.
@khoorshidmarefat
🔹من دارم مینویسم در حالی که یک ساعت قبلش هجوم آوردند...
🔰آیت الله مظاهری:
صاحب رياض در يك جاىِ از رياض می گويد كه: « "من دارم مى نويسم در حالى كه يك ساعت قبلش هجوم آوردند [كه مرادش وهابى هاست خدا لعنتشان بكند كه چقدر اين ها هم اذيت كردند به شيعه] هجوم آوردند در نجف، خانه ها را غارت مى كردند مردم را مى كشتند و ريختند در خانه من. الحمدللّه خانمم نبود بچّه ها نبودند. يك بچّه شيرخوار در گهواره بود. من ديدم اين بچّه شيرخوار اگر بماند سرش را مى بُرند. بچّه را برداشتم رفتم زير هيزم ها و اين ها دو سه مرتبه آمدند در همان جا كه هيزم بود امّا از الطاف خدا اين بچّه گريه نكرد و رفتند. حالا آمده ام بيرون، بچّه تو گهواره است. خودم اينجا نشستم دارم رياض مى نويسم." »
🌺🌺قدر انقلاب و جمهوری اسلامی را بدانیم🌺🌺
🌺🌺اعیاد شعبانیه ولادت امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام و امام سجاد علیه السلام مبارک🌺🌺
@khoorshidmarefat
14021208 استاد تعظیمیفر.MP3
5.57M
سخنان استاد تعظیمی فر از اساتید درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در مورد انتخابات روز جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
🌺لطفاً نشر حداکثری دهید🌺
#حضور_حداکثری
#انتخابات
#مجلس_خبرگان
#مجلس_شورای_اسلامی
#همه_می_آییم
@khoorshidmarefat
May 11
May 11
چون نوح است کشتیبان غم مخور!
🔶 امام خمینی(ره) : ملت ایران با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند كه با رفتن یک خدمتگزار، در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند!
🔹 رهبر معظم انقلاب: ملت ایران اصلا نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نخواهد آمد و کارها منظم پیش خواهد رفت...
◼️ انا لله و انا الیه راجعون
شهادت ریاست محترم جمهور و هیأت همراه ایشان را محضر حضرت ولی عصر ارواحناه له الفداء، مقام معظم رهبری، خانواده محترم آنان و ملّت صبور و شریف ایران، تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
▫️دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند
▫️جای باران سیل در این شهر جاری میکند
▫️دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش
▫️ عزم خود را جزم دارد گریه زاری میکند
🔴 #حاج_قاسم حضرت زهرایی بود و در ایام فاطمیه به شهادت رسید
#سید_شهیدان_خدمت هم امام رضایی بود و در ایام میلاد امام رضا علیه السلام به شهادت رسید.
#خادم_الرضا_علیه_السلام
#شهید_خدمت
#سیدالشهداء_خدمت
#شهید_جمهور
@khoorshidmarefat
May 11
هدایت شده از تنبیه الأمة
💢 شما آخوندهای حکومتی و سیاسی...
✍ محمدحسین ابوطالبی
🔻شما آخوندهای حکومتی و سیاسی، برای همیشه خط بطلانی شدید بر جریان سست و منفعلی که عبایش را میکشید به کول خودش و میگفت "آخوند اگر سیاسی بشود، مردم بیدین میشوند!"
🔸 آنها ترسیدند سیاست، دیانتشان را آلوده کند.
🔹 شما زینت سیاست و دیانت شدید.
🔸 آنها ترسیدند مناصب حکومتی، جایگاه اجتماعیشان را کم کند.
🔹 شما به مناصب حکومتی، جایگاه بخشیدید!
🔸 آنها میگفتند روحانیت منهای سیاست، بین مردم محبوبیت دارد.
🔹 شما با سیاست، روحانیت را بین مردم محبوب کردید.
🔸 آنها روزنامه نمیخواندند تا حواسشان از جامعه پرت شود.
🔹 شما در صدر روزنامهها رفتید و حواس جامعه را جمع کردید.
🔸 آنها کفرانِ نعمتِ انقلاب اسلامی را کردند و از ولی فقیه به اندازه شاهی که میگفتند شیعه است حمایت نکردند.
🔹 شما شکر نعمت کردید و در برابر ولایت، ادب کردید و خدا زیادتان کرد.
🔸 آنها اوج آمالشان این بود که جسم بیجان اسلام در کنج عزلتش نمیرد و زنده بماند...
🔹 شما شاگردان خمینی و خامنهای، دانشگاههای آمریکا و اروپا را با اسلامتان زنده کردید.
🔻 چقدر فرق است بین آنها و شما مردان خدا.. دمتان گرم آخوندهای سیاسی! دمتان گرم آخوندهای حکومتی..
@Tanbiholomah
ادب حضور امام
حاج آقا مصطفی خمینی ره میگفت که پدرم 15 سال تا وقتی که در نجف بود، ساعت 9 باید در حرم مطهر امیرالمؤمنین باشد و یک شبی به جای این که برف بیاید باران بیاید، شن میآمد!
هوا خیلی بد بود و ما دیدیم حضرت امام مهیاست، برای رفتن به حرم؛ این اطرافیها به من گفتند ایشان حرف تو را میشنود!
برو به ایشان بگو امشب حرم نروید و زیارت را همین جا بخوانید.
گفت من رفتم خدمت حضرت امام به حضرت امام گفتم آقا امام (علیه السلام) دور و نزدیک دارد یا نه؟
گفت نه، ما در محضر مقدس ائمه طاهرین هستیم، ادب حضور باید مراعات بشود.
گفتم: آقا اگر دور و نزدیک ندارد، خب این زیارت جامعهای که شما میروید حرم، امشب توی اتاق بخوانید.
گفت ایشان بلند شدند و عبا را دوش گرفتند، یک تبسم نمودند و گفتند مصطفی ذهن عوامانه ما را از ما نگیر...
آیت الله مظاهری91/11/15
@khoorshidmarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ ویژه شهادت حضرت #امام_باقر علیهالسلام 👆
(بیانات آیة الله العظمی شبیری زنجانی درباره نهضت علمی آن حضرت)
▪️حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند:
"كانت الشيعة قبل أن يكون أبو جعفر، وهم لا يعرفون مناسك حجهم، وحلالهم وحرامهم، حتى كان أبو جعفر ففتح لهم وبيّن لهم مناسك حجهم، وحلالهم وحرامهم، حتى صار الناس يحتاجون إليهم من بعد ما كانوا يحتاجون إلى الناس و هکذا یکون الامر"
«شیعیان پیش از ابوجعفر [امام باقر علیهالسلام] مناسك حج ّو حلال و حرام خود را نمىدانستند. آن حضرت، درِ علم را بر ایشان گشود و مناسك حجّ و حلال و حرام مردم را بیان فرمود، تا آنجا كه مردمى كه شیعه به آنها محتاج بودند (در امر مناسك و حلال و حرام ) خودشان محتاج شیعه گشتند، و امر امامت اینگونه است!»
🔺کافی، ج۲، ص۲۰
@khoorshidmarefat