فيثاغورث:
اگر می خواهی كه آسوده زندگی كنی راضی باش كه تو را به نادانی متهم دارند،به جاي آن كه به خردمندی بستايند.
کشکول شیخ بهایی،دفتر اول
@khoorshidmarefat
از سخنان سقراط:
همه محبت خويش را يكباره بر دوستت ظاهر مساز!
زيرا اگر دگرگونی در آن بيند، به تو دشمنی كند.
کشکول شیخ بهایی،دفتر اول
@khoorshidmarefat
حاج اسماعیل دولابی:
رفاقت با عزرائیل!...
مرگ را که بپذیری همه غم وغصه ها می رود و بی اثر میشود.
وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی غصه هایت کم میشود.
آمادگی موت خوب است نه زود مردن!بعد از این آمادگی عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود.
ذکر موت دنیا را در نظر کوچک میکند وآخرت را بزرگ.
حضرت امیر ع فرمود:"یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم"
آمادگی باید باشد نه عجله!
@khoorshidmarefat
رفیقِ همه!!...
در احوال میرزا[ی شیرازی]نقل کرده اند:
ایشان خیلی آداب را رعایت میکردند ودرهنگام مواجهه با افراد بسیار گرم وصمیمی برخورد میکردند واز احوال شخص وپدر ومادر ونزدیکان وی جویا میشدند وبه گونه ای برخورد میکردند که آن شخص خیال میکرد میرزا تنها با او اینگونه است!
جرعه ای ازدریا ج۱ص۵۰٩
@khoorshidmarefat
معلم روانشناس
معلّمی وارد کلاس شد، تصمیم داشت از علم روانشناسی که آموخته بود استفاده کند.
پس رو به کودکان خردسال کرده گفت:
"هر کس که تصوّر میکند احمق است، برخیزد بایستد."
کسی تکان نخورد و جوابی نداد.
بعد از لحظاتی، کودکی برخاست. معلّم با حیرت از او پرسید، "تو واقعاً تصوّر میکنی احمقی؟"
کودک معصومانه گفت:
"خیر آقا؛ ولی دوست نداشتم شما تنها کسی باشید که ایستاده است!
@khoorshidmarefat
میرزای شیرازی(ره):
به بعضیها پول میدهم دستم را بگیرند و به بعضیها پول میدهم پایم را نگیرند!
جرعهای از دریا ج۱ص۵۱۰
@khoorshidmarefat
هنرمند واقعی...
روزی مرحوم آخوند[خراسانی]به حاج آقا رضا همدانی میگوید:
شما خیلی هنرمند هستید که مطالب بسیار سطح بالا را بگونه ای پایین می آورید که همه میفهمند؛
حاج آقا رضا درپاسخ میگوید:
هنر شما بیشتر است، زیرا مطالب سطح پایین را آنقدر بالا میبرید که هیچکس آن را نمیفهمد!!
جرعهای از دریا ج۱ص۵٢۵
@khoorshidmarefat
مقدار زیادی از وجوهات شرعی را خدمت شیخ انصاری آورده بودند و شیخ مشغول تقسیم آنها بود.
در این هنگام شخصی خدمت ایشان رسید و گفت: «مدتی است برای شما گندم آورده ام، ولی هنوز پولش را نگرفته ام. اگر امکان دارد اکنون پولش را بپردازید.»
شیخ گفت: «چند روز دیگر نیز به من مهلت بده. » مرد پذیرفت و رفت.
یکی از حاضران که شاهد ماجرا بود، پرسید:
«با اینکه این همه پول در اختیار شماست، چرا مهلت خواستید و قرض مرد کاسب را نپرداختید؟ »
شیخ گفت:
«این پولها حق مستمندان است و به من مربوط نیست. من اکنون از خودم پولی ندارم تا قرضم را ادا کنم. قصد دارم فرش این اتاق را بفروشم و بدهی خود را بپردازم. ازاین رو، از وی مهلت خواستم».
سیمای فرزانگان، ص ۴۳۱
@khoorshidmarefat
گاو محل نزاع!
دولت انگلیس هر وقت میخواست در هندوستان میان مسلمانان و هندوها اختلاف و درگیری ایجاد کند، کافی بود گاوی را مخفیانه در محلۀ هندوها سر ببُرد!
هندوها میگفتند: حتماً مسلمانها کردهاند و به جان هم میافتادند.
بعد هم خودش میآمد و میان آنها صلح میکرد و از آنها مالالمصالحه میگرفت!
یک پوست گردو به این طرف میداد و پوست دیگر را به طرف دیگر، و مغز را برای خودش برمیداشت...
در محضر بهجت، ج۳، ص۱۴۹
@khoorshidmarefat
هندوانه بی مالک!
شخصی باد فتق داشت و ظاهراً محلّ درد بسیار ورم کرده بود.
او به منظور درخواست کمک برای عمل جرّاحی، خدمت شیخ عبدالکریم حائری آمد.
شیخ او را نزد میرزا مهدی فرستاد و در نامهای نوشت:
این هندوانه را تحویل بگیرید!
میرزا مهدی هم کوتاهی نکرد و در ذیل همان نامه نوشت:
این مجهولالمالک است و به حاکم شرع تعلّق دارد!
حدیث خوبان، ص۷۴
@khoorshidmarefat
آیت الله شبیری زنجانی:
نزد مرحوم آقای داماد، درس صوم بحث زکات فطره می خواندیم. موضوع بحث این بود که ملاک در پرداخت زکات فطره، قوت غالبِ شخص است یا قوت غالب بلد.
من به ایشان عرض کردم قائل دیگری هم هست که ملاک زکات فطره را قوتِ غالبِ شخص (نه در طول سال که فقط) در ماه رمضان می داند!
ایشان با تعجّب گفت: نشنیده ام!؟
گفتم: قاآنی می گوید:
اگر زکات دهی فطره ی مرا «مِی» ده
که قوت غالبِ من «باده» بوده در رمضان
آقای جوادی آملی هم آنجا بود و از این تعبیر اینجانب خیلی خوشش آمد.
جرعهای از دریا، ج۳، ص۵۲۱
@khoorshidmarefat
تشرف به خدمت حضرت ولی عصر (عج)
آیت الله شبیری زنجانی :
روزی از آخوند ملاحسینقلی می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه تشرف داشته اید ؟
ایشان می فرمایند متاسفانه نه اما در یک زمانی به من القا شد که حضرت ولی عصر عجل ا... تعالی فرجه الشریف در مسجد سهله در حجره سید علی شوشتری هستند ، من خود را به سرعت به مسجد سهله رساندم و چون خواستم به حجره سید علی شوشتری وارد شوم جناب سید علی شوشتری صدا زد : همانجا بایست ، من نیز همانجا ماندم تا ایشان اذن ورود بدهند .
من از بیرون صدای همهمه دو نفر را که با هم صحبت می کردند می شنیدم اما سخنان آنان را نمی فهمیدم که با هم چه می گویند .
پس از مدتی سید علی اذن ورود دادند من نیز وارد شدم اما کسی جز سید علی شوشتری را آنجا نیافتم. آن روز من حضرت ولی عصر را ندیدم اما سید علی شوشتری به ما وعده ها داد .
جرعهای از دریا، ج۱ ،ص ۵۰۳
@khoorshidmarefat
تسبیح موجودات!
آیت الله شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، ج۱ ،ص۶۱۶
@khoorshidmarefat
درس ادب، شناخت اهم و مهم زمان!
در نخستین روزهایى که حاج شیخ عبدالکریم حائرى درس خود را شروع کرده بودند، ایشان رو به شاگردان خود نمود و فرمود:
ما سالها است «اهم» و «مهم» را به شما درس مى دهیم، در حال حاضر حضور در درس آیت الله حائرى «اهم» است، برخیزید و در درس ایشان حاضر شوید.
همه مى روند و تنها دو تن از فرزندانش باقى مى مانند - که از محضر پدر، استفاده کنند - ولى معظم له از آنان نیز مى خواهد که در درس آیت الله حائرى حاضر شوند.
(آیتالله میرزا محمد ارباب قمی)
@khoorshidmarefat
نجات با ته سیگار!
مرحوم آشیخ جواد جواهری (نوه صاحب جواهر):
عموی ما مقروض شد و ما فکر کردیم که توصیه هایی از مراجع نجف بگیریم که ایشان نوه صاحب جواهر است تا وقتی ایشان برای زیارت حضرت رضا(ع) به ایران می آید، آقایان ایران، او را اداره کنند.
آشیخ جواد به منزل ملاحسینقلی وارد می شود و ماجرا را می گوید.
آخوند میگوید: هرچند امیر افخم متنفذ همدان همشهری ماست ولی جنبه ملوکی دارد و ما جزء رعایا هستیم.
لکن با اصرار آشیخ جواد زبانه ته سیگاری را بر میدارد و مطلبی مینویسد.
آشیخ جواد توصیه های علما با ته سیگار را به عمویش می دهد.
عمو می گوید: این دیگر چیست ، من اگر این را به امیر افخم بدهم، خواهد گفت
«این عرب ها خرند، این هم مدرکش!»
به اصرار آشیخ جواد، عمو آن ته سیگار را هم برمی دارد.
در راه به همدان که رسید سراغ منزل امیر افخم را گرفته و به منزل وی میرود.
می بیند دم و دستگاه سلطنتی عجیبی پر از خَدَم و حَشَم دارد.
امیر افخم با اطلاع از ماجرا با عجله خود را رسانده وعمو زبانه سیگار را به امیر می دهد، امیر درحالی که صلوات می فرستاد، ته سیگار را روی چشم خودش نهاد. دو-سه مرتبه این کار را تکرار کرد. سپس آن را باز کرد و خواند.
عبارت آخوند ملاحسینقلی این بود:
امیر جُند جهنّم! برای نجات از آتش جهنم با جناب شیخ مساعدتی بنما بلکه برای تو تخفیفی در عذاب باشد.
امیر افخم وقتی نوشته آخوند را می خواند، میگرید و جلسه دگرگون میشود.
سپس دستور می دهد کیسه ای اشرفی بیاورند. و دو اسب تهیه می کند و یک نفر هم همراه او می فرستد برای همراهی در سفر تا مشهد ومراجعت به نجف.
آشیخ جواد نقل می کرد:
در استقبال عمو دیدیم خیلی مرفّه بود!
پرسیدیم گفت:
اجمالش این که به خاطر همان زبانه سیگار است!!
... بعدا شخصی بنام آسیدوجیه الله که خالی از صفا نبود خواب دیده بود که امیر افخم وضع خوبی دارد علتش را پرسیده بود اوهم گفته بود:
همان زبانه سیگار مرا نجات داد!
آیت اللّه شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا، ج2، ص355
@khoorshidmarefat
تلگرام
معلم، تغییر ارادهها
آیت الله حائری شیرازی
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به معاویة بن یزید پیشنهاد خلافت کردند و قبول نکرد!
گفت:
«تا علی بن الحسین هست، من سزاوار این کار نیستم؛ حق با آنها است».
ناراحت شدند و تحقیق کردند که چرا اینطور گفت و آبروی ما را برد؟ چرا این فردی که ما گذاشتیم سخنرانی کند چنین گفت؟
به اینجا رسیدند که معلم مکتبدار او، عمر القصوص، یک شیعه بوده و او از همان طفولیت برای معاویهبن یزید همهچیز را گفته و جریانات را به اطلاعش رسانده است.
عمر القصوص را گرفتند. گودالی کندند و زنده زنده او را خاک کردند، که چرا فرزند یزید را اینطوری تغییر دادهای.
زنده بهگور کردن او چه نتیجهای داد؟ قبل از آنکه عمر القصوص را زنده بهگور کنند او بنیامیه را زنده به گور کرده بود.
قدرت معلم این است که برخلاف جریان محیط میتواند شنا کند، فرزند را برخلاف خواست پدر و مادر میتواند جهت دهد.
منابع تحقیق
@khoorshidmarefat
تلگرام
اندازه نگه دار که اندازه نکوست!
مسلمانی همسایهای مسیحی داشت
او را به اسلام دعوت کرد و از خوبیهای آن برایش گفت تا آن که مسلمان شد.
سحرگاه نزد او رفت وگفت: وضو بگیر و لباس هایت را بپوش و با ما به نماز بیا.
او وضو گرفت و لباس پوشید و با او رفت.
قدری نماز خواندند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و ماندند، تا هوا روشن شد.
آن که پیش تر مسیحی بود، برخاست تا به منزل برود.
مسلمان گفت: کجا می روی؟ روز کوتاه است و چیزی تا ظهر نمانده؛ او هم نشست تا آن که نماز ظهر را هم خواند.
مرد مسلمان گفت: تا نماز عصر هم چیزی نمانده پس او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند.
سپس برخاست تا به منزل برود.
مسلمان گفت: اکنون آخرِ روز است و چیزی به پایان آن نمانده و او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم خواند.
تازه مسلمان خواست به منزل برود که مسلمان گفت: تنها یک نماز دیگر، باقی مانده است. وی نیز ماند تا نماز عشا را خواند و آنگاه، از هم جدا شدند.
سحرگاه روز بعد، باز به سراغ او رفت و درِ خانه اش را کوبید. مرد گفت: کیست؟
گفت: منم، فلانی.
گفت: چه کار داری؟ گفت: وضو بگیر و لباس بپوش و با ما بیا نماز بخوان.
مرد تازه مسلمان گفت:
برو برای این دین، شخصی بیکارتر از من بیاب. منِ بیچاره، زن و بچّه دارم!
پس حضرت فرمود: نباید بیش از تحمل و طاقت شخص، چیزی بر او تحمیل کنید.
امام صادق علیه السلام
اصول کافی ج ۲ ص۴۳
برای دیدن متن حدیث روی متن آبی بزنید
@khoorshidmarefat
تلگرام
May 11
دام تزویر مکن قرآن را!...
تیمور لنگ خود را مجتهد میدانست و ادعا میکرد که میتواند احکام را از قرآن استنباط کند، و حافظ قرآن هم بود، بلکه در میان حافظان قرآن این مزیت را داشت که میتوانست قرآن را از آخر به اول بخواند.
در یکی از جنگها پسر او کشته شد، وی پس از محاصره و غلبه بر دشمن، وارد شهر شد و قاتل پسر را کشت و خون قاتل را مکید و خورد!
رویه او در جنگ این بود که اگر شهری تسلیم میشد که هیچ و اگر تسلیم نمیشد، آنها را کافر، و جان و ناموس آنها را مباح میشمرد.
نعوذ بالله اینجور مجتهد و حافظ قرآن ندیده بودیم!
در محضر بهجت، ج۲، ص۲۱۱
@khoorshidmarefat
May 11
#عرفه
حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام در دعای عرفه:
«اَللَّهُمَّ هَذَا یوْمُ عَرَفَةَ یوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ...»
خداوندا! این روز، روز عرفه است؛
روزی که آن را شرافت و کرامت و عظمت دادی؛ سفره ی رحمتت را در آن گستردی و در آن روز با بخششت، عطای فراوان نمودی ...
(صحیفه سجادیه، دعای۴۷)
✨اعمال روز عرفه:🔻
اول: دعا؛ که از پرفضیلتترین اعمال این روز است.
دوم: غسل
سوم: زیارت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام
چهارم: دو رکعت نماز پس از نماز عصر و اعتراف به گناهان خویش نزد خداوند.
پنجم: روزه (اگر سبب ناتوانی از خواندن دعا نشود)
ششم: دعای عشرات
@khoorshidmarefat
#امام_هادی_علیه_السلام
♦️ حکایت غلامانی که با مشاهده امام هادی عليهالسلام به سجده افتادند...
شخصی به نام «بَلطون» گوید:
من یكی از دربانان متوكّل بودم، روزی پنجاه غلام از ناحيه خزر به او هدیه شد، او به من دستور داد تا آنها را تحویل گرفته و با آنان به نيكویی رفتار نمایم.
یك سال از این ماجرا گذشت، روزی من در دربار متوكّل بودم كه ناگاه امام هادی عليهالسلام وارد شد، وقتی حضرت در جایگاه خود نشست، متوكّل به من دستور
داد كه غلامان را وارد مجلس نمایم. من دستور او را اجرا نمودم.
فلمّا بَصَروا بأبي الحسَن عليهالسلام سَجَدوا له بِأجمَعِهم
🔻وقتی آنان وارد شده و چشمشان به امام هادی عليه السلام افتاد، همگی به سجده افتادند.
چون متوكّل این صحنه را دید، نتوانست خود را كنترل كند و از ناراحتی خود را كشان كشان حركت داد و پشت پرده پنهان شد. آنگاه امام هادی علیه السلام از دربار خارج شد.
وقتی متوكّل متوجّه شد كه امام عليهالسّلام مجلس را ترک فرمود، از پشت پرده بيرون آمد و گفت: وای بر تو ای بلطون ! این چه رفتاری بود كه غلامان انجام دادند؟
گفتم: سوگند به خدا! من نمیدانم.
گفت: از آنان بپرس.
من از غالمان پرسيدم: این چه كاری بود كه كردید؟
گفتند: این آقایی كه در این جا حضور داشت، هر سال نزد ما می آید و ده روز كنار ما میماند و دین را برای ما عرضه میكند، او جانشين پيامبر مسلمانان است.
وقتی متوكّل از این جریان با خبر شد، دستور داد همه غلامان را از دم تيغ گذرانده و به قتل برسانم.
من نيز فرمان او را اطاعت كرده و همه آن ها را كشتم.
🔻شامگاهان خدمت امام هادی عليهالسلام شرفياب شدم، دیدم خادمش كنار درب ایستاده و به من نگاه میكند، وقتی مرا شناخت گفت: وارد شو!
من وارد شدم، دیدم امام هادی عليهالسلام نشسته، رو به من كرد و فرمود:
ای بلطون! با آن غلامان چه كردند؟
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! سوگند به خدا! همه آن ها را كشتند.
حضرت فرمود: همه آن ها را كشتند؟
عرض كردم: آری، سوگند به خدا!
حضرت فرمود:
أتحبُّ أنْ تَراهُم؟
🔹آیا دوست داری آنها را ببينی؟
عرض كردم: آری، ای فرزند رسول خدا!
امام هادی عليهالسلام با دست مباركش اشاره فرمود كه: پشت پرده وارد شو!
فدَخلتُ فإذاً أنا بِالقومِ قُعودٌ و بينَ أيديهم فاكهةٌ يأكلون.
🔻من وارد شدم، ناگاه دیدم همه آن غلامان نشستهاند و در برابر آنان ميوههایی است كه مشغول خوردن آنها هستند.
📚الثاقب فی المناقب
@khoorshidmarefat
May 11