eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
828 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیزان ایامتان پر نور و برکت🌹 رمان 👏👏👏👏 یک رمان خاص به یک سبک خاص با یک حرفهای خاص👌 شبتان مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله * تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
مجله تربیتی خورشید بی نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 #رمان_داستانی_مزد_خون #بر_اساس_واقعیت #قسمت28 گفت: راستی مرتضی اینها رو هم بگیر
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 همونطور که دیگ غذا رو هم میزد گفت: مرتضی تو چرا منبر نمیری مگه طلبه نیستی؟! خیلی متواضعانه گفتم: فکر می کنم هنوز لیاقت این حرفها رو پیدا نکردم... حقیقتا خودم رو در این حد نمی بینم... بعد هم توی ذهنم یاد اهدافم افتادم ... یاد مسائل اقتصادی یاد مسائل سیاسی یاد مسائل فلسفی و روانشناسی و هنر و... که جزئی از دین ما هستن و چقدر دلم میخواد راجع به اینها صحبت کنم که هیچ کدومشون از دین جدا نیستن اما یه عده دیدن منافعشون در جدایی اینها از دینه!! ولی بدون اینکه جلوی منصور بهشون اشاره ای کنم ادامه دادم: هر چند که شیخ منصور حرف زیاد دارم اما گذاشتم با علمش و به موقعش بگم.... سوالی پرسید : راجع به چی حرف داری که اینهمه علم و صبر می طلبه اخوی؟! انگار کار خدا بود که به زبونم داد: حالا بماند بذار به وقتش... ریز نگاهم کرد و گفت: ببین مرتضی این سوسول بازیا رو برای ما در نیار! باش تو مخلص! ولی وقتی فرصتی هست که میتونی کاری برای اسلام بکنی ولی انجامش ندی، اون دنیا یقه ات رو میگیرنا شیخ!!! گفتم: اولا یه جوری میگی شیخ انگار خودت غیر از مایی! بعد هم حالا هیچ کس دعوت نامه برای من نفرستاده و نگفته بیا برو روی منبر اخوی که من نگران جواب دادن اون دنیام باشم! لبخند خاصی زد و تا کمر خم شد به حالت تعظیم گفت: گیرت دعوت نامه است بیا من رسما ازت دعوت میکنم توی هیئت حرف بزنی! برای من حرفهاش شبیه یه شوخی بود اما منصور داشت جدی جدی می گفت! دیدم قضیه جدی و بیخیالم نمیشه گفتم: حاجی دیگ به دیگ‌ میگه روت سیاه! خوب اخوی خودت چرا منبر نمیری! ماشاءالله بیان هم عالی! با گوشه ی چشمش نگاهم کرد و گفت: هر کسی را بهر کاری ساخته اند شیخ مرتضی، بعد هم ما فقط بیانش رو داریم شما علاوه بر بیان ، وجه و قیافتون هم نورانیه! با این حرفش یه لحظه تنم لرزید... یاد حرف سیدهادی افتادم که ازش پرسیدم چیهِ من برای اونها جذابه که گفت: قیافت!!! احساس بدی بهم دست داد ولی چیزی به روی خودم نیاوردم... همینجور در حال مرور خاطرات و حرفهای سید هادی بودم که یکدفعه مثل همیشه بی هوا محکم دست شیخ منصور خورد به شونم گفت شیخ مرتضی حله فردا شب هیئت با تو! دستم رو روی کتفم گذاشتم و گفتم: والله دیگه برای من کتفی نمونده منصور! آخه منبری ناقص العضو که به دردت نمیخوره برادرم! خندید و گفت: نکنه زیر لفظی میخوای... دیدم حریف سماجتش نمیشم! توی دلم هم خداییش دوست داشتم روی منبر صحبت کنم و شاید این یه فرصت خوب بود که خودم رو محک بزنم! گفتم: والله زیر لفظی رو جایی میدن که بله میخوان بگیرن! من که حرفی ندارم فقط میگم باید اطلاعاتم بیشتر باشه اما حالا که اینقدر اصرار می کنی توکل بر خدا... و در حالی که از کنار سیب زمینی ها بلند میشدم و چاقو رو میدادم دستش ادامه دادم: پس من برم متن سخنرانی آماده کنم همینجوری که نمیشه بالا منبر حرف زد! گفت: دمت گرم که قبول کردی، اجرت با آقا امام حسین(علیه السلام)، ولی حالا بشین سیب زمینی‌ها رو پوست بکن تموم کن، منم چند تا نکته بهت بگم که نیازی به متن و این حرفها نداشته باشی ... یه خورده خیره خیره نگاهش کردم که با چشمش اشاره کرد بشین... در حالی که سرم رو تکون میدادم و غر میزدم که منصور هیچیت مثل بچه ی آدم نیست! با اولین جمله اش چنان شوکه شدم که انتظار نداشتم!!! گفت: اخوی حواست باشه نباید بالای منبر طوری حرف بزنیم جوونهامون از هیئت دور بشن... فقط از امام حسین (علیه السلام )بگو از لطفش... از عنایت هاش... از کرمش... خیلی بهم بر خورد و گفتم: درسته تا حالا منبر نرفتم ولی خدا وکیلی، یعنی چی؟! بالای منبر حرفی نزنم که جوونها از هیئت دور بشن! آخه کدو آدم عاقلی میاد چنین کاری کنه! بعد هم با اطمینان نیمچه لبخندی زدم و گفتم: من یا کاری رو انجام نمیدم یا اگر قبول کردم درست انجامش میدم، اتفاقا اینقدر حرف دارم که ملت میخکوب بشینن توی هیئت... گفت: مرتضی جان منظورم اینه ... ادامه دارد... نویسنده: Join @khorshidebineshan
مجله تربیتی خورشید بی نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 #رمان_داستانی_مزد_خون #بر_اساس_واقعیت #قسمت29 همونطور که دیگ غذا رو هم میزد گفت:
گفت: مرتضی جان منظورم اینه حرف سیاسی نزنی! جلسه ی ارباب (علیه السلام) رو قاطی بحث های دنیوی نکنی! بذاریم امام حسین(علیه السلام) برای مردم بمونه! گرفتی اخوی؟ شیخ منصور با گفتن منظورش، انگار با یه پتک محکم کوبیده باشه توی سر من!!! بهت زده گفتم: یاللعجب شیخ! مگه میشه کسی عاشق امام حسین(علیه السلام) باشه و با سیاست کاری نداشته باشه!!! اصلا امکان نداره برادر! آخه امام حسین(علیه السلام) مثل همه ی اهل بیت (علیهم السلام) توی روز روشن کارسیاسی میکرد، حتی به صورت کاملا علنی برای اینکه حکومت فاسد و ظالم اون زمان رو نابود کنه تا پای جنگ هم رفت! تا پای اسارت خانوادش هم رفت! اینکه امام رو از سیاست جدا کنیم فکر نکنم کار درستی باشه آخه این از واضحات دیگه!!! دندونهاش رو بهم سابید و با اخم گفت: ببین شیخنا دقیقا حرف ما همینه میگیم: امام باید بیاد حرف از سیاست و حکومت اسلامی بزنه و جلوی آدم های فاسد رو بگیره نه هر کسی از راه رسید با همچین شعارهایی مردم رو شیر کنه!!! بدون اینکه متوجه باشم دارم باهاش بحث میکنم گفتم: اگه اینجوریه که میگی پس چرا امشب توی هیئت روضه ی حضرت مسلم رو خوندن! مگه حضرت مسلم امام بود که قرار بود باهاش بیعت کنن اما نکردند! بعد بدون اینکه منتظر جوابش باشم خودم ادامه دادم: خوب معلومه کسی که توی مسیر و پیغام‌رسان امامش هست مگه میشه کارها و اهدافش، سیاست و رسالتش از امامش جدا باشه؟! تازه اگر مردم با مسلم که نائب امام زمانشون بود بیعت میکردن و تنهاش نمی گذاشتن چنین بلای عظیمی سر امام حسین(علیه السلام) نمی اومد! غیر از اینه! حالا هم اوضاع فرق نکرده اگه ملت گوش به فرمان مسلم زمانشون نباشن امام زمانی نمیاد تا حکومت جهانی اسلامی شکل بگیره!!! همونطور که حرف میزدم با شدت سیب زمینی ها رو پوست می گرفتم و ادامه دادم: این که نمیشه بشینیم برای امام حسین(علیه السلام) فقط گریه کنیم و بزنیم تو سر خودمون بعد بگیم چقدر اربابمون مظلوم بود! اتفاقا اخوی ما باید روی منبر از علت مظلومیت آقا حرف بزنیم که چی شد مظلوم شد! اگر فقط گریه کن باشیم و مثل مردم کوفه فقط تنها کارمون اشک ریختن باشه و کاری به ظالم نداشته باشیم نفرین بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها) میشه بدرقه ی عزاداریهامون درست مثل مردم کوفه... ایندفعه جدی تر نگاهم کرد و در حالی که تند تند دیگ رو هم میزد گفت: چیه! نکنه مغز تو رو هم شستشو دادن بسیجیای حضرت آقا !!!! اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: منصور من دارم راجع به امام حسین(علیه السلام) حرف میزنم! بدون اینکه نگاهم کنه با کنایه گفت: آخه حرفهات شبیه اونهاست... چون داشت یکسری چیزها برام واضح میشد تصمیم گرفتم خودم رو هم تیمی و همراهشون نشون بدم، یه خورده قیافه ی حق به جانب گرفتم و طوری وانمود کردم که مثلا من با شما هستم و گفتم : حاجی جان بالاخره ممکنه ما با یه همچین آدم هایی برخورد کنیم خوب حرف منطقیه، باید یه جوابی داشته باشیم بهشون بدیم قانع بشن! لبخندی زد و گفت: به قول حضرت آیت‌الله سید صادق شیرازی که توی یک جلسه ی خصوصی باهاشون دیدار داشتیم می فرمودن : مردم اینقدر کورکورانه تقلید می کنن که اصلا توی ذهنشون چنین سوالهایی ایجاد نمیشه! فقط کافیه یا احساساتشون رو تحریک کنی با عشق امام حسین یا پول داشته باشی یا تحویلشون بگیری، چنان مریدت میشن که استغفرالله.... نگاهم خیره موند... تازه فهمیده بودم اون همه محبت برای چی بود! و حالا خوب معنی حرفهای شیخ مهدی و بیت، بیتی رو که سید هادی برام خوند، می فهمیدم... خیال خام دلشون فکر کردند من هم از همون‌هایی هستم که با درهم و دینار میشه خرید!!! وسط همین بهت و تحیر بودم که چند تا از بچه‌های هیئت با سر و صورت خونی اومدن توی آشپزخونه!!! اینقدر هول کردم، نگران شدم و دست و پام رو گم کردم که چی شده ! خواستم با عجله کاری کنم که منصور دستم رو گرفت و گفت: نگران نباش مرتضی! این خونها برای امام حسین(علیه السلام) ریخته شده... بعد هم با نگاهی حسرت زده بهشون گفت: خوش به سعادتتون بچه ها!!!! با نگاه سوال برانگیز گفتم: چی!؟ برای امام حسین(علیه السلام)! سر و صورت زخمی ! یعنی چی شده توی هیئت دعوا شده ! چکار کردین لااقل بیاین این خونها رو بشورم کمکتون ؟ ! ادامه دارد... نویسنده: Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
🌹سهم : نامه ۵۳ بخش سوم بند ۱۲ تا آخر نامه ۵۳ ┄━━•●❥❈🌿🌸🌿❈❥●━━┄ 📜 : نامه به مالک اشتر 2⃣1⃣ هشدارها 🔹سوّم- هشدار از منّت گذاری 🔻مبادا هرگز با خدمتهایی كه انجام دادی بر مردم منّت گذاری ، يا آنچه را انجام داده ای بزرگ بشماری، يا مردم را وعده ای داده سپس خلف وعده نمایی، منّت نهادن پاداش نيكوكاری را از بين می برد و كاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند و خلاف وعده عمل كردن خشم خدا و مردم را بر می انگيزاند كه خدای بزرگ فرمود: «دشمنی بزرگ نزد خدا آن كه بگوييد و عمل نكنيد» 🔹چهارم- هشدار از شتابزدگی ♦️مبادا هرگز در كاری كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنی يا كاری كه وقت آن رسيده سستی ورزی و يا در چيزی كه (حقيقت آن) روشن نيست ستيزه جویی نمایی و يا در كارهای واضح و آشكار كوتاهی كنی تلاش كن تا هر كاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی. 🔹پنجم- هشدار از امتياز خواهی 🔻مبادا هرگز در آنچه كه با مردم مساوی هستی امتيازی خواهی از اموری كه بر همه روشن است، غفلت كنی زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسؤولی و به زودی پرده از كارها يك سو رود و انتقام ستمديده را از تو باز می گيرند. باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندی زبانت را در اختيار خود گير و با پرهيز از شتابزدگی و فرو خوردن خشم خود را آرامش ده تا خشم فرو نشيند و اختيار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلّط نخواهی شد مگر با ياد فراوان قيامت و بازگشت به سوی خدا. آنچه بر تو لازم است آن كه حكومتهای دادگستر پيشين، سنّتهای با ارزش گذشتگان، روشهای پسنديده رفتگان و آثار پيامبر (صلّی اللّه عليه و آله و سلّم) و واجباتی كه در كتاب خداست را همواره به ياد آوری و به آنچه ما عمل كرده ايم پيروی كنی و برای پيروی از فرامين اين عهد نامه ای كه برای تو نوشته ام و با آن حجّت را بر تو تمام كرده ام تلاش كن، زيرا اگر نفس سركشی كرد و بر تو چيره شد عذری نزد من نداشته باشی. از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها درخواست می كنيم كه به آنچه موجب خشنودی اوست ما و تو را موفّق فرمايد، كه نزد او و خلق او دارای عذری روشن باشيم، برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمتها و كرامتها بوده و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگاری ختم فرمايد كه همانا ما به سوی او باز می گرديم. با درود به پيامبر اسلام( صلّی اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهل بيت پاكيزه و پاك او، درودی فراوان و پيوسته. با درود. ┄━━•●❥❈🌿🌸🌿❈❥●━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا مَــــن ؟ چرا روابط زناشویی، خانوادگی، دوستیِ من، که با عشق و محبت شروع شدند؛ همیشه در میانه‌ی راه، به و و می‌انجامند؟ چـــرا آدمهای نمک‌نشناس، فقط سر راه مَن، قرار می‌گیرند؟ Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣📣📣 سلام عزیزان اگر میخواهید مشخصات شما در بانک اطلاعاتی حافظان قران کشور ثبت شود لطفا سریعا موارد ذیل را ارسال بفرمایید: نام و نام خانوادگی نام پدر تاریخ تولد صادره استان شهرستان روستا کد ملی تحصیلات میزان محفوظات وضعیت محفوظات تثبیت شده گواهینامه حفظ محل اخذ گواهینامه حفظ گواهینامه تربیت معلم محل اخذ گواهینامه تربیت معلم تاریخ شروع حفظ تاریخ پایان حفظ رتبه های کسب شده شرکت در آزمون اعطای مدرک به حفاظ دارای مدرک تخصصی حفاظ شماره همراه شماره پیام رسان(سروش،ایتا،شاد،واتساپ) تلفن منزل آدرس منزل لطفا دقت بفرماییدکامل جواب بدهید که مجبور نباشیم دوباره پیام بدهیم به هر نفری که فرم ناقص است😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 چند نكته از مرحوم رجبعلي خياط رحمه الله عليه💠 🎐 نكته ۱: اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود. 🎐 نكته ۲: تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه». 🎐 نكته ۳: سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد. 🎐 نكته ۴: دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد. 🎐 نكته ۵: كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم. 🎐 نكته ۶: اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد. 🎐 نكته ۷: اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود. 🎐 نكته ۸: اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد. 🎐 نكته ۹: هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانيد. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• Join @khorshidebineshan •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچه کانون خانواده گرم‌تر باشد بچه‌ها با اعتماد به نفس بیشتری تربیت شده، وبرای والدین ارزش بیشتری قائل هستند و در ضمن فرصت بیشتری برای رشد و شکوفایی دارند. Join @khorshidebineshan
اگر شما یکی از آن خانواده‌هایی هستید که همه کارهای فرزند خود را به‌عهده می‌گیرید به این امید که او درس بخواند و انسان موثری بشود خوب است بدانید رویه اشتباهی در پیش گرفته‌اید. نوجوان باید بتواند همه کارهای شخصی‌اش را خودش انجام دهد وباید قادر باشد شرایط ارتقای فکری و توانمندی خود را نیز با درس خواندن و مطالعه و آموزش پدید آورد. فرزندی که چنین تربیت شود، می‌تواند در جامعه نیز با دیگران تعامل کند و در شبکه‌ای از ارتباطات موثر با جامعه‌ خانواده و محیط کار قرار گیرد. Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺟﻔﺎﯼ ﯾﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ؟ ﮔﻔﺖ :ﺑﺒﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﺭﺳﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﻪ ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﻧﭙﺮﺱ !!!!!! ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺭ ﺑﺰﻧﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ زرا نزنى!!!!! ☺️☺️😃😃😃 اصولا قلبها چون ٢٤ ساعته کار میکنن اعصاب ندارن Join @khorshidebineshan
یک مرد زمانی شما را واقعا دوست داردکه : دلتنگی برای شما،سرگرمی اش مراقبت از شما،شغلش خوشبخت کردن شما مأموریتش و دوست داشتن شما زندگی اش باشد Join @khorshidebineshan
سلام عزیزان ایامتان پر نور و برکت🌹 رمان 👏👏👏👏 یک رمان خاص به یک سبک خاص با یک حرفهای خاص👌 شبتان مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله * تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
مجله تربیتی خورشید بی نشان
#رمان_داستانی_مزد_خون #بر_اساس_واقعیت #قسمت30 گفت: مرتضی جان منظورم اینه حرف سیاسی نزنی! جلسه
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 منصور گفت: نه برادرم نمیخواد! اینها از عشق حسین(علیه السلام) است و بس... این خونها شستنی نیست، ریختنیه! متحیر ایستادم! یه نگاه به منصور یه نگاه به بچه های هیئت ...! من خودم از اونهایی بودم که جونم رو برای امام‌حسین (علیه السلام) میدادم ولی آخه اینجوری با این شکل! حقیقتا قوه ی درکم این قضیه رو هضم نمی کرد نه با منطق عقل! نه باسودای عشق !!! با همون حالت نگرانی گفتم: والله امام حسین(علیه السلام) راضی نیست با این وضعیت عزاداری چراااا آخه! با افتخار گفت: اینها از عشقه اخوی! مابخاطر عقیدمون این کارها رو میکنیم! یه لحظه با خودم فکر کردم که اگر هر کسی بخاطر عقیده اش هر کاری خواست انجام بده چه شیر تو شیری میشه! حرفهای منصور و پشت سرش دیدن این سبک از عقیده ، ذهنم رو درگیر که چه عرض کنم متحیر کرده بود! ولی من یه طلبه ی شهرستانی بخاطر اهدافی اومدم توی این مسیر که تفاوتش با این جماعت خیلی زیاد بود تفکرشون و عقیده ای که فقط بهشون یاد میداد کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باش حتی زندگی خودت! فقط فکر کن که تو خیلی عاشقی! خیلی مقیدی همین! اما چیزی که من دنبالش بودم میگفت: تقیدی که دست و پای زندگی که خدا برات فراهم کرده تا به تکامل برسی رو ببنده، اسمش اسلام و زندگی اسلامی نیست! تازه داشت کم کم‌ قصه ی پر غصه ای برام روشن میشد! اما صبر کردم و دیگه چیزی نگفتم و مشغول سیب زمینی ها شدم... چقدر یک لحظه حالم بد شد که غذایی رو دارم درست می کنم‌ که به جای متبرک بودن و جلادادن روح مردم، اونها رو اسیر تفکری میکنه که صرفا عزادار ظاهری بودنه و با هر نوع ابعاد دیگه حالا چه مسائل سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و فلسفه و هنر و.... هر چی که به زندگی ربط داره و کرامت و استقلال رو حفظ میکنه کنار میذاره و کلا اسیر و بنده ی یکی دیگه کنه!!! اینقدر با حرص سیب زمینی ها رو پوست می‌گرفتم که یکدفعه دستم با چاقو برید... با صدای ناخواسته گفتم: آخ... منصور اومد جلو و نگاهی به دستم کرد و محکم محل زخم رو گرفت و گفت: ان شاءالله مزد خونی که برای آقا ریخته بشه رو خودش میده! حضرت سخنران! بلند شو...بلند شو... از کنار سیب زمینی ها، برو چهار تا عنایت از آقا بخون فردا روی منبر روضه کم نیاری! آشپز که نشدی! ببینم منبری خوبی میشی؟! چون خیلی تابلو میشد اگه سخنرانی فردا شب رو توی کمتر از نیم ساعت کنسل میکردم به لطف خدا این کلمه ی مزد خون من رو یاد شهدای مدافع حرم انداخت! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: منصور واقعا هم همینطوره مزد خونی که برای آقا ریخته بشه حتما خودش اجرش رو میده... بعد خواستم صمیمیتمون حفظ بشه و کمی حال و هوای خودم رو عوض کنم، بلکم از این فشار روحی بیام بیرون گفتم: راستی شیخ منصور یه موضوع خوب برای فردا شب روی منبر سخنرانی در رابطه با همین مزد خون هست که خیلیم جذابه خداییش مثل بچه های مدافع حرم، بعد با هیجان ادامه دادم: حتما از بچه های هیئت که اینقدر عاشق امام حسین اند این قدر راحت و با عشق خونشون رو میریزن کسی مدافع حرم هم داریم که متن سخنرانی رو بر اساس اثبات عشق و اردتش به اهل بیت(علیهم‌السلام) خصوصا امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) بچینم؟ دستم رو رها کرد و گفت: مرتضی تو بی خیال مسائل سیاسی نمیشی! برادرم روحانیت باید تبلیغ دین کنه! چکار داره به اینکه توی جامعه چه اتفاقی می‌افته یا فلان سیاستمدار چی میگه! یا فلان نیروی نظامی چکار میکنه! شما فقط از امام حسین(علیه السلام) بگو... از مصائب حضرت زینب(سلام الله علیها)... اینقدرررر کار سختیه حاجی! مثل چهار راهی که با یه تصادف تمام مسیرهای حرکتش قفل شده باشن، قفل کرده بودم... و داشتم فکر می کردم بله، از مصائب حضرت زینب(سلام الله علیها) باید گفت! از اینکه یزید هم مجلس روضه برای حسین(علیه السلام) گرفت!!! وسط همین هیاهوی ذهنی به این قطعیت رسیدم صرف گرفتن روضه کسی حسینی نمیشه آقا مرتضی! مهم اطاعته از ولیه... وگرنه صرف عبادت کسی به جایی نرسیده! و چقدر فرقه بین کسی که عبادت میکنه با کسی که داره اطاعت میکنه به قول اون عزیزی که گفت: فرقش به اینه ممکنه حسین (علیه السلام) در کربلا باشه اما شما برای رضای خدا توی حوزه‌ی علمیه داری درس میخونی! درست مثل بچه های این هیئت که مرقد خانم حضرت زینب(س) به دست شقی ترین افراد در حال تخریب باشه و حتی واکنشی هم نشون ندادن به این قضیه! و تنها فقط دم از عشق حسین(علیه السلام) میزدند و روضه ی مصائب بی‌بی(س) رو می خوندند!!! هر چند با حرفی که منصور زد خیلی چیزها دستم اومد! ولی نمی تونستم واکنش خاصی نشون بدم و به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا بعضی مواقع همین عادی نشون دادنه! با این حال خیلی عادی گفتم: ... ادامه دارد... نويسنده: Join @khorshidebineshan
مجله تربیتی خورشید بی نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 #رمان_داستانی_مزد_خون #بر_اساس_واقعیت #قسمت31 منصور گفت: نه برادرم نمیخواد! ای
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 گفتم: آخه مگه میشه یه طلبه کاری به اتفاقات اطرافش نداشته باشه! اصلا طلبه پیش کش! یه فرد معمولی هم نباید اینطوری باشه چه برسه به ماها! اصلا یکی از دلایلی که من اومدم قم برای همین بود منصور! برای اینکه طلبه ای باشم که کار به تمام ابعاد زندگی داشته باشم نه صرفا درس خوندن! این همه خوندیم علم باید همراهش عمل باشه! وگرنه عالم بی عمل به چه درد میخوره! گفت: اتفاقا ما به اتفاقاتی که اطرافمون می افته خیلیم حساسیم شیخ! ولی توی نظامی که اسلام واقعی بر قرار نیست، کاری به کار هیچ کدوم از اینها نداریم! بعدهم مرتضی هیچ وقت یه دندون پزشک میاد بگه چه جوری نماز بخونین خوب نه! قبول کن هر کسی باید کار خودش رو بکنه و توی کار دیگری دخالت نکنه! حالا فرض کن من طلبه بیام از سیاست بگم! بیام از اقتصاد بگم! بیام از هر چیزی که بهم ربطی نداره بگم! چی می مونه از طلبه بودنمون! البته ما که یه طلبه ایم هم بیکار نیستیمااا طبق کار خودمون تلاشمون رو میکنیم شاید بتونیم چهارتا جووون رو هدایت کنیم... یه خورده چپ چپ نگاهش کردم و با تعجب گفتم: شیخ منصور مگه ما درس دین نمیخونیم ! مگه نمیگیم دین ما کامل و جامع همه ی ابعاد زندگیمون هست که واقعا هم هست! مگه غیر از اینه زندگی ما ابعاد مختلفی مثل سیاست و اقتصاد و هنر و.... در بر میگیره! حالا اگر دین ما فقط به یه بعد مثل معنویات بپردازه که دیگه نمیشه دین کامل! میشه دین یه بعدی! من نمیگم ما بریم به جای یه دندون پزشک یا سیاستمدار حرف بزنیم، ولی حرفم اینه دین ما سیاست رو هم در برمیگیره یعنی براش خط و مرز بندی داره تا ما بهترین سیاست گذاری رو توی زندگیمون و جامعمون داشته باشیم. برای اقتصاد ما برنامه داره تا ما از نظر اقتصادی از همه بهتر باشیم و رفاه خوبی هم برای خودمون، هم برای دیگران ایجاد کنیم، برای هنر ما کلی حرف داره تا زیباترین زندگی ها رو هنرمندانه نشون بدیم و خلاصه بگم حاجی برای هر چیزی که به انسان و زندگیش مربوط میشه حرف و نقشه ی راه داره....! خوب اینها همش تدبیر درست خداست، تا با دین کاملی فرستاده ما هم راحتر این دنیای سخت رو پشت سر بذاریم و هم لذت واقعی و بیشتری از اینجا ببریم، بعد خداوکیلی درسته من که طلبه ام اینها رو به مردم نگم! خوب من که درس همین دین رو دارم میخونم از دین جامع و کاملمون نگم، کی بیاد بگه؟! اون دندون پزشکه!!! مثلا درسته به مردم بگیم اینکه عبادت ده جزء داره، ولی نگیم که نُه جزء اون، طلب روزى حلال و کار هست.(بحارالأنوار، ج 103، ص 9، ح 37.) یا اینکه.... هنوز داشتم حرف میزدم که با بی رغبتی تمام از من نگاهش برگشت سمت دو، سه نفری که با اون وضعیت اومده بودن داخل آشپزخونه و داشتن با دقت به صحبت های ما گوش میدادن ، بهشون گفت: اخویا این وسایلی که میخواستید از انتهای آشپز خونه بردارید برسونید دست محمد رضا، خدا خیرتون بده و عملا خیلی محترمانه بیرونشون کرد! نمیدونم شاید از شنیدن حرفهای حقی که میزدم و اونها هم می شنیدن، احساس نگرانی کرد که اینطوری واکنش نشون داد که اون بندگان خدا هم قشنگ متوجه شدن!! بعد از رفتن بچه ها، خیلی جدی برگشت سمتم و بدون اینکه جوابی برای حرفهایی که زدم داشته باشه و من رو بتونه قانع کنه بحث رو عوض کرد و گفت: مرتضی مملکتی که ادعاش اینه شیعه نشینه، ولی نتونیم توی این جمع کثیر شیعه قاتلین مادرمون رو لعن کنیم، مملکت اسلامی نیست!!!! مملکت شیعی نیست!!! ادامه دارد.... نویسنده: Join @khorshidebineshan