✅گلاب کاهنده تب و خنک کننده بدن
✍برای کاهش و رفع تب، گلاب خنکی که داخل یخچال بوده است نوشیده شود و یا اینکه در ظرفی به همراه آب ریخته، پارچهای را به آن آغشته کنند و دست، پاها و صورت را با آن شستشو دهند؛
مخصوصاً توصیه میشود ناحیه کبد(بالا و راست شکم) که نیاز بیشتری به خنک شدن دارد را با پارچه آغشته به گلاب خنک کنند.
☜【طب شیعه】
🍏 @khorshidebineshan 🌿
سلام شبتان مهدوی
🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله قسمت جدید #او_را* تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
🔹 #او_را ... ۶۲
بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ،
منو ول کردن و با سرعت برق فرار کردن!!
همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم😭
باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیه که ماشین سیصد میلیونی زیر پاش بود!
همون دانشجوی پزشکی
و همون دختر پولدار مغروری که هیچکسی جرأت مزاحمتشو نداشت😭
-دخترم اذیتت کردن؟؟
دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش کردم!
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم...
مرد با همون لهجه ی شیرین ترکی ادامه داد
-آخه اینجا چیکار میکنی باباجان!!
قیافتم که آشنا نیست،
فکرنکنم مال این محل باشی!!
بلند شدم و نشستم،
سرمو انداختم پایین و به گریه هام ادامه دادم😭
-ببینمت عزیزم!
دختر قشنگم!
نکنه از خونه فرار کردی؟؟!!
آخه اگر من نمیرسیدم که...
لا اله الا الله...
جوونای این زمونه گرگ شدن باباجان!
خطر داره یه دختر تنها اونم تو این جای خلوت...!
ترسیدی حتما؟؟
بشین برم برات یه آب میوه ای چیزی بیارم،
رنگ به روت نمونده!!
-نه...
خواهش میکنم نرید😭
من میترسم...😭
نشست کنارم
-ببین عزیزم!
این کار که تو کردی اصلا درست نیست!
حتما خانوادت الان دارن دنبالت میگردن!
نگرانتن!
این بیرون خطرناکه باباجان!
یه دختر تنها نمیتونه تو این تهرون درندشت که همه جور آدمی توش هست اینجوری تو پارکا سرگردون بمونه!
شمارتونو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت...
فقط گریه میکردم و سرمو انداخته بودم پایین!
-لا اله الا الله...
دخترجون اینجوری که نمیشه!
اگر نگی مجبور میشم زنگ بزنم پلیس!
حداقل اونا بدنت دست خانوادت!
سرمو آوردم بالا و با ترس نگاهش کردم😰
-نه...خواهش میکنم شما دیگه اذیتم نکن😭
-خب الان میخوای چیکار کنی؟
میبینی که آدما چقدر...
شبو میخوای کجا بمونی؟؟
-یه کاریش میکنم دیگه!
یه جایی میرم!
همونجوری که دیشب.....
دیشب!!
یاد دیشب افتادم!
یاد اون جای امن!
یاد اون آرامش...!
یاد اون که خودش بیرون خوابید اما من تو خونش...!
دوباره سرمو انداختم پایین!
نه!
من از آخوندا متنفرم
بمیرمم دیگه نمیرم پیشش!
-دیشب چی؟؟
باباجان من باید برم!
اگر نمیخوای به کسی زنگ بزنم،نمیزنم
اما امشبو باید وسط یه عده گرگ سر کنی!!
بلند شد و شلوارشو تکوند!
با وحشت نگاهش کردم😰
-نه...نرید😭
-زنگ میزنی؟؟
-اره میزنم.
گوشیتونو بدین...
و از جیبم شماره ی اون رو دراوردم!!!!
شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره.
اما رفت رو آهنگ پیشواز!
"منو رها نکن
ببین که من تنهای تنهام!
منو رها نکن
بجز تو ،من چیزی نمیخوام!
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن..."
نوحه گذاشته بود رو آهنگ پیشوازش😖
یه لحظه از زنگ زدنم پشیمون شدم!
خواستم قطع کنم که صدای گرمی تو گوشی پیچید....!
-بله بفرمایید
زبونم بند اومد!
-بفرمایید؟؟
الو؟؟
-ا...ا....لـ...لـــو
-الو؟؟😳
-سـ...سلـ...لام...
-خانووووم!!😳
شمایی؟؟؟؟
کجایی اخه شما؟؟
از صبح دارم دنبالتون میگردم!!
زدم زیر گریه
-نمیدونم کجام😭
خواهش میکنم بیاید 😭
مگه نمیگفتید میخواید کمکم کنید
بیاید😫😫
-باشه باشه
فقط بگید کجا بیام؟؟
-نمیدونم
پیرمردو نگاه کردم
اسم پارک و خیابون رو گفت
و منم به اون گفتم!
-همونجا باشید تا ده دقیقه دیگه پیشتونم!
گوشی رو دادم به پیرمرد و تشکر کردم
-ده دقیقه دیگه میرسه!
میشه بمونید تا بیاد؟!😢
سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت و رو نیمکت پشت سرم نشست.
به کاری که کرده بودم فکر کردم!
من چه کمکی از اون خواستم؟
اصلا اون میخواد برای من چیکار کنه؟؟
اه...اونم یه آخوند😖
هرچی که بود حداقل مثل بقیه پسرا بهم دست درازی نکرده بود
و دیشب رو آروم تو خونش سر کرده بودم!
صدای گریم قطع شده بود و فقط آروم اشک میریختم.
با دیدن سایه ای که افتاد جلوم،سرمو بلند کردم.
خودش بود!
اون بود!
-سلام!
-سلام.خوبید؟؟
پیرمرد مرد با صدایی که شنید از نیمکت بلند شد و اومد سمت ما!
اون با دیدن پیرمرد شکه شد!
پیرمرد هم با دیدن اون،چشماش گرد شد!
با دهن باز یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به اون و با تعجب فقط یه کلمه گفت:
-حاج آقا!!😳😧
"محدثه افشاری"
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
🔹 #او_را ... ۶۳
بازم هوا رو به سردی میرفت.
در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه کردم!
حالت چهره ی اون یه جوری شده بود!
فکر کنم باعث آبروریزیش شده بودم😓
محترمانه دستشو برد به طرف پیرمرد
-سلام آقای کریمی!
پیرمرد سرشو تکون داد و به اون دست داد!
-سلام حاج آقا...!!
رو به من گفت
-دخترم من دیگه میرم.
خداحافظ...
خداحافظ حاجی...!
و در حالیکه سرشو تکون میداد و نچ نچ میکرد،سریعا از ما دور شد‼️
با چشمای پر از سوال به اون نگاه کردم!
سرش پایین بود
بعد چند لحظه کتی که تو دستش بود
گرفت سمتم
-هوا سرده،بپوشید زود بریم...
با شرمندگی سرمو انداختم پایین
-فکر کنم خیلی براتون بد شد😢
با دست چپش،پیشونیشو ماساژ داد و کلافه لبخند زد!
-نه...
نمیدونم...
بالاخره کاریه که شده!
اینو بگیرید بپوشید،سرده
کت رو از دستش گرفتم،
با همون لبخند روی لبش ،آسمونو نگاه کرد و زیر لب یه چیزی گفت که نشنیدم!
بعد سرشو تکون داد
و گفت "بریم"
هنوزم حالم بد بود
اتفاق چنددقیقه پیش،حسابی به همم ریخته بود!
تصور اینکه اگه اون پیرمرد نمیرسید...
اگه صدامو نمیشنید...
یا حتی اگه "اون" نبود...
اون!!
حتی اسمش رو هم نمیدونستم!
تا ماشین تو سکوت کامل،کنار هم قدم زدیم.
کتشو دور خودم پیچیده بودم اما هنوز سردم بود!
هوا کم کم داشت تاریک میشد،
حتی فکر به این که قرار بود شبو تنها اینجا بگذرونم،
تنمو میلرزوند😥
ماشینو روشن کرد و
بعد حدود پنج دقیقه ،نگه داشت.
صدای اذان از مسجد کنار خیابون به گوش میرسید...
-میشه ده دقیقه،یه ربع اینجا باشید تا من برم و بیام؟؟
سرمو انداختم پایین!
-ببخشید که بازم مزاحمتون شدم😔
-نه خواهش میکنم...
اینطور نیست!!
-برید به کارتون برسید!
نگران من نباشید!
-ببخشید...
اگر واجب نبود ،تنهاتون نمیذاشتم!
سرمو تکون دادم و لبخند محوی زدم...
با آرامش از ماشین پیاده شد
و سرشو از پنجره آورد تو
-لطفا درها رو از داخل قفل کنید که خیال منم راحت باشه،
شیشه رو هم بدین بالا.
زود میام!
درها رو قفل کردم و شیشه رو دادم بالا،
سرمو به سمت پنجره برگردوندم و دیدم که رفت توی مسجد...!
ضعف و گرسنگی،به دلم چنگ مینداخت!
کلافه بودم از اینکه دستم به جایی نمیرسه.
نه گوشی
نه کیف پول
نه ماشین
نه لباسام....
دستم از همه چی کوتاه شده بود!
چقدر سخت بود اینجوری زندگی کردن!
امشبم باید میرفتم خونه ی اون؟؟
نه😣
پس خودش چی!
هیچوقت تا بحال مزاحم کسی نشده بودم...
حس اینکه بخوام سربارش باشم،اعصابمو خورد میکرد!
به غرورم بر میخورد...
به سرم زد تا نیومده برم!
اما فقط در حد فکر باقی موند!!
آرامشی که تو این ماشین و اون خونه بود،
دست و پامو برای رفتن شُل میکرد!
بعدم کجا میتونستم برم؟؟
مگه صبح نرفتم؟؟
چیشد!؟
دوباره خودم به دست و پاش افتادم که بیاد کمکم!
با صدای تقه ای که به شیشه ماشین خورد،از ترس پریدم!
اینقدر غرق فکر بودم که ندیدم از مسجد اومده بود بیرون!
دستشو به نشونه معذرت خواهی گذاشت رو سینش و پایینو نگاه کرد!
تازه فهمیدم سوییچ رو نبرده و تو ماشین گذاشته!!!
چقدر این آدم عجیب غریب بود!😕
درو براش باز کردم و بابت حواس پرتیم ازش معذرت خواستم...🙏
-خواهش میکنم،شما ببخشید که ترسوندمتون!!
-نه...!تقصیر خودمه که همش تو فکر و خیال سیر میکنم!😒
ماشین رو روشن کرد و یکم با سرعت خیابونو دور زد.
احتمالا میخواست قبل اینکه آشنای دیگه ای منو کنارش ببینه از مسجد دور شه!!
-چه فکر و خیالی؟
-بله؟؟
-ببخشید...خواستم بدونم چه چیزایی ذهنتونو اینقدر مشغول کرده!
سرمو به شیشه تکیه دادم و به خیابون چشم دوختم...
-فکر بدبختیام!
-ببینید...
من دوست دارم کمکتون کنم!
برای این لازمه که بدونم چه اتفاقی برای شما افتاده!
-ممنون
ولی نمیتونید کمکی کنید...
هیچکس نمیتونه کمکم کنه
جز مرگ!!
-واقعا اینطور فکر میکنید؟!
-اره...
یا چیزی شبیه مرگ...
مثل یه خواب طولانی!
یا شایدم فراموشی!
-واسه همین دست به خودکشی زدین؟!
سرمو به نشونه تایید، تکون آرومی دادم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم سر خورد ...!
-میشه...
میشه بپرسم اون زخم...
یعنی صورتتون چی شده!؟
اونم خودتون...؟
چشمام پر از اشک شد و دستم رفت سمت صورتم...
دستم که به زخم یادگاری عرشیا میخورد،قلبم میسوخت و گلومو بغض میگرفت😞
در حالیکه سعی داشتم جلوی اشکامو بگیرم
لبمو گاز گرفتم و سرمو بالا بردم!
"محدثه افشاری"
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
🔹 #او_را ...۶۴
کنار یه رستوران نگه داشت
-ببخشید،امشبم مثل دیشب باید غذای بیرون رو بخوریم!
کل روزو دنبالتون بودم،
وقت نشد برم خونه و غذا درست کنم!😅
از لحن حرف زدنش و همچنین حرفی که زده بود خندم گرفت!☺️
-معذرت میخوام که اینقدر باعث دردسرتون شدم!
ولی نگران من نباشید!
معده ی من به غذای رستوران عادت داره!😏
-مگه شما...
خانوادتون که همین شهر زندگی میکنن!!
-هه!
خانواده😏
چند لحظه ای سکوت کرد
-چی بگیرم؟
چه غذایی دوست دارین؟
با خجالت سرمو انداختم پایین!
-تو عمرم هیچوقت سربار کسی نبودم!
با جدیت نگاهم کرد
-الانم نیستید!!
اگر نگید چی میخورید،با سلیقه ی خودم میخرما!
این بار تلاشم برای کنترل اشک هام،موفقیت آمیز نبود!
بدون حرفی از ماشین پیاده شد و رفت تو رستوران!
تاکی قراره این وضع ادامه پیدا کنه؟!😢
چرا اینجوری میکنم من😣
چرا نمیدونم باید چیکار کنم😭
با دو پرس غذا برگشت و گذاشتشون صندلی پشت!
آروم راه افتاد
-کجا بریم بخوریم؟
اشکامو با پشت دستم پاک کردم و گفتم
-نمیدونم!
صفحه ی گوشیش روشن شد و صدای موزیک ملایمی تو ماشین پخش شد،
-الو
سلام داداش!
خوبی؟
چاکرتم😊
خوبم خداروشکر
امممم...
راستش نه...
یکم برنامه هام تغییر کرده
شرمندتم!
شما برید!
خوش بگذره!
مارو هم دعا کنید!
ههههه😂
نه بابا!
نه جون تو!
چه خبری آخه؟؟
(صداشو آروم کرد)
آخه داداش کی به من زن میده😂
خیالت راحت!
هیچ خبری نیست!
فقط کاری پیش اومده که نمیتونم بیام!
همین!
عجب آدمی هستیا!
نه جون تو!
آره!
قربانت!
خوش بگذره!
ممنون.
شماهم سال خوبی داشته باشی ان شاءالله
یاعلی مدد!😊
گوشی رو قطع کرد و با خنده ی ریزی سرشو تکون داد!
با تعجب نگاهش کردم!😳
هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم خندیدن بلد باشن!😕
یا دوستی داشته باشن!!
اما سریع خودمو جمع کردم!
دوباره احساس خجالت اومد سراغم!
-ببخشید...
من...
واقعا یه موجود اضافه و مزاحمم!
شما رو هم اذیت کردم!
منو همینجا پیاده کنید و برید😢
برید پیش دوستتون!
کلافه نفسش رو بیرون داد و دستی به موهاش کشید!
-میشه دیگه این حرفو تکرار نکنید؟؟
اونقدر جدی این حرفو زده بود که دیگه چیزی نگفتم!
کنار یه پارک نگه داشت !
-هرچند هوا سرده و نمیشه پیاده شد!!
ولی حداقل ویوش خوبه☺️
غذا رو داد دستم و بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شد!
هنوزم سرفه میکرد
و معلوم بود خیلی حال خوبی نداره!
تمام سعیم رو میکردم که به آخوند بودنش فکرنکنم!
چون چاره ای جز بودن کنارش نداشتم!
حالا دیگه اون تنها کسی بود که میشناختم!!
بعد خوردن شام رفت سمت خونش!
جلوی در نگه داشت و کلیدو گرفت جلوی صورتم!
-بخاری رو زیاد کنید ،سرما نخورید!
نگاهش کردم!
-باز میخواید تو ماشین بخوابید؟؟؟😳
-نگران من نباشید
من یه کاری میکنم!
-نه!نمیرم!😒
سرشو گذاشت رو فرمون و نفسشو داد بیرون!
بعدش صاف و محکم نشست و مثل اکثروقتا بدون اینکه نگاهم کنه،شروع کرد به حرف زدن
-ازتون خواهش میکنم!
من امشب چندجا کار دارم!
به فکر من نباشید
من همین که میدونم جاتون خوبه،امنه،
رو آسفالت هم که بخوابم،راحت میخوابم!
دیگه چیزی نگید!
کلیدو بگیرید!
شبتون بخیر!
نفس عمیقی کشیدم و به در سفید آهنی نگاه کردم...
-ممنونم
شب بخیر...
"محدثه افشاری"
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان #حضـــرتصاحـــبالـــزمانعج🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋
🌹 #سلام_بر_حسین_علیهالسلام 🌹
🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺
═══✼🍃🌹🍃✼═══
دعای عهد کم حجم
✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
💔
🔴 هر ۱۰۰ تا مشتری پنج تای بعدی نذر امام زمان
یه بنده خدایی میگفـت :
🔵 چند وقت پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیر. نو بودند ولی بند و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
🔹 دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
🔹 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم!
گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند ساله منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
🔹 بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹 از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
🌕 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
💞 #کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری #جزء1قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
#سربازان ظهور فرمانده
#منهنوزلبخندفرماندهراندیدم
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
به نیابت از امام زمان عج هدیه به محضر #امیرالمؤمنین علیه السلام
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
پنجمین قطار به مقصد بینهایت راه افتاد🚂
دوره زیر نظر سازمان جوانان آستان قدس رضوی برگزار میشه
به صورت مجازی و کاملا رایگان + جوایزز😍
مخصوص دهه هشتادی ها😍
+ چرا نمی تونیم خدا رو بیینم؟
+ اصلا خدا وجود داره؟
+ ریشه غم و غصه های ما کجاست؟
اگه میخوای به سوالاتت جواب داده بشه این دوره رو از دست نده
ثبت نام از طریق :
ارسال عدد ۵ به ۱۰۰۰۸۸۸
مراجعه به سایت bn.javanan.org
[کد معرف : 1160786 رو یادتون نره رفقا ✌️]
هنگام ثبت نام کد معرف رو وارد کنید✌️
@najmeh_binahayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایتی شنیدنی از آنچه برای یک مرد در عالم برزخ گذشت
🔹فصل دوم برنامه زندگی پس از زندگی
👤تجربهگر : آقای محمد زمانی قلعه
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خودکشی چه بلایی سر روح انسان در آن دنیا می آورد؟
🔹فصل دوم برنامه زندگی پس از زندگی
👤تجربهگر : آقای محمد زمانی قلعه
✅👇
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
رمانهای جذاب و آموزنده و مذهبی🌺💐🌺
قسمت اول #رهایی_از_شب 👇👇👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/16012
قسمت اول #از_روزی_که_رفتی 👇👇👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/13294
قسمت اول #تا_تلاقی_خطوط_موازی
https://eitaa.com/khorshidebineshan/20397
قسمت اول داستان واقعی #سه_دقیقه_درقیامت👇👇👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/21126
قسمت اول #ژنرالهایجنگاقتصادی بر اساس #واقعیت👇👇👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/31363
قسمت اول رمان #بودنت_هست 👇👇👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/24171
قسمت اول رمان #رابطه👇👇براساس #واقعیت
https://eitaa.com/khorshidebineshan/24910
قسمت اول رمان #چمران_از_زبان_غاده👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/25802
قسمت اول#مزد_خون👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/28042
قسمت اول داستان واقعی #پازل👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/28519
قسمت اول #بدونتوهرگز براساس #واقعیت
👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/29196
قسمت اول #سمِمهلک #بر اساس واقعیت
👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/30523
قسمت اول #فنجانی_چای_باخدا👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/32233
قسمت اول #کتابمرتضیومصطفی👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/33891
قسمت اول #از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/33899
قسمت اول #هادی_فِرز👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/35749
قسمت اول #رمان_امنیتی_تقسیم👇
https://eitaa.com/khorshidebineshan/37465
✅به ما بپیوندید👇👇
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
سلام وقتتون بخیر
🔸️امام حسين عليه السلام فرمودند: نياز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از اين نعمت افسرده و بيزار نباشيد.»
#پویش_من_سرباز_امام_زمان_هستم ☘️
#موسسه_نیکوکاری_خورشید_پنهان
دوستان گرامی از همه شما مهربانان دعوت می نمائیم تا با مشارکت و همراهی ما دل فرزندان ایران زمین را شاد نمایید.
👌🏻
° [ آنچه می ماند فقط کار نکوست ]°
🌺💚🌺💚🌺💚🌺
با سهیم شدن در موسسه نیکوکاری خورشید پنهان اینکار را پا پرداخت هزینه حتی ۵۰ هزار تومان میتوانید انجام دهید😉:
👇👇👇
از کارهای مجموعه میتوان به این موارد اشاره کرد:👇👇👇
۱. #صندوق_قرض_الحسنه_خورشیدپنهان جهت ایجاد اشتغال و توانمندسازی خانواده های نیازمند
۲. تهیه لوازم التحریر برای این عزیزان
۳. تهیه جوایز فرهنگی با طرح ایرانی اسلامی برای دانش آموزان فعال قرآنی
۴.تهیه و توزیع کتابهای مفید و انجام مسابقات فرهنگی
۵. آموزش رایگان فرزندان این خانوادهها در زمینه های قرآنی، چرتکه، زبان و کارهای هنری و توانمندسازی ایشان.
۶. حمایت بیماران نیازمند.
۷. مشاوره و خدمات اجتماعی
و....
🌺💚🌺💚🌺💚🌺
💚شما عزیزان میتوانید در این راه با کمکهای نقدی،نذرهای فرهنگی و یا معرفی موسسه به دیگران یاور ما باشید و لبخند بر لب امام زمانمان بنشانید💚
💚حتی فقط نفری ۱۰هزارتومان قطرههایی میشود به وسعت دریا💚
👇👇👇👇👇
۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۴۰۰۱۷۷
#6037997950400177
#مؤسسهنیکوکاریخورشیدپنهان را به دوستانتان معرفی کنید
⚪
✋پخش این بنر صدقه جاریست
سلام و عرض ادب
💝💚💝
مخاطبین باصفایی داریم که مطالب کانال را به کانالها و گروههای خودشون بازنشر میکنند. لذا بازدید برخی مطالب به هزارنفر هم میرسد.
ان شاءالله شما هم به جمع باصفاها بپیوندید و پس از مشاهده، اول پست ها رو فوروارد و سپس به سراغ دیگر کانالهاتون برید.
🌺💐🌺
این کانال را دلی زدیم و تاحالا تبلیغ وسیعی هم برایش نکردیم. تا الان هم که علیرغم مشغله فراوان مان پابرجاست بخاطر پیگیری شما مخاطبین است . پس خودتان تبلیغش کنید.
⁉️ راهزن ﺍﻧﺮﮊﯼ روانی ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯾﻢ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﻫﺎ، ﻃﺒﯿﻌﺖ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﻭﺭﺯﺵ، ﻣﺪﯾﺘﯿﺸﻦ ﻭ غیره..ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ .
ﺭﺍﻫﻬﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﭘﺎﮎ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ :
-1 ﺧﻮﺍﺏ
-2ﻏﺬﺍﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ
-3 ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ
-4 ﺗﻔﺮﯾﺢ
-5 عبادت و توسل به اهل بیت
-6 ﻃﺒﯿﻌﺖ، ﻧﻮﺭﺧﻮﺭﺷﯿﺪ و ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ
ﺭﻭﺵ ﺩﺭﺳﺖ، ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ از دیگران، ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﯾﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﮐﻨﯿﻢ .
معمولا ﭼﻬﺎﺭ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺴﺖ و ﭼﻬﺎﺭ ﺩﺳﺘﻪ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ دزدی انرژی وجود دارند .
-1 ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻇﺎﻟﻢ : ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﻋﺎﺏ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺗﺮﺳﻮﻧﺪﻥ ﺑﻘﯿﻪ ﻭ در ها ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ .
-2 ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻈﻠﻮﻡ : ﺑﺎ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ گفتن ﺍﺯ ﻏﺼﻪ و ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯾﻬﺎﺷﻮﻥ ، ﻣﺎ ﺭﻭ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ . ﺍﺧﺮﺵ ﻣﯿﮕﻦ: ﺁﺧﯿﺶ ﺳﺒﮏ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ . ﺍﯾﻨﺎ ﻫﺪﻓﺸﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ، ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﮐﻤﮏ گرﻓﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﮕﯿﻦ، ﺍﻭﻧﺎ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﮑﻨﻦ و ﻓﻔﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯾﺸﻮﻧﻮ ﺑﺎ ﺟﻠﺐ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﺷﻤﺎ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻦ .
-3 ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﺮﻏﺮﻭ : ﺑﺎ ﻧﻖ ﺯﺩﻥ ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﯿﺮﯼ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ . ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﻭﺗﺎﯼ ﻗﺒﻠﯽ زیاد هستن.
-4 ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻨﺰﻭﯼ : ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺍﻧﺮﮊﯾﻨﺪ ﻭ معمولا ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺁﺳﯿﺐ ﺭﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﺰﻧﻦ . ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ کنن ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﮕﯿﺮﻥ.
ﺣﺎﻻ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﻢ تا مجبور به ﺩﺯﺩﯼ ﺍﻧﺮﮊﯼ نشیم ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭼﻪ ﻣﻮﺿﻌﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﯾﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻏﺮﻏﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺍﻟﮑﯽ ﺩﺭﺩﻝ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﯿﻢ ، ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﮕﯿﻢ :
ﻣﻦ انرژی ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ و ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺲ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ و ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺳﺎﻟﻤﺶ ﮐﻤﺒﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺷﺎﺩ یا ﯾﮑﻢ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﯾﮑﻢ توجه به اهل بیت علیهم السلام ... ﺷﺎﯾﺪﻡ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﺎ ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﻤﮏ ﺭﻭ بهمون ﻣﯿﮑﻨﻪ .
ﺣﺎﻻ ﻗﺪﻡ ﺩﻭﻡ اینه که ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﻥ، بدونیم ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺎ اﻭﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﯿﻢ :
ﺍﻭﻥ انرژی ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ و بطور ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻢ ﻫﺎﯼ منفی ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ، ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ شون ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ.
ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ همه مون، ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪﯾﻢ، ﻭﺍﺭﺩ این دزدی یا دادن نا صحیح انرژی ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ . ﺍﮔﺮ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ خیلی ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺮﺡ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ.
ﯾﺎ ﺍﮔﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﯾﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﻭ ﻧﻤﯿﭙﺬﯾﺮﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﺎﺩ ، ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺪﯾﻢ و ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺸﯿﻢ و انرژی مون رو خرج اونها نکنیم، ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﺑﻦ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺍﺯﯾﻦ ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻢ ﻫﺎﯼ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻭﻟﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻤﺸﻮﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ که ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻫﺎﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ، ﻣﻤﮑﻨﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﺸﻦ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻬﻢ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻭ .... ﺑﮑﻨﻦ . ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻔﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻢ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ. ﺑﺪﻭن ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﺪﻥ ، ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﯾﻢ.
( ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺁﺳﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ که ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﻣﺪﻝ ﺭﻓﺘﺎﺭ داشتن، ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻥ، ﺷﺠﺎﻋﺖ، ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ... )
🍀🍀🍀🍀
پیشاپیش عیدتون مبارک😊
#ارسالی_مخاطبین
#لطفا_نشر_حداکثری
🌹آیت الله مجتهدی(ره) :
هیچ وقت کسی را #شماتت_نکنید.
👈هر کس گرفتاری پیدا کرد، ⛔حق ندارید قضاوت کنید.
نگویید که
"فلانی که این پیشامد برایش اتفاق افتاد، به خاطر این است که فلان کار را کرده است."
❔ما چه میدانیم؟
✳️ما حق نداریم چیزی بگوییم.✳️
🔸در قیامت از ما سوال میپرسند و میگویند:
👈🏻چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی،🔻
☑️ما او را به خاطر این که #بنده_خوبی بود، گرفتار کردیم.
⁉️شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی؟
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
••✾🌻🌻🍂🌻🌻✾••
در بازی با کودکان دقت کنید که بازی فعاليتی است برای كسب شادی و لذت، نه برای به دست آوردن نتيجه.
در بازی لذت بردن از فرآيند بازی و رسیدن به احساس خوشایند مهم است، نه رسيدن به جایی.
👇
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan