eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
832 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرزانه صادق وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی: به زن خانه‌دار و راننده تاکسی که صدای من را می‌شوند قول می‌دهم اگر زمینی قرار است واگذار شود مشکل زیرساخت نداشته باشد. بیشترین رانت در حوزه زمین وجود دارد اما در حوزه راه هم رانت وجود دارد. وامدار هیچ جناحی نیستیم و با شما شفاف خواهم بود ✍ خانم صادق لطفا با مردم صادق باشید. چه کسانی رانت در حوزه زمین ایجاد کردند و روزگار مردم را سیاه کردند؟ کسانیکه به بهانه نبود زیرساخت عرصه را بر شهرها تنگ کردند و توسعه افقی شهرها را ممنوع کردند و زمین را تبدیل به کالای نایابی کردند که فقط صاحبان رانت های بزرگ به آن دسترسی داشته باشند. و شما در این مسئله در جایگاه متهم هستید. چطور اجازه داده می‌شود ویلا سازی تا نوک قله کوه ها و جنگل ها انجام شود و آنجا مشکل زیر ساخت وجود ندارد اما بیابان های قم و اصفهان و کاشان و یزد و.....را به بهانه نبود زیر ساخت اجازه آباد شدن نمی‌دهید.... در حوزه مسکن با کلید واژه زیرساخت پدر مردم و مملکت را در آورده اند . ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از نطق صریح و شفاف دکتر منان رئیسی در مخالفت با وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی برای ثبت در تاریخ: می‌دانم که ایشان وزیر می‌شوند و این حرفها را برای امروز نگفتم، بلکه گفتم تا یکی دو سال بعد که نتیجه انتخاب اشتباه امروز مجلس هویدا شد در پیشگاه ملت شرمنده نباشم و آنچه که باید می‌گفتم را گفته باشم. 👤دکتر منان رئیسی ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه مائده متعجب پرسید میشه بگی چرا ؟ بغضمو فرو خوردم و بالکنتی  غیرقابل‌پیش‌بینی گفتم گفتم،گفتم که من اصلاً دلم میخواد ازدواج کنم لبخند جای تعجب رو توی صورت مائده گرفت و گفت متوجه شدن ببخشید من نباید اینقدر صریح بهت میگفتم تو دختر با حیا و خجالتی هستی این طبیعی که الان از من دلخور بشی عزیز که داخل منم بدون پاسخ به مائده رفتم تو آشپزخونه چندین بار پیاپی آب پاشیدم روی صورتم حرف های فریبا توی ذهنم رژه میرفت طوری که بازم اشک رو از چشام جاری کرده بود اون روز حرف های مادئه باعث شد من از سروش متنفر بشم اون باعث و با.نی همه این اتفاقات تلخ بود با نزدیک شدن به‌سال نو مثل همیشه عزیز در تکاپوی درست کردن زنجبیلی و باقلواهای معروف نوروزش بود با این خبر خوب که به محمود آقا هم مرخصی چندروزه داده بودن گرچه همچنان از کوثر خانوم خبری نبود اما روزبه‌روز روح‌الله بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و ارتباط چشمی و لبخندهای پررنگش به منو عزیز حاکی از این بود که ما رو به‌خوبی می‌شناسه سال جدید  به نوع متفاوتی برامون آغاز شد خانوادمون بزرگ‌تر شده بود معلوم بود که عزیز از این بابت خوشحاله گرچه غم نبود کوثر خانوم در چشمان همه ما هویدا بود این مسئله به‌قدری برای همه ما به‌خصوص محمود آقا دردناک بود که شاید وقتی دیدمش باورم نشد این همون محمود آقایی که یک روزی ازش می‌ترسیدم شکست‌خورده و مغموم بود طوری که حتی نمی‌تونست روح‌الله رو بغل بگیره و عین نوزادیش اونو راه ببره و قربون صدقه‌اش بره بیشتر اوقات لب باغچه توی حیاط می‌نشست و به گوشه‌ای خیره می‌شد شاید براش خیلی سخت بود که نمی‌تونست برای پیدا کردن زنش کاری بکنه همه ما به‌خوبی درکش می‌کردیم و این آقای مرندی بود که باعث می‌شد محمود آقا از فکر و خیال بیرون بیاد اونو بیرون می‌برد باهاش حرف می‌زد حتی وظایفی مثل بیل زدن باغچه بهش محول می‌کرد تا اونو به دنیای واقعی بیاره توی اون سال جدید منم برای درست کردن رفاقتم با فریبا دوباره تلاش کردم بعد سال‌تحویل به خونشون زنگ زدم انگار حسی به من می‌گفت اون ایرانه اما فریبا بازهم جواب‌گوی من نبود بازم فریبا تلاش منو بیهوده کرد و این برام خیلی دردناک بود کاش حداقل اونم ذره‌ای برای رفاقت دیرینمون ارزش قائل می‌شد اما بجاش مریم تو پوست خودش نمی‌گنجید که امتحانات رو بدون تجدیدی قبول شده اون می‌گفت همه رو مدیون منه گرچه این‌طوری نبود و من خیلی خوب می‌دونستم مریم ذهن خوبی برای یادگیری داره اون روزا همین حرف هم تو محل پیچیده بود که تمرینات من با مریم باعث زرنگ شدن و قبولیش تو امتحانات شده. هفته دوم تعطیلات اولین مادری که اومد مقابل خونمون مادر یکی از همکلاسی هام بود از من می‌خواست با دخترش کار کنم تا کنکور قبول بشه تعداد این افراد به ۵ نفر رسید و همین باعث شد منو مریم تصمیم بگیریم هم برای خودمون هم برای هم‌کلاسی هایی که احتیاج دارن کلاس تقویتی برگزار کنیم و با هم تمرین کنیم طبق برنامه ریزی سکینه خانوم با حاجی زنگنه ما روزهای زوج صبح از ساعت ۱۰ تا اذان ظهر تو مسجد جمع می‌شدیم و درس میخوندیم اگر من شده بودم راهنما و بقیه شاگرد و چقدر هم از این بابت خشنود و خوشحال بودم یه روز بعد از اتمام کلاس و خوندن نماز رفتم خونه مریم سکینه خانوم به شهرستان رفته بود و مریم تنها بود آملی که اون روز ظهر با مریم برای ناهار درست کردیم مزه‌اش هنوز زیر زبونمه اون اولین ناهاری بود که خودمون درستش کرده بودیم و این برامون ارزشمند بود تماشای آلبوم عکس خانوادگی مریم شد تفریح بعد ناهارمونو وسوسه وصل کردن ویدئو و دیدن فیلم عروسی سکینه خانوم هم شد خوره به جونمون مریم می‌گفت داییش اون موقع ها دوربین داشته و بخشی از عروسی مامانشو فیلم گرفته اما از وقتی اومدن مسجد مادرش ویدئو رو تو انباری جوری قایم کرده که محاله دست هیچکس بهش برسه و اون تنها کسی که می‌دونه اون فیلم و ویدئو کجاست مریم می‌گفت اون فیلم عروسی رو فقط یکبار دیده یعنی فقط یکبار چهره پدر واقعیشو تونسته ببینه مادرش دوست نداشته و اجازه نداده دیگه نه تنها مریم بلکه هیچکس دیگه اون فیلم عروسی رو ببینه اما مریم خیلی دلش می‌خواست دوباره پدرشو تو اون فیلم ببینه بغض مریم باعث شد دلم براش بسوزه و بهش کمک کنم بتونه بره انباری تا اون فیلم ویدئو رو پیدا کنه از اونجایی که انباری انتهای حیاط مسجد چراغ نداشت مریم شمع به دست رفت داخل انباری و منم مراقب موندم بیرون طولی نکشیدکه باشنیدن صدای الو ۱.۲.۳ از بلندگوی مسجد نیم متر از ترس پریدم هوا به در انباری زدم آهسته اماتندگفتم مریم مریم کسی داخل مسجد مریم درو بازکردوگفت نترس پسر آقای مرندی اومده بلندگوی مسجد رو درست کنه به ما کاری نداره الان میره گفتم پس بذار وقتی رفت بیا ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه مریم گفت وقت نداریم عاطفه قبل از اذان مغرب باید ویدئو رو بزاریم سر جاش با ترس گفتم باشه برو فقط خواهشا زود پیداش کن مریم در رو بست و گفت اگه کسی اومد خیلی عادی فقط یه تقه به در بزن من خودم متوجه میشم نگاه‌های هراسانم به اطراف درست شبیه به روزهایی بود که برای قرار بین فریبا و سروش نگهبان میشدم قطع و وصل شدن صدای خش دار آقا سیامک از پشت بلندگو تو اون موقعیت ترسمو تشدید می کرد مقابل در انباری رژه میرفتم که بی‌اختیار غرق شدم در روزی که برای اولین بار با فریبا رفتم سر قرارش با سروش ترسی داشتم وصف نشدنی داشتیم از مدرسه برمی گشتیم قرار بود توی ایستگاه تاکسی مثلاً به منظور هم مسیر بودن همو ببینن و صحبت کنن یادمه اینقدر به فریبا غر زده بودم و  سرزنش کرده بودم که ازم دلخور بوده و اخماش گره خورده بود به هم عاطفه خانوم به سروش که درست مقابلم سبز شده بود نگاه کردم و پشت سر هم پلک زدم یک آن فریبا رو هم کنارش دیدم واقعا برگشته بودم به اون روز؟! گنگ به اطرافم نگاه کردم من توی حیاط مسجد بودم نهتوی ایستگاه تاکسی دو قدم عقب رفتم تو موقعیت خطرناکی قرار گرفته بودم بی جون چند ضربه به در زدم رفتارم طوری بود که سروش متعجب اما پرسید صدا از بلندگو میومد؟ به بلندگوی که فاصله چندانی از من داشت نگاه کردم اما جوابی ندادم زبونم قفل شده بود و این شک برانداز بود سروش متعجب تر از قبل پرسید حالتون خوبه؟ بی توجه دوباره بی وقفه به در انباری کوبیدم که مریم گفت وای وای سوخت داره میسوزه با استشمام بوی آتیش از انباری سروش فوری جلو اومد و گفت دو ستون داخل؟ خواست در انباری رو باز کنه اما انگار مریم قلاب درک از داخل انداخته بود من هیچکاری نمکردم اما اون با صدای بلند گفت در،قلاب ردو باز کنید حس کردم تو اون موقعیت صداهای مریم باعث شده زیر پام خالی بشه نفس هامو بیرون فرستادم و با بغض و ترس فقط گفتم مریم،انباری،آتیش سروش به شیشه بالایی در نگاه کرد و تو یه چشم بهم زدن با یه مشت شیشه رو شکست و خودشو خیلی فرز فرو کرد داخل وقتی در انباری باز شد که سروش داشت به مریم کمک میکرد بیاد بیرون از یه طرف مریم گریه میکرد و صورتش دودی و سیاه شده بود از این طرف سروش مجروح شده بودو از دستش خون میچکید  از  طرفی هم آتیش داخل انباری شعله می‌کشید وقتی سروش داد زد کپسول،کپسول رو از مسجد بیارین پاهام دویدن... ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
⭕️ مرگ فرهنگ 🔹 کمیسیون فرهنگی مجلس، صلاحیت عباس صالحی وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد را تایید کرد! 🔹هیچ نماینده ای برای مخالفت با عباس صالحی ثبت نام نکرد! 🔹وقتی ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس بر عهده جناب "آقا تهرانی" باشد،وقتی هیچ یک از نمایندگان انقلابی،اطلاعی از عملکرد عباس صالحی در وزارت ارشاد دولت روحانی ندارند(شاید هم دارند و برایشان مهم نیست!) نتیجه همین خواهد شد که می بینید! 🔹به احتمال زیادچند ماه بعد وقتی جشنواره های فیلم و تئاتر و..فجر، نمایشگاه برهنگی و گفتارها و تحرکات ضدانقلابی و دین ستیزِ هنرمند نمایان معلوم الحال شد، شاهد ابراز مخالفت ملایم جناب آقا تهرانی و برخی نمایندگان فعلی مجلس با عملکرد وزیر ارشاد خواهیم بود! 🔹امت حزب الله و مردم مومن و متدین ایران توجه داشته باشید که اوضاع افتضاح فرهنگی امروز مملکت، محصول جهالتها،غفلتها و بی توجهی هایی از این دست در ۴۰ سال گذشته است! 👤دکتر کوشکی 🔴 👇 @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
❣️ بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣️ ⭐️اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ ⭐️و رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور ⭐️و مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ ⭐️و رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ⭐️و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ ⭐️والْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ ⭐️اللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ ⭐️و بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ ⭐️و مُلْکِکَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ ⭐️أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ ⭐️و بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ⭐️یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ ⭐️یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ ⭐️یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. ⭐️اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ⭐️صلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ ⭐️عنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ ⭐️فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها ⭐️سهْلِها وَ جَبَلِها ⭐️و بَرِّها وَ بَحْرِها ⭐️و عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ ⭐️و مِدادَ کَلِماتِهِ ⭐️و ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ ⭐️و أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. ⭐️أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا ⭐️و ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً ⭐️و بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً. ⭐️اللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه ⭐️والذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ ⭐️فى قَضاءِ حَوائِجِه ⭐️والْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ ⭐️والْمُحامینَ عَنْهُ والسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ ⭐️والْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. ⭐️اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ⭐️الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ⭐️فأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ⭐️مؤْتَزِراً کَفَنى ⭐️شاهِراً سَیْفى ⭐️مجَرِّداً قَناتى ⭐️ملَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فى الْحاضِرِ وَالْبادى. ⭐️اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ⭐️و الْغُرَّةَ الْحَمیدَة ⭐️واکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ ⭐️و عَجِّلْ فَرَجَهُ ⭐️و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ⭐️و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ⭐️واسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ⭐️و أَنْفِذْ أَمْرَهُ ⭐️واشْدُدْ أَزْرَهُ ⭐️واعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ⭐️و أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ⭐️فإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ⭐️ظهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷 ⭐️فأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ ⭐️وابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک ⭐️حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ⭐️و یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ⭐️و ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ ⭐️و مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ ⭐️و مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ ⭐️و سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ. ⭐️اللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ ⭐️و مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ ⭐️وارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ. ⭐️اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ⭐️و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ⭐️إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ⭐️برَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 👈 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🌷الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سال ۹۴ در مجلس که با قاطعیت آرا برجام در ۲۰ دقیقه تصویب شد، مرحوم علی‌اصغر زارعی گریه کرد (خدا رحمتش کند)، زاکانی و کوچک‌زاده هرکاری کردند که مخالفت خودشان را نشان دهند و لاریجانی و نوچه‌هایش مانع شدند و رسانه‌هایشان آنها را تندرو خطاب کردند! 🔸رسایی دست نوشته، نوشت و برای ثبت در تاریخ جلو دوربین گرفت. بعد که برجام تصویب شد، همه تبریک گفتند و همه جا عنوان کردند که تصمیم نظام بوده و با هماهنگی رهبری بوده است! پی نوشت: آخرش هم که برجام نافرجام شد، با وقاحت گفتند تقصیر رهبری است! چرا رهبری برجام رو قبول کرد!؟ آن شیخ بنفش که روزی با شعار مذاکره با کدخدا رأی آورده بود و مسئولیت مذاکرات را خود به عهده گرفته بود، در همین صحن مجلس گفت که: "مگر کشورها دیوانه‌اند که با آمریکا مذاکره کنند"! دقیقاً همین امروز که در مورد دولت پزشکیان در مجلس همه شاهدند که چگونه این جماعت از رهبری هزینه کردند و خواص هم سکوت کردند! انسان باورش نمی‌شود که چرا اینقدر زود همه چیز تکرار بشود! مثل همیشه گذر زمان نشان خواهد داد که حرف چه گروهی درست است شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر... 🔴 👇 @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه ظهور فرمانده ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ به نیابت از امام زمان عج هدیه به محضر علیه السلام ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ Join @khorshidebineshan
🔴۳ دروغ برای دور زدن مجلس که لو رفت 🔹افراطیون مدعی اصلاحات، چند دروغ را با هم گفتند تا الزام قانونی درباره بررسی صلاحیت وزیران پیشنهادی در مجلس را دور بزنند: 1⃣ کابینه در هماهنگی کامل با رهبری بسته شده، بنابراین نیازی به ورود مجلس نیست(!) 2⃣ درباره یکایک وزیران پیشنهادی از وزارت اطلاعات، استعلام گرفته شده و بنابراین نیازی به بررسی مجدد مجلس نیست(!) 3⃣ اکثریت نمایندگان انقلابی، با تایید مطلق و دربستی کابینه مشکلی ندارند و فقط نمایندگان منسوب به جبهه پایداری مخالفت می کنند(!) 🔹ادعای اول دروغ بود، چرا که رهبر انقلاب چند هفته قبل، صراحتا و موکدا از نمایندگان مجلس خواستند با عمل به قانون، ۱۲ شرط را در وزیران پیشنهادی احراز کنند. 🔹همچنین امروز آقای قالیباف، تذکر آقای رسایی را دقیق دانست و تایید کرد. رسایی گفت: "این ادعا که وزرا با تایید رهبری معرفی می‌شوند، درست نیست و قبلا دفتر رهبر انقلاب چنین موضوعی را تکذیب کرده‌اند". 🔹دروغ بودن ادعای دوم هم امروز آشکار شد؛ آنجا که آقای کوثری، دیگر نماینده مردم تهران گفت: "آقای خطیب وزیر اطلاعات، در جلسه کمیسیون امنیتی اعلام کرد دست ما برای اعلام استعلام وزرا بسته است، و ما فقط تابعیت و محکومیت قضایی را اعلام می‌کنیم". ضمن این که استعلام، حتی اگر جامع و فراگیر بود و به دو مورد مذکور محدود نمی شد، ناظر به سوء سابقه و تخلفات افراد است و نه بررسی کفایت و کارآمدی آنها. 🔹ادعای سوم هم، به چند دلیل دروغ است: اول این که نه آقایان ثابتی و رسایی عضو جبهه پایداری نیستند. ثانیا در حالی که امثال رسایی و ثابتی در انتخابات، لیستی جدا از فهرست شانا (تحت عنوان ائتلاف امناء) ارائه کرده بودند، جبهه پایداری اتفاقا همراه با ائتلاف شانا بود و فهرست مشترک ارائه کرده بود. ثالثا و مهم تر از همه، این که "فتنه، خط قرمز است"، خط قرمز شرعی و عقلی نظام در دفاع از جمهوریت و اسلامیت است و نوع نمایندگان منسوب به جبهه انقلاب، آن را خط قرمز خود می دانند، نه این که خط قرمز یک حزب و گروه خاص باشد. 🔹این که نامزد پیشنهادی برای تصدی وزارت بهداشت، در فتنه سال ۱۳۸۸ از شورش اشرافیت غربگرا علیه جمهوریت و اسلامیت حمایت نموده و در فتنه صهیونیستی سال ۱۴۰۱ نیز هیزم کشی می کرده، و امثال او در مظلومیت شهدایی مانند روح الله عجمیان و آرمان علی وردی و ده ها شهید دیگر شریک بوده اند، خیانتی نیست که بشود با راه انداختن دعواهای حیدری- نعمتی میان نمایندگان منسوب به جبهه انقلاب پوشانند. همین طور است سوء سابقه فرد پیشنهادی برای وزارت تعاون و کار و رفاه، به واسطه همراهی با تحصن مجلس ششم و امضای نامه تسلیم طلبانه در برابر فشارهای آمریکا. 🔹اینها که گفته شد، علاوه بر صلاحیت های فنی و تخصصی یکایک وزیران پیشنهادی است که باید از سوی نمایندگان مجلس احراز شود و قابل مسامحه و چشم پوشی و سهل انگاری نیست. 💢روزنامه کیهان ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❌ جمهوری اسلامی این‌طوری شده که: ظفرقندی که طرفدار پر و پا قرص ۳ تا براندازی ناکام نظام بوده، به عنوان وزیر معرفی می‌شه، نماینده مردم ازش انتقاد نیم‌بند می‌کنه، بعد دلقک رسانه‌ای اصلاحات که از آخور صدا و سیما گردن کلفت کرده و در بهترین حالت باید «دی جی» تولد مهد کودک‌ها می‌شد، با حمایت طرفدارای براندازی میاد نماینده مردم رو مسخره می‌کنه! ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
توضيحات حجت‌الاسلام نبویان منتخب اول مردم تهران و نایب رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس در مورد رأی اعتماد وزرای دولت چهاردهم ۱. به چند وزیر پیشنهادی که در سوابقشان، فتنه گری علیه مردم و نظام بوده است، رای مخالف دادم. ۲.گرچه برخی وزرای پیشنهادی که داشتند، در روزهای اخیر به کشور که دست از فتنه گری و تقابل با مردم و نظام در حوادث بردارند اما در جریان باشند که رفتارهای انها را رصد خواهد کرد. ۳. نمایندگان مجلس آزمون سختی را در مقابل چشمان تیزبین مردم عزیز ایران، پس دادند. ۴.شاید در کمتر دوره ای کل کابینه رای آورده باشند، مثلاً مجلس به همه وزرای پیشنهادی شهید رئیسی رای نداده است. ۵.سراغ ندارم هیچ رئیس‌جمهوری برای پیشبرد کارهایش، تا این اندازه از رهبری هزینه کرده باشد. ۶. مردم عزیز باید توجه کنند که آقای پزشکیان نباید به پای نهج البلاغه یا رهبری نوشته شود! ۷. با رأی اعتماد مجلس به همه وزرای پیشنهادی، بهانه همیشگی این طیف که «نمی گذارند کار کنیم» از بین رفته است. ۸. مردم به وظیفه خود عمل کردند و به آقای پزشکیان رأی دادند، مجلس نیز با همراهی بیش از حد متعارف، وظیفه خود را عمل کرده است، حالا نوبت دولت پزشکیان است تا با این پشتوانه ها صرفا به فکر خدمت به مردم باشد، و از حاشیه‌ها بپرهیزد. ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانوم ها دقت کردید دارید حرف میزنید. یه دفعه شوهرتون میپره وسط حرفتون و شروع به راهکار دادن میکنه و راهکارش به مزاجتون خوش نمیاد😐 اینجور مواقع دیالوگ مناسب میتونه چی باشه 💋این جوری نگید😕:«تو اصلا میزاری من حرف بزنم،هر وقت اومدم یه چیزی بگم میپری وسط حرفم،اخلاقته ،ذاتته کاریت نمیشه کرد😕» 💋اینجوری بگیم😍:«عزیزم راهکارت خوبیه اما بزار منم یه نکته ی جا مونده ای به حرفام اضافه کنم و یا بگید خیلی خوب و عالیه ولی ....» گاهی با عوض کردن نوع ادبیات و اضافه کردن چاشنی های مهربونی تو صحبت ها هم حرفتون پیش میره و هم عزیز شوهرتون میشید اگر زندگیتونو دوست دارید حتما امتحان کنید ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❗️هیچ‌وقت خود را با عروس‌های دیگر خانواده مقایسه نکنید. احتمالا عروس‌های قبلی خانواده رابطه صمیمانه‌تری با مادرشوهرتان دارند و به او نزدیک‌ترند. این طبیعی است چون آنها سال‌های بیشتری را در کنار هم زندگی کرده‌اند ❗️همچنین هیچ وقت خدماتی که مادرشوهرتان به عروس‌های دیگر ارائه کرده را با کمک‌هایی که به شما کرده قیاس نکنید! تفاوت وضعیت اقتصادی خانواده در سال‌های مختلف، تفاوت نگاه آدم‌ها به موضوعات و بسیاری عوامل دیگر، می‌تواند در این مورد تاثیرگذار باشد. پس نگذارید حسادت و مقایسه کردن از همان روزهای اول رابطه شما را خراب کند. ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه مقابلش نشستم گوشه‌ی چادر مشکی خاکیمو به دست گرفتم پاره‌اش کردم و دور دست زخمیش پیچیدم که تکونی به خودش داد و گفت دوستتون حالش خوبه؟ سر تکون دادم و گفتم اون خوبه زخم دستش کاری بود و این مجبورم کرد دوباره بخوام از گوشه‌ی چادر پارچه‌ای پاره کنم که گفت کافیه دیگه نیازی نیست به حرفش توجه نکردم و دوباره پارچه‌ای پاره کردم و دور دستش پیچیدم چشماشو روی‌هم فشرد و گفت گرهش نزنید  انگار یه خورده‌ شیشه توی دستمه با مکثی کوتاه گره کوچکی به دو طرف پارچه زدم و گفتم این تا درمانگاه نمی‌ذاره خون زیادی از دست بدین تا بلند شدم گفت درمانگاه لازم نیست فقط می‌تونین برام یه موچین بیارین؟ با تردید و خجالت نگاش کردم که ادامه داد خودم درش میارم اذان نزدیکه باید بلندگو رو درست کنم پس اون صدای خش‌دار از پشت بلندگو  صدای اقا سیامک نبوده تا وارد خونه شدم مریم لیوان آب‌قند دستش رو کنار گذاشت و با بغض گفت بدبخت شدم عاطفه اگه پسر رقیه خانم به حاجی زنگنه بگه تو دست من چی دیده ما رو از این‌جا بیرون می‌کنن با بغض گفت بیچاره شدم جواب مامانمو چی بدم؟ سر تکون دادم و ناچار گفتم باهاش حرف می‌زنم ازش خواهش می‌کنم به کسی چیزی نگه مریم بلند شد نشست و گفت حتی اگر اونان نگه مجبور می‌شیم دروغ بگیم لبخند کم‌رنگی زدم خوشحال بودم که مریم براش مهمه دروغ نگه مریم اشکاشو پاک کرد و گفت به مامانم راستشو می‌گم انباری رو هم مرتب می‌کنم کسی دیگه متوجه نشه این‌جا چه خبر بوده این‌جوری مجبور نیستیم دروغ بگیم حرفشو تایید کردم و گفتم موچین می‌خوام فکر کنم یه خورده‌ شیشه تودست آقا سروش گیر کرده مریم به اتاق اشاره کرد و گفت بین لوازم مامانم شاید بتونی پیدا کنی دل تماشا کردن اون زخم رو نداشتم به‌همین خاطر هیچ کمکی بهش نکردم فقط با تردید گفتم می‌شه... بهش نگاه کردم و گفتم می‌شه از اون وسیله‌ای که دست دوستم دیدین به کسی چیزی نگین همونطور که درحال کنکاش اون خورده‌شیشه بود گفت اینو می‌دونین که داشتن اون وسیله غیرمجاز اونم توی مسجد لبم رو به دندون گرفتم و گفتم اشتباه بزرگی کردیم اما قرار نبود کار خطایی انجام بشه گفت نگهداری اون دستگاه خودش یک خطای بزرگه کلافه و ناچار گفتم انسان جایزالخطاست هرکسی ممکنه توی زندگی خطا کنه این دلیل نمی‌شه کسانی که از این خطا باخبرن اونو جار بزنن بقیه رو هم خبردار کنن تازه انگار موفق شده بود اون خورده‌شیشه رو از دستش بیرون بیاره که گفت کسی قرار نیست جار بزنه کسی هم قرار نیست خبردار بشه گستاخ نبودم اما توی اون موقعیت وقت معامله بود به‌خاطر حفظ زندگی رفیقم گفتم درست شبیه به کاری که من کردم متعجب نگام کرد همینم باعث شد سرمو پایین بندازم و بگم بابت کمکتون ممنون با مکث اون تکه پارچه مشکی چادرمو به سمتم گرفت و گفت می‌شه دوباره ببندینش؟ دوباره مشغول بستن دستش شدم که گفت قبل اومدن حاجی زنگنه بهتره هم انباری رو تمیز کنیم هم درو شیشه گفتم بلندگو منظورمو متوجه شد و گفت این واجب‌تر دلم نمی‌خواد فکر کنین قراره به‌خاطر بی‌حساب شدن با شما به کسی چیزی نگم تا خواستم چیزی بگم گفت فقط کاش دیگه بخاطر رفاقت هر کاری نکنید اون پارچه رو گره زدم و گفتم از این بابت پشیمون نیستم نگام کرد و گفت اما من بابت گذشته مکث کرد و خیلی دردناک گفت خیلی پشیمونم اینو حتما به رفیق‌تون بگید بلند شدم و گفتم اگه دیدمش حتما تا قدم برداشتم گفت عاطفه خانوم برگشتم سمتش که گفت دوستتون یه امانتی پیش من داره میشن اونو بهش برگردونین؟ من ساکت ایستاده بودم که اللهی از دور گردنش بیرون آورد و گفت بدین به صاحب اصلیش نفس بلندی کشیدم و گفتم نمی‌بینمش بغض کردم اما ادامه دادم دلش نمی‌خواد دیگه منو ببینه بلند شد و گفت پس شما رو هم کنار گذاشته بیشتر از این نمی‌تونستم و نمی‌خواستم هم‌کلام باشم باهاش وگرنه خیلی دلم می‌خواست بهش کلی بدوبیراه بگم که باعث این کنار گذاشتن شده بود درسته بهمون کمک کرد همه‌چیز به روال عادی برگرده اما من حالاحالاها دلم ازش پر بود غروب یه جوری برگشتم خونه که عزیز متوجهم نشه حرف مریم جرقه وار توی ذهنم بود اگر کسی چیزی نبینه لازم نیست اصلا دروغی گفته بشه عزیز نباید چادر خاکی و پارمو می‌دید تندی رفتم توی اتاق در و بستم چادر و فروکردم انتهای کمد لباسی که صدای گریه روح‌الله بلند شد از اتاق بیرون رفتم که عزیز متعجب همون‌طور که روح‌الله رو روی پاش تکون می‌داد نگاه کرد و گفت برگشتی؟ تا سلام کردم عزیز منتظر جوابم نموند و گفت حالا که اومدی بیا روح‌الله رو بخوابون غذا روی گاز نزدیک عزیز نشستم و گفتم پس بی‌زحمت یه چایی برام میارین حسابی خستم ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه عزیز روح‌الله گذاشت روی پام و متعجب بوم کشید و گفت چقدر بوی دود و آتیش می‌دی دختر صدامو صاف کردم و ناچار گفتم آره آخه یه چند تا دفتر کتاب با سهل‌انگاری مریم توی انباری سوخت عزیز متعجب گفت سوخت؟ سر تکون دادم و گفتم نگران نشید خدا بخیر کرد عزیز بلند شد اما گفت چیزیتون که نشد؟ گفتم نه عزیز آتیشش سطحی بود عزیز پرسید حالا چرا بسوزه؟ مکث کردم و گفتم با شمع دنبال یه‌چیزی می‌گشت  اونم که پیدا نکرد و باعث شد اون‌شمع بیفته روی چند تا کتاب عزیز اخم کرد و گفت تو که مقصر نبودی گفتم نه بابا عزیز من چرا عزیز گفت کتاب‌ها چی اونا مهم نبودن؟ گفتم نمی‌دونم فکر نمی‌کنم این‌بار من بو کشیدم و گفتم عزیز انگار بوی غذاست... صبح فردا قبل اومدن بچه‌ها با مریم از اتفاق دیروز صحبت می‌کردیم اون می‌گفت خدا رو شکر مامانشو تونست تا حدی قانع کنه و مامانش زیادی ازش شاکی نیست با اومدن تک‌تک بچه‌ها طبق روال همیشه کلاس تشکیل شد و همه مشغول بودیم که کسی گفت یالا همگی تا ساکت شدیم مریم گفت بفرمایید حاجی زنگنه وارد مسجد شد و دوباره گفت یالا فوری چادر سر کردم که حاجی جلوتر اومد و گفت ببخشید من مزاحم کلاستون شدم مریم که به‌خوبی حاجی زنگنه رو می‌شناخت به استقبالش رفت و گفت نه خواهش می‌کنم بفرمایید حاجی نگاهی به کلاس ساده اما پرمحتوا ما انداخت و گفت به‌به چه کلاس خوبی حالا معلم این کلاس کیه؟ مریم فوری به من اشاره کرد و گفت ایشون عاطفه خانوم حاجی نگاهی بهم انداخت و گفت خدا خیرتون بده شنیدم باعث پیشرفت خیلی از هم‌کلاسی‌هاتون شدین خجالت‌زده آهسته گفتم نه بچه‌ها خودشون باهوشن حاجی گفت به‌نظر این کلاسی یه تخته و چند تا میز و صندلی کم داره اون کناری ایستاد و گفت این‌جا می‌تونین تخته رو نصب کنین می‌گم بچه‌ها تا فردا پس‌فردا مهیا کنن مریم گفت ممنون حاج‌آقا باعث زحمت حاجی سر تکون داد و گفت خب دیگه بیشتر از این مزاحم شما نمی‌شم بهتره به درستون برسید خوب می‌شد تشخیص داد که حاجی زنگنه اومده بود یه بررسی اجمالی از کلاس بکنه تا با خیال راحت میز و صندلی برامون تهیه کنه انگار همه‌چیز اون کلاس به یک کلاس واقعی تبدیل‌شده بود چون همون روز چند نفر دیگه هم به جمعشون اضافه شدن تو راه برگشت به خونه به یاد چادرم افتادم اون روز یکی از چادر مشکی های عزیز رو سرم کرده بودم چادری که برام بلند بود و جمع کردنش مشکل یک آن تصمیم گرفتم تنها برم بازارچه و پارچه بخرم گرچه هیچ اطلاعی از جنس و نوع پارچه نداشتم طبیعی بود خب استرس داشتم اما دلم می‌خواست برای اولین‌بار بدون کمک عزیز گندی رو که زدم جمع کنم ولی نمی‌تونستم دودل بودم و همین امر باعث شد از مقابل بزازی پشیمون قدم تند کردم سمت خونه انگار از یاد برده بودم عزیز من خیلی زرنگ‌تر از این حرف‌هاست اون به‌خوبی متوجه‌شده بود که صبح من چادر اونو برداشتم چون خیلی سریع تا برگشتم ازم پرسید چادر خودت چی شده مگه که چادر منو برداشتی اون لحظه خندم گرفته بود آخه من پیش خودم چی فکر کرده بودم! مهم‌ترین نقطه عطف زندگی من توی اون سن همون مسجد و همون کلاس‌ها شد هر روزی‌که می‌گذشت شاهد بزرگ‌تر شدن کلاسمون بودم شاهد رضایت بچه‌ها و خانواده‌هاشون روزبه‌روز تعداد صندلی‌ها بیشتر شد روزبه‌روز همه با هم صمیمی‌تر و رفتارمون دوستانه‌تر شد طوری که حتی دخترای سال پایین‌تر هم تقاضای شرکت در کلاس رو داشتن اما تو اون مابین روزی حاجی زنگنه به عزیز گفته بود نهضت سوادآموزی به یک دبیر احتیاج داره و منو پیشنهاد کرده‌ بود برای این کار عزیز هم به‌شدت موافق این بود عزیز هرروز و هرشب باهام حرف میزد تا بتونه منو راضی کنه برم نهضت و بی‌خیال کنکور بشم این یه تصمیم بزرگ بود که به آینده‌ام مربوط می‌شد و من باید عاقلانه تصمیم می‌گرفتم اون روزا ذهنم به‌شدت درگیر همین موضوع بود به‌خاطرهمین هم حواس جمع نبودم عزیزبهم سپرده بودبعدکلاس برم وبرای روح‌الله که انگارداشت دندون درمیاوردقدومه‌ی شیرازی ازعطاری آقای مرندی بگیرم امابه کل ازخاطربرده بودم این مسئله رو قبل این‌که کلید بندازم درخونه رقیه خانوم بازشد تازه بادیدن رقیه خانوم یادحرف عزیزافتادم همین امرهم باعث شدباعذرخواهی از رقیه خانوم که داشت می‌رفت دیدن عزیزبرم سمت عطاری نرسیده به عطاری فریبرز رودیدم که دوباره سواربه موتورباچندتا ازپسرای محل گرم صحبت بود البته پسرایی که اصلاموجه نبودن بادیدن فروبردن اون چیزی که دستش بودتوکش جورابش دلم فروریخت فریبرزداشت دقیقاًچی‌کار می‌کرد؟ بفرماتودخترم به آقای مرندی نگاه کردم وگفتم سلام آقای مرندی ازمغازه بیرون اومدوگفت سلام عاطفه خانوم چیزی لازم داری؟ به خودم مسلط شدم وگفتم بله قدومه شیرازی می‌خواستم ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا