eitaa logo
خورشید نُهُم
2.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
19 فایل
هستند کریمان دو عالم سر خوانت یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت یا جوادالائمه ادرکنی تبلیغات ارزان قیمت ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/2912289073C486e9b0c39
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 شکایت خدا نزد مردم امام صادق علیه السلام در حضور مردم فرمود: یعقوب (علیه السلام) نزد پادشاهی رفت و از او درخواست کمک کرد. پادشاه به او گفت: تو ابراهیمی؟ یعقوب گفت: نه. پادشاه گفت: اسحاق بن ابراهیم هستی؟ یعقوب گفت: نه. پادشاه گفت: پس چه کسی هستی؟ یعقوب گفت: من یعقوب بن اسحاق هستم. پادشاه گفت: چه مصیبتی به تو رسیده است که در جوانی این اندازه پیر به نظر می‌رسی؟ یعقوب گفت: اندوه از دست دادن یوسف. پادشاه گفت: ای یعقوب اندوه بزرگی به تو رسیده است. یعقوب گفت: بیشترین چیزی که به انبیاء می‌رسد، بلاست. پس هر کس، از جهت ایمان به پیامبران نزدیک‌تر باشد به نسبت ایمانش به بلا گرفتار می‌شود. پس پادشاه حاجتش را برآورده کرد. هنگامی که یعقوب از نزد پادشاه بیرون آمد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ای یعقوب، پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید، از من به مردم شکایت کردی. پس یعقوب به سجده افتاد و گفت: پروردگارا، لغزشی بود، آن را ببخش. پس دیگر تکرار نمی شود. سپس جبرئیل گفت: ای یعقوب، سرت را بلند کن. پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: تو را بخشیدم. پس دیگر دوباره از من به مردم شکایت نکن. از آن پس هرگز دیده نشد که یعقوب، حتی کلمه‌ای نزد مردم شکایت کند. تا این که فرزندانش، گروگان گیری بنیامین توسط عزیز مصر (حضرت یوسف علیه السلام) را به پدرشان خبر دادند. در این هنگام یعقوب گفت: «من غم و اندوه خود را تنها به خدا می‌گویم و از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی دانید.» (۱) -------------------------------- (۱): سوره یوسف: آیه ۸۶ 📔 بحار الأنوار، ج۱۲، ص۳۱۱ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
📗 ♦️كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ... 🌟نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم : اول اینكه نبایداجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!🌟 📚 📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز📚 » ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی @shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم