#صورت_زیبا_۶ خیلی از شنیدن حرفش ناراحت شدم ولی بخاطر محمد و خودم که هنوز دوستش داشتم پا گذاشتم روی غرور مردونه ام و التماسش کردم که حرفی از جدایی نزنه ولی فایده ای نداشت و از حرفش برنگشت و همون شب از خونه زد بیرون و فرداش درخواست طلاق داد. من بخاطر آینده محمد دوست نداشتم جدابشیم بخاطر مین خیلی تلاش کردم که جدا نشیم ولی بی فایده بود ، محدثه انگار دیوونه شده بود حتی وجود محمد هم براش مهم نبود هرچی من برای موندن تلاش می‌کردم اون دو برابرشو برای طلاق انجام میداد، وقتی دیدم واقعا جدیه و به‌عنوان یه مادر آینده بچه اش براش مهم نیست منم کوتاه اومدم و با طلاقش موافقت کردم و محمد پیش خودم موند. بعدا فهمیدم بخاطر عشقش به همکلاسیش از من جدا شده بود . الان میفهمیدم که چرا مادرم مدام میگفت با دختری باحجاب و با ایمان ازدواج کن تا تا آخر عمرت برات یار و یاور باشه ، من دنبال زیبایی ظاهر بودم و محدثه فقط برای مدتی یار زیبای من بود نه یاور من و حالا رفت یار دیگری شد. پایان. کپی حرام.

☝️🎥دل شکسته ... استاد مسعود عـــالے

▪️راهی جز این نیست! #نماوا " تنها رهِ رهایی " توصیه #امام_محمد_باقر علیه السلام #میلاد_امام_محمد_باقر 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ حجاب بعثت بانوان آزاده در تمام عصر هاست است.🦋🌱 #ریحانه 🦋🦋🦋

#دروغگویی_شوم_است ۱ بعد از سربازی دختری که از قبل انتخاب کرده بودم رو به مادرم معرفی کردم اما مامان بعد از تحقیقات اولیه گفت یکی از همسایه‌هاشون اون دختر گفته سعیده دختر زودجوش و عصبی و گاها بداخلاقیه ، اما من معتقد بودم اون همسایه دروع گفته و مادرمو راضی کردم به خواستگاریش بریم. به لطف خدا همه چی به خوبی پیش رفت سه ماه بعد مراسم جشن عقدکنون ما برپا شد. اواسط مراسم که تازه از قسمت زنونه خارج شده بودم مامان بهم زنگ زد و گفت بهت گفته بودم این دختر عصبی و بداخلاقه، الان سر یه موصوع کوچولو چنان به خاله‌ت بدرفتاری کرد که خاله‌تم قهر کرده داره میره، از اونجایی که مامانم قبلا بهم پیشنهاد داده بود با دختر خالم ازدواج کنم با خودم فکر کردم با خاله نقشه کشیده زنم رو پیشم خراب کنه پس اهمیتی به موضوع ندادم تا یکسال بعد که نزدیک عروسیم بود مامان هنوز بابت دعوایی که مدعی بود زنم با خاله‌م کرده باهام بحث می‌کرد ادامه دارد

#دروغگویی_شوم_است ۲ موقع عروسی هم چند مورد اعتراص و شکایت کرد که من باز هم بهش اهمیت ندادم دوست نداشتم حرفای خاله زنکی و حسادتهای بیخودی مامان و خاله‌هام باعث بحث و دلخوریم با همسرم بشه تا اینکه همسرم باردار شد و من در پوستم نمی‌گنجیدم، ارزوم بود هرچه زودتر طعم پدر بودن رو بچشم. یه روز که تازه از سرکار به خونه برگشتم همسرم گفت مامانت امروز اینجا بود متعجب پرسیدم پس چرا نموند تا من ببینمش گفت نمیدونم یکم که نشست گفت عجله داره و رفت، به مامان که زنگ زدم گفت یکی از دوستاش زنگ زده و گفته میخواد بره مراسم ختم مادر یکی از دوستان مشترکشون برای همین من هم مجبور شدم زودتر برم. چند روز بعد همسرم دلدردهای شدید گرفته بود و من هم بخاطر کارم‌ نمیتونستم خودم اونو دکتر ببرم و مجبور بود با مامانش بره پس از چند هفته تحمل درد جنین دوماهه‌ش بی دلیل سقط شد... ادامه دارد

💖#حديث_قدسى: ماه رجب را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام ؛ هر كس به آن چنگ زند، به وصال من رسد. 🌷 📔إقبال الأعمال؛ ۳:۱۷۴ #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱